عضوگیری های جدید در سازمان مجاهدین خلق ایران
در ضربه سال ۱۳۵۰ تمام مرکزیت و ۹۰درصد از اعضاء سازمان مجاهدین خلق دستگیر شدند. اما این ضربه بهخصوص پس از دفاعیات مجاهدین در دادگاه منجر به شناخته شدن سازمان در بین مردم و جوانان مبارز شد. به این ترتیب در بیرون از زندان تعداد بسیار زیادی خواهان پیوستن به صفوف مجاهدین بودند که توسط احمد رضایی و رضا رضایی عضوگیری و تعلیم داده میشدند.
تغییر در سازماندهی ارگانهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم شاه
در اوایل ضربه ۱۳۵۰ رژیم شاه دو ارگان امنیتی داشت که با یکدیگر در تضاد بودند. یکی از این ارگانها شهربانی و دیگری ساواک بود که هر کدام دستگاههای مستقل خود را داشتند.
این دو دستگاه باهم رقابت داشته و حتی اطلاعاتی که بهدست میآوردند از یکدیگر پنهان میکردند. در همین شکاف بود که بسیاری از مبارزین میتوانستند از چنگ هر دو فرار کنند.
به همین دلیل شاه برای یکدست کردن این دو ارگان کمیته مشترک ساواک و شهربانی را بهنام کمیته ضدخرابکاری تشکیل داد. با این همه پس از ضربهٔ ۵۰دیگر نتوانست هیچ ضربه جدی نظامی به سازمان مجاهدین بزند.
پیشرفتهای امکاناتی مجاهدین در بیرون از زندان
سازمان مجاهدین در بیرون از زندان در این دوران با حجم زیادی از امکانات مالی و نیرویی مواجه بود که ناشی از شناخته شدگی پس از ضربه ۵۰بود.
به همین دلیل توانست پیشرفتهای بسیاری کند. از جمله پیشرفت در زمینهٔ الکترونیکی و مخابراتی با کمک مهندسان این رشته بود.
به این ترتیب مجاهدین بر تمامی شبکه مخابراتی ساواک مسلط بوده و از ترددات و مکان حضور ساواکیها مطلع بودند. همچنین بخش انتشارات راهاندازی شده و چاپ کتابهای سازمان و حتی ترجمه به زبانهای دیگر پرداخت.
ضربات و شهادتها
در میان این پیشرفتها باید به برخی شهادتهای که بعداً تاثیرات بسیاری بر روند حرکت سازمان داشت اشاره کرد.
از جمله شهادت احمد رضایی و سپس رضا رضایی ضربات سختی بودند که در ادامه مورد سوءاستفاده عناصری چون تقی شهرام قرار گرفت. همچنین شهادت محمود شامخی که از کادرهای بسیار برجسته سازمان مجاهدین بود.
تحلیل ضربه سال ۱۳۵۰
یکی دیگر از مسائلی که در آن زمان باید مورد توجه قرار میگرفت جمعبندی ضربه ۱۳۵۰ بود. به این ترتیب سازمان مجاهدین باید عوامل مؤثر در این ضربه را شناسایی میکرد تا مجدداً تکرار نشود.
در این رابطه متأسفانه بهدلیل پراکندکی اعضاء تحلیل یکدستی در سراسرسازمان انجام نشد. از جمله برخی ضربه را ناشی از تئوری زدگی پیش از سال ۵۰میدانستند که نتیجه خودبهخودی آن بیتوجهی به مسائل ایدئولوژیک و افتادن به ورطهٔ عملزدگی بود. مسألهای که خود زمینههای ضربه ایدئولوژیک در سال ۱۳۵۴را فراهم میکرد.