سایه خورشید سواران- قسمت هجدهم
سایه خورشید سواران طلب
رنج خود و راحت یاران طلب
گرم شو از مهر و سکین سرد باش
چون مه و خورشید جوان مرد باش
هر کی به نیکی عمل آغاز کرد
نیکی او روی به دو باز کرد
گنبد گردند ز روی قیاس
هست به نیکی و بدی حق شناس
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمی دانی چه حاصل
حکایتی را از رساله قشیریه می خوانیم:
آوردن که ابراهیم دروگری و پالیزبانی و کارهای دیگر می کرد، گویند روزی با جماعتی بود به روز کار کردی، و شب به جای بازمی گشتن و همه آنها روزه خود باز می کردند، و ابراهیم از همه دیرتر باز می آمد آنان شبی گفتند بیایید تا ما روزه بگشایم و چیزی بخوریم بی او، تا دگر بار زودتر بیاید ایشان روزه بگشادند و طعام بخوردند و بخفتند چون ابراهیم باز آمد ایشان را خفته دید.
پنداری ایشان را هیچی نبوده است که روزه بگشایند ابراهیم پاره ای آرد بود خمیر کرد و آتش بر کرد و ایشان را هم چیزی بپخت ایشان بیدار شدند او را دیدند صورت بر خاک نهاده و در آتش می دمد گفتند این چیست که می کنی؟ گفت: چنان گمان کردم که شما روزه نگشاده اید گفتم تا چون بیدار می شوید چیزی آماده شده باشد آنها یکدیگر را گفتند بنگرید که ما با او چه معامله کردیم و او با ما چه خلق میکند.
یکی از عارفان قرن هشتم هجری، محمود ابن عثمان نام دارد او حرمت زمین را به وجود صالحان و شایستگان می دانست به کلامی از محمود ابن عثمان گوش میسپاریم:
اگر نه برگزیدگان خدا بودندی پرک بر روی زمین بودی به زمین فرو بردندی اگر نه صالحان بودندی زمین تباه شدی و اگر نه باد بودی بگندیدی آنچه میان آسمان و زمین بودی.
او همچنین میگوید: مردم سه قسمند:
اول مرد، دوم نیم مرد و سوم نامرد.
اما مرد آن باشد که بدهد و نستاند، و نیم مرد آن باشد که بدهد و بستاند و نامرد آن باشد که ندهد و بستاند.
او همچنین می گفت:
زنهار، تا با امیران و ظالمان و اصحاب دیوان، مجالست نکنید.
فضیل عباس می گوید:
وقتی بود که آنچه می کردند به ریا می کردند، اکنون بدان چه نمی کنند ریا می کنند.