تبیین جهان- شماره ۴۷
نقش منطق
در نقل قولی که از»کتاب سیر فلسفه در ایران «در مورد فلسفه کردیم، صحبت از این بود که: فیلسوف به یاری»خیال سنجیده «خود، دستآوردهای علمی را ّ منظم میکند. تفاوت خیال سنجیده و نسنجیده در این است که من میتوانم بیجهت درباره کسی که از کنار خیابان رد میشود و هیچ توجهی هم نسبت به من ندارد، خیالاتی بکنم، این نسنجیده است. در حالیکه میتوان از کسی که مشخصًا و ّ منظمًا در پشت این سالن در حال قدم زدن است، با سنجیدن وضعیت، به یک نتیجهگیری درست رسید. مثال اینکه دارد نگهبانی میدهد و حفاظت سالن را بهعهده دارد.
بنابراین آنجا که اشاره میشد»خیال سنجیده «، منظور همین استنتاج منطقی بود. فرقش با خیال نسنجیده این است که میخواهیم خودمان را از خیالبافی نجات بدهیم. مانند یک کارگر قالیباف که نخهای رنگین را با ترتیب خاصی از روی یک الگو در کنار هم گره میزند تا نقشی منظم به دست بیاورد. ما هم میخواهیم دادههای علمی را به طور منطقی کنار هم قرار بدهیم و تصویر کلی تری به دست بیاوریم. یادتان هست که برای به دست آوردن شناخت علمی ملاک ما چه بود؟ تجربه. اگر کسی شک داشت، میگفتیم بفرمائید آزمایشگاه! در تبیین فلسفی که مفاهیم خارج از تجربه هستند، و دست تجربه به آنها نمیرسد، چه باید بکنیم؟ ملاک چیست؟ پس این سؤال، سؤال به جایی است که با چه مصالحی و با چه شیوهیی میخواهیم نتیجهگیری فلسفی کنیم؟ مصالح را که ً قبلاً گفتیم، مواد خام لازم، یعنی همان مشاهدات مستند و موثق عینی هستند، و این یعنی همان علوم) مانند رشتههای نخ برای کارگر قالیباف (. حالا بگوئید با چه شیوهیی میخواهیم این رشتهها را ببافیم و روی هم جمع کنیم و گره بزنیم؟ از طریق ّ تفکر منطقی ـ به جای خیال نسنجیده ـ میخواهیم به اینها انسجام منطقی بدهیم، آن وقت به ما نتیجه خواهد داد؛ نتایج قابل تکیه و محتوم... . .
منطق صوری و منطق دیالکتیکی
در منطق فرمل) صوری (اصل بر ثبات است و اشیا در حالت سکون) ایستا (، نامتآثر از یکدیگر) منفصل (مطالعه میشوند و جمع ضدین محال است. در بینش اسکو لاستیکی، که توجهی به شناسنامه و ویژگیهای ماده و دنیای مادی ندارد، نمیتوان گفت که مرده از زنده و زنده از مرده خارج میشود. بر اساس این منطق) بهدلیل اینکه ذهن را ایستا دنبال قضایا میفرستد (، خلق و خوی انسانی تغییرپذیر نیست؛
در منطق دیالکتیکی، این پایهها معکوس گذاشته میشوند. در دنیای مادی، اصل بر تغییر است و اشیا در حالت حرکت) پویا (، در تأثیر متقابل با یکدیگر) متصل (مطالعه میشوند و ضدین دو روی یک ّسکه هستند. زندگی و مرگ، با هم دو روی یک ّسکه هستند، دو وجه متضاد، از یک پدیده واحد هستند. کارگر و سرمایهدار هم همینطور، استثتمار کننده و استثمارشونده هم همینطور، فقیر و غنی هم همینطور، به هم وابستهاند. لازم و ملزوم یکدیگرهستند. بنابراین وقتی استثمار کنندهای نباشد، دیگر استثمار شوندهای هم وجود ندارد. نتیجه چنین ّ تفکری این خواهد شد که دیگر اینطور نمیبیند که تا دنیا بوده، فقیر و غنی در کنار هم بودهاند و طبقات، ازلی، ابدی و ثابت هستند. نه! لذا در این دیدگاه برای از بین بردن فقر، بایستی ضدش را که ثروتهای آنچنانی است، نفی کرد.
قلمرو دیالکتیک و منطق فرمل
وقتی میخواهیم شیء را در تاریخچه و تحولات آن بسنجیم، یعنی در دنیای گذر و گذار، در دنیای نسبیت ها و نسبتها، بهطور مشخص، بهطور دینامیک و پویا، بایستی منطق دیالکتیکی را به کار برد. پس شیء در حال شدن، تحت قانونمندی دیالکتیکی است. زیرا این شیء، همیشه این نیست که هست، زمانی خواهد رسید که دیگر این، نخواهد بود. کما اینکه زمانی بود که چنین نبود ـ نه تنها چنین نبود، بلکه ضد خودش بود ـ و زمانی نیز میآید که از این وضعیت خارج خواهد شد. اما وقتی میخواهیم ببینیم که یک چیز) شیء (چه هست و چه نیست، وقتی میخواهیم بدانیم هویت آن شیء چیست، وقتی میخواهیم آن شیء را منتزع از تغییراتش بشناسیم وکاری نداریم که چه بوده یا چه خواهد شد، طبعاً باید منطق فرمل را بکار بگیریم. اینجا دیگر شیء در سیر حرکت و تحولاتش بررسی نمیشود . به این میگویند»هوهویه «) این همانی (؛ این، همان است که هست. انسان، انسان است و با حیوان متفاوت است. انسان؛ انسان است، حیوان نیست . ولو این که مشترکاًت و منشاء حیوانی داشته است. یا ً مثال جامعهای که از مرحله فئودالی عبور کرده و وارد بورژوازی شده است، دیگر تحت قانونمندی و مناسبات فئودالی بررسی نمیشود، زیرا آن نیست. از اینرو ما برای اینکه بفهمیم یک پدیده، چه چیز هست؟ چه چیز نیست؟ و هویتش چیست؟ به منطق صوری احتیاج داریم که پدیده را در مقطعی که هست، ثابت نگهداریم، به مطالعه آن بپردازیم تا تفاوتهای آن با چیزهای دیگر آشکار شود... .