تبیین جهان- قسمت ۴۳
علم چیست؟
اجازه بدهید که بحث را از معرفت و دانش، بهمعنای عام آن، شروع کنیم. میگویند که دانش، سیستم یا دستگاهی از شناخت ها و شناسایی ها درباره طبیعت، اجتماع و اندیشه است. معرفت چیست؟ باز هم میگویند که معرفت، شناسایی یا دانش، انعکاس واقعیت عینی است (همین واقعیتهایی که در مقابل مان هستند) در ذهن انسان. به این انعکاس، به این تصویرگونه، معرفت میگوئیم. هر گاه ذهن ما، عینی را، یعنی واقعیت خارج از ذهن را، بهنحوی از انحا ادراک کند، شناسایی حاصل شده است. ولی ً اولا، هر تصویر و هر ادراک ذهنی درست نیست، و تا ّ محقق نشده، تا به اثبات نرسیده، نمیتوان بر آن، نام دانش و معرفت گذاشت. ما انواع و اقسام معرفت ها و معارف را داریم: شناساییهای علمی، ثانیا، شناساییهای فلسفی، هنری، مذهبی و...
بنابراین، حالا با آشنا شدن مختصر با مفهوم معرفت و دانش، بهمعنای اعم آنها و به گستردهترین معنایش، به سراغ علم میرویم . علم بهمعنای اخص، همان علمی که من باب تمیز، من باب تشخیص، ً مثال میگوییم؛ علم و فلسفه، در مثال کلمه فلسفه را به کار میبریم... . .
تجربه، شیوه حصول و معیار علم
علم از راه تجربه به دست می آید و معیارش هم تجربه است. یعنی تا وقتی که چیزی در آزمایش به اثبات نرسیده، نمیتوان آن را علمی تلقی کرد. کما اینکه ً قبلاً فرضیاتی بود که در کره ماه ً مثلا هوا مانند کره زمین نیست، ولی تا وقتی بهطور تجربی به اثبات نرسید، نمیشد قاطعانه مارک علم و امضای علم را پایش گذاشت. البته ما وارد انواع تجربه گریها در علوم مختلف نمیشویم، چون هر علمی، تجربه گری و آزمایش گری خاص خودش را دارد. همین قدر کافی است تذکر دهیم که در علوم مختلف، به هرحال شناختهای علمی، به طریقی از طرق، بهنحوی از انحا، خودشان را در معرض حواس ما به اثبات میرسانند، و بنابراین است که مورد قبول همه قرار میگیرند. ً مثلا نمیتوان با چشم غیرمسلح و بدون آزمایشهای خاص و پیچیدهیی که دارد، حرکت ذرات نور و یا حرکت الکترونها را در مدار اتم دید. ولی به هرحال، شیوههای خاص تجربی خودشان را دارند و به ترتیبی خودشان را در معرض حواس انسان قرار میدهند….
علم میگوید، بده من تجربه کنم. اما اینکه چه راهی را در زندگی انتخاب کنم؟ در مورد انتخاب، علم سکوت میکند. برای اینکه خوب و بد و اینکه چرا ما به این دنیا آمدیم و برای چه زنده هستیم، قابل شناخت تجربی نیست. دقیقًا مثل هدف کسی که این پشت قدم میزند. اینها در عهده فلسفه است. خلاصه کنیم: سؤالاتی که با (چگونه) شروع میشود، موضوع علم هستند. زمین چگونه میچرخد؟ طفل چگونه به دنیا میآید؟ چگونه در هر مرحله بالاتر تکاملی، آزادی زیادتر میشود؟ مکانیزم هایشان چیست؟ کما اینکه تفاوت موجودات خونگرم و خونسرد را دیدیم . اما اگر به جای این چگونهها، (چرا) بگذاریم، دیگر جواب دادن به آنها کار علم نیست... .
لذا هر مسألهیی که در چارچوب تجربه کردن و در معرض حواس قرار بگیرد، موضوع علم هست، ولی در ورای این چارچوب، نه! و اینجاست که بعضی اصرار دارند، پای مسائل غیر تجربی را هم به قلمرو علم بکشانند که در همانجا، انحراف آغاز میشود... .
تأکید علم بر جنبه کمی واقعیات
علم بر جنبه کمی واقعیات تأکید میکند. یعنی با عدد و رقم حرف میزند، یعنی باز هم بهقول پلانک: (با کمیات سنجش پذیر سروکار داریم)، سنجش و ارزیابی. اگر بخواهیم به زبان علمی بیان کنیم، نمیگوئیم هوا سرد است یا گرم، میگوئیم حرارت آن چند درجه بالای صفر یا برودت آن چند درجه زیر صفر است. بنابراین، همین روال کمیت پذیر، در همه مقولات علم، بهمعنای دقیق کلمه، صادق است. بیان علمی فاصله، وسعت، حجم، وزن، ارتفاع، سرعت، قدرت، روشنایی و... واحدهای کمی دارند. خلاصه به هر طریقی، به زبان فرمولها و اعداد بیان میشوند؛ در حالی که زشتی و زیبایی، خوبی و بدی، و... عدد و رقم نمیشناسند، بیان کمی ندارند و بنابراین، از قلمرو علم خارج هستند. حال اینکه در مسیر علم، هر چقدر که پیش میرویم، تأکید روی کمیت و روی فرمولها زیادتر میشود... .
اتکای علم به فلسفه
نکته سوم این است که بایستی توجه داشته باشیم، علم و شناختهای علمی، جبراً به یک فلسفهیی اتکا دارند و به همین دلیل، آن را تحت عنوان جداگانهیی بررسی میکنیم؛ یعنی علم ّمتکی به یک فلسفه است. منظور این است که از سادهترین آزمایشی که میکنیم تا پیچیدهترین تجربه گری، به هرحال، پشتش یک تبیین و یک فلسفهیی خوابیده است، بهنحوی که اگر آن فلسفه را از پشت آزمایش مان برداریم، آزمایش پیش نخواهد رفت. مثال وقتی که میخواهیم نقطه جوش آب را پیدا کنیم، میزان الحراره را برمیداریم، آب را میجوشانیم و با آزمایشهای مختلف به اندازهگیری میپردازیم؛ چه فلسفهیی پشتش خوابیده است؟ اول باید پذیرفته باشیم که خارج از ذهن ما آبی هست که واقعیت دارد . دوم بایستی پذیرفته باشیم که درجه جوش آن را میتوان شناخت؛ بهنحوی که اگر معتقد نبودیم آبی خارج از ذهن هست و یا درجه جوش آن را نمیتوان شناخت، دست به آزمایش نمیزدیم... .