معمولاً در تحلیل مسائل دچار سادهسازی میشویم. دچار شبیهسازی، الگوبرداری، شماتیزم و... خالصه، امر بر ما مشتبه شده و در تحقیق هایمان دچار گمراهی میشویم. این سادهسازی در همه زمینهها وجود دارد. تاریخ علم بهخصوص مملو از اینگونه سادهسازیها است که در زمینههای مختلف صورت گرفته
کتاب پروفسور اپارین در این مورد خیلی گویا است، آنجا که نشان میدهد، وقتی بخواهیم موجود زنده را فقط با فیزیک و شیمی تفسیر کنیم، چه چیزهایی پیش میآید؛ چرا؟ چون توجهی به این مسأله نمیشود که در اینجا قوانین زیستشناسی حاکم هستند، ولو اینکه روی بدن ما یا هر موجود زنده دیگری، قوانین فیزیک و شیمی هم عمل کنند؛ ولی قوانین فیزیک و شیمی به مخرج کسر رفتهاند. بله، موجود زنده یک مخرج مشترک فیزیکی و شیمیایی با موجودات غیرزنده دارد.
در زمینه اجتماعی هم، که اکنون موضوع بحثمان است، همیشه میتوان بر مبنای مشابهتهای عام، تحلیلهای اقتصادی ـ اجتماعی عام، مدام تحلیل و خط ارائه داد، این کاری است که هر فرد الفبا خواندهیی توان آنرا دارد و قادر به انجامش هست. ولی هنر در ارائه یک تحلیل مشخص از اوضاع و احوال مشخص است.