آخوند حسن روحانی روز یکشنبه (۱۴اردیبهشت) طی سخنانی در ستاد کرونا ضمن ادامه دروغگوئیهای رسوا و حیرتانگیز خود مانند «خیلی از کشورها در زمینهٔ کرونا گرفتار شدند، ما گرفتار نشدیم»، اما بهتکرار گفت که ما باید خودمان را برای شرایط بد آماده کنیم. باید با بدبینی بهوضعیت نگاه کنیم. باید برای شرایط سخت و پر خطر آماده باشیم».
حقهبازی در خلال یک اعتراف
این سخن روحانی شیاد اگر چه با ادعاهای قبلی او مبنی بر اینکه گویا رژیم پیک کرونا و شرایط سخت را پشت سر گذاشته تفاوت و تناقض آشکار دارد اما میخواهد بر یک واقعیت مهم دیگر سر پوش بگذارد که گویا در حال حاضر وضع خوب است و رژیم بر بحران کرونا غلبه کرده است این دروغ و دغل برای اعلام ۱۳۲شهر سفید ضروری است اما تناقض این ادعا با واقعیت آنچنان نمایان است که روحانی ناچار شد اضافه کند که در ستاد کرونا بهاو توصیه کردند بهجای کلمه سفید از عبارت کم خطر استفاده کند.
روحانی در ادامه دروغگوئیها و پروپاگاند خود برای سفید جلوه دادن سیاه، به ناگزیر گفت که «در این شرایط سخت هم باید تحمل ما برود بالا، تابآوری ما برود بالا! صبر ما برود بالا!». توصیه بهصبر تنها ارمغان و پرداخت روحانی به میلیونها کارگر و زحمتکش و مردم محرومی است که روزنامههای خود رژیم هم اعتراف میکنند حتی نان خالی برای خوردن ندارند.
روحانی در یک اعتراف مجرمانه گفت: «وقتی ما کسب و کارها را راه انداختیم خطر دوقطبی «جان و نان» هست. یک عده بگویند از کرونا میمیریم، یک عده بگویند از گرسنگی میمیریم». شیخک شیاد با این بیان میخواست وانمود کند که با راهاندازی کسب و کار و روانه کردن مردم بهمیدانهای مین کرونا، گویا این تضاد و دوگانه نان و جان را حل کرده است، اما واقعیت آن است که مردم بهویژه کارگران و زحمتکشان در کوره کرونا هم دارند جان خود را از دست میدهند و هم نانی در سفرهشان ندارند.
روزنامهٔ حکومتی دنیای اقتصاد مینویسد: «با تعطیلی بسیاری از کسبوکارها بر اثر کرونا بسیاری از شاغلان کار خود را از دست دادند. برآورد از دست رفتن ۳میلیون شغل است که این افزون بر بیکاری پیشین است«.
اعترافات ناگزیر روحانی، چرا؟
اکنون سؤال این نیست که با واقعیتهای اینچنین سیاه و سهمگین، چرا روحانی صحبت از روبراه بودن اوضاع، کنترل کرونا، رشد اقتصادی و امثالهم میکند؟ چرا که روشن است تنها حربه رژیم برای مقابله با این شرایط، دروغگویی و وارونه گویی حداکثر بهشیوه گوبلزیست؛ بلکه سؤال این است که چرا روحانی ناگزیر است بهشرایط سخت کنونی و شرایط سختتر در روزهای آینده اعتراف کند و مردم را بهصبر فرا بخواند؟ پاسخ را بایستی اولاً در ابعاد دهشتناک واقعیت و فاصله آن با ادعاها و مهمتر از آن در کانون و منشأیی که این واقعیتها را پیوسته بیان و منتشر میکند جستجو کرد و این خواه ناخواه روحانی و سایر تبلیغاتچیهای رژیم را مجبور بهچنین اعترافهایی میکند که برایشان بسیار تلخ و دردناک است.
سوزوگداز از نقش رسانه مقاومت
در همین رابطه اظهارات یک کارگزار رژیم، بهنام محمد خدادی که معاون وزارت ارشاد دولت روحانی است، شایان توجه است. او میگوید: «رسانههایی در خارج از کشور قرار دارند که کارشان فقط ایجاد تقابل است. در بسیاری از پایتختهای اروپایی از جمله آلبانی منافقین حضور دارند، رسانه و حتی تلویزیون دارند و اخبارشان را هم مردم میبینند. نوع خبرهایی که اعلام میکنند نیز مردم میبینند».
خود روحانی هم بارها از نقش افشاگرانه مجاهدین و رسانههای آنها که هر شب افتضاحات و دروغگوئیهای او را برملا میکنند و بهخصوص از اینکه همین افشاگریها مورد توجه مردم و استناد عناصر و باندهای خود رژیم قرار میگیرد، آه و فغان کرده است.
البته نقش مجاهدین و مقاومت ایران و رسانههای مقاومت، تنها بهافشاگری محدود نمیشود بلکه آنها راه خلاصی از این بلایی را که بدتر از هر کرونا و طاعون طی ۴۰سال گذشته گریبانگیر مردم ایران شده بهآنان نشان میدهند و خاطرنشان میکنند: «ٰ اگر برای رژیم ولایت فقیه (کرونا) و هر مرگ یک فرصت و یک نعمت است، ما باید با شورش و جنگ صد برابر آن را بهتیکتاک قیام و ناقوس سرنگونی تبدیل کنیم. فرصت استبداد دینی و رژیم دجال و ضدبشری بهپایان رسیده است». (پیام رهبر مقاومت -۲۳فروردین۹۹)
برای کسانی که در این رژیم یک گام فراتر را میبینند، این سخن رهبر مقاومت یک تهدید نیست، بیان یک واقعیت محتوم است. از این رو آنها ناصحانه تلاش میکنند حاکمیت را بهیک تغییر رفتار در برخورد با مردم بهجان آمده و پرهیز از وقوع قیام و انقلاب راضی کنند و از جمله مینویسند: «اگر حاکمیت تن بهافقگشایی ندهد باید منتظر شکلگیری رفتار جمعی رادیکال از سوی مردم و سپس واکنشهای افراطی از سوی نهادهای وابسته بهحکومت و سپس ورود بهچرخه شورش و سرکوب، آنگاه خشونت و تخریب، و سرانجام انقلاب یا کودتا یا مداخله خارجی باشیم. هر چه این فرایند بهمراحل پایانی نزدیک شود، آتش خشم بیشتر برافروخته شده و حاکمیت توان کنترل آن را از دست میدهد».
اما آیا این هشدارها کارساز خواهد بود؟ یا دیری است که زمان اینگونه انذارها بهپایان رسیده است؟