سرودهای عاشقان
ای عاشقان، ای عاشقان، پیمانه را گم کرده ام
در کنج ویران ماندهام، خم خانه را گم کرده ام
هم در پی بالاایان، هم من اسیر خاکیان
هم در پی هم خانهام، هم خانه را گم کرده ام
آهم چو بر افلاک شد، اشکم روان بر خاک شد
آخر از اینجا نیستم، کاشانه را گم کرده ام
در قالب این خاکیان، عمریست سرگردان شدم
چون جان اسیر حبس، شد جانانه را گم کرده ام
از حبس دنیا خستهام، چون مرگی پربسته ام
جانم از این تن سیر شد، سامانه را کم کرده ام
در خواب دیدم بیدلی، صد عاقل در پی روان
میخواند با خود این غزل، دیوانه را گم کرده ام
گر طالب راهی بیا، ور در پی آهی برو
این گفت و با خود میسرود، پروانه را گم کرده ام