728 x 90

مادر ذاکری پیام‌آور شور و استقامت در مبارزه با خمینی ضدبشر

مادر ذاکری
مادر ذاکری

مادر ذاکری که بود؟

مجاهد شهید سکینه محمدی اردهالی(مادر ذاکری)، در سال۱۳۰۳ در اراک به‌دنیا آمد و پس از طی تحصیلات ابتدایی، علوم مذهبی را نزد پدرش آموخت. پدرش مدیر یک مجله مذهبی و اجتماعی به نام جمعه بود. او از این طریق با مشکلات مردم آشنا شد. مادر ذاکری از زنان آگاه و مؤمنی بود که سال‌های متمادی جلسات مذهبی زنان را در تهران اداره می‌کرد. بنابراین نه تنها ساکنان منطقه خیابان گرگان و نظام‌آباد، بلکه در نقاط مختلف تهران، بسیاری «خانم محمدی» را می‌شناختند و به او اعتماد و اعتقاد داشتند.

 

مادر ذاکری قبل از پیوستن به مجاهدین

این آشنایی‌ها و دلسوزی او نسبت به مشکلات مردم و محبوبیت ویژه‌یی که کسب کرده بود، سبب شد که مردم محله‌های مختلف تهران علاوه بر این‌که مادر ذاکری را برای اداره جلسه‌های مذهبی و آموزش قرآن دعوت می‌کردند، از او برای حل مشکلات‌شان نیز کمک می‌گرفتند. میزان اعتماد مردم به او به حدی بود که افراد خیر کمک‌های مالی خود را به او اعطا می‌کردند و مادر ذاکری کمک‌ها را در اختیار نیازمندان قرار می‌داد. خانه او در خیابان گرگان تهران محل مراجعه دردمندان و مستمندان بود که از نقاط مختلف تهران به آنجا روی می‌آوردند. به این ترتیب اگر چه مادر ذاکری دارای ۹‌فرزند بود، اما هرگز وظایف و مسئولیت‌های اجتماعیش را رها نمی‌کرد.

 

مادر ذاکری سازمان مجاهدین خلق ایران را شناخت و به آن پیوست

ایمان مذهبی مادر وقتی به ثمر اجتماعیش بالغ شد که یکی از فرزندانش برادر مجاهد ابراهیم ذاکری، به‌خاطر عضویت در مجاهدین به زندان افتاد و مادر از طریق او به‌تدریج در جریان اندیشه و آرمان مجاهدین قرار گرفت. مادر ذاکری از آن پس، چه در جلسه‌های مذهبی و چه در زندان قصر یا زندان اوین، در میان سایر خانواده‌های زندانیان به افشاگری علیه رژیم و زندانبانان می‌پرداخت. او با هوشیاری در رد و بدل کردن اخبار مقاومت به زندان با مسئولیت‌پذیری بسیار عمل می‌کرد. در همین دوران، یک بار رئیس زندان قصر تهدید کرد که او را به‌خاطر فعالیت‌هایش دستگیر خواهد کرد. به‌دنبال این تهدید، مادر ذاکری خودش به دفتر کار رئیس زندان قصر رفت و گفت: «مگر نگفته‌اید که می‌خواهید مرا بگیرید، آمده‌ام که دستگیرم کنید».

 

آزمایش بزرگ مادر ذاکری بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی

اما بزرگ‌ترین آزمایش مادر ذاکری پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی بود. آزمایشی که برای او با ویژگی‌های یک زن مذهبی بسا دشوار می‌نمود. اما او به‌مدد خلوص و ایمان محکمش به آرمان مجاهدین، روسفید و سربلند از این آزمایش بیرون آمد، سردار قهرمان، مجاهد والامقام، ابراهیم ذاکری فرزند مادر ذاکری، در این‌باره گفت: «مادر به‌خاطر شناخت و تجربه‌اش، در حقانیت آرمان مجاهدین هیچ تردیدی نداشت. وقتی خمینی و آخوندهای تبهکاری مثل بهشتی و رفسنجانی دم از انقلاب و اسلام می‌زدند و رو‌در‌روی مجاهدین به ضدیت با آنان می‌پرداختند، برای او باور کردنی نبود. او نمی‌توانست باور کند که خمینی به‌عنوان یک مرجع تقلید هفتاد هشتاد ساله، این‌چنین قدرت‌پرست و شقاوت‌پیشه باشد. از همین‌رو مادر ذاکری با خمینی و ارتجاع به قاطع‌ترین صورت مرزبندی کرد. مادر می‌گفت داستان معاویه و یزید با حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) بار دیگر در حال تکرار است. یادم می‌آید در اواخر بهار ۱۳۵۸ مادر در هر جا که حضور می‌یافت، سران رژیم را به‌طور علنی به باد نفرین می‌گرفت. حتی توصیه‌های من که می‌خواستم حرف‌های او به‌حساب مجاهدین گذاشته نشود، فایده‌یی نداشت».

 

مادر ذاکری در فاز سیاسی

به‌راستی که آرمان مجاهدین در عمق جان مادر ذاکری جاری شده بود و هیچ چیز حتی مهر فرزند و علاقه و پیوند با نزدیک‌ترین نزدیکانش نیز نمی‌توانست آن را تحت تأثیر قرار دهد. او هر عاملی را که در مقابل این آرمان قرار می‌گرفت، قاطعانه پس‌می‌زد. برادر مجاهد ابراهیم ذاکری در این مورد گفت:
«در فاز سیاسی یک روز متوجه شدم که خانه ما محل استقرار ۳بخش سازمان هست: بخش شهرستان، بخش دانش‌آموزی و بخش محلات. گر چه ۲برادر و ۲خواهرم هوادار سازمان بودند، اما ۲برادر دیگرم طرفدار رژیم بودند. این تهدید وجود داشت که این ۲نفر اطلاعات بخش‌های سازمان را گرفته و در اختیار رژیم قرار دهند. موضوع را با مادر در میان گذاشتم. گفتم این جا یا جای سازمان است یا جای این ۲نفر. مادر یکی از آنها را با قاطعیت از خانه بیرون کرد. با آن یکی هم پدرم برخورد کرد و گفت شما ما را منافق می‌دانید بنابراین حق ندارید وارد این خانه شوید».
مادر ذاکری آرمانش را بی‌محابا در همه جا تبلیغ می‌کرد، در جلسه‌های مذهبی، در کوچه و خیابان و در هر جا که فرصتی می‌یافت. علاوه بر این، او در همه فعالیت‌های انجمن مادران مسلمان که از سال ۱۳۵۸ تشکیل شده بود، با شور و علاقه تمام فعالیت می‌کرد. او هم‌چنین در تجمع‌ها و تحصن‌های اعتراضی، نظیر اعتراض به دستگیری شهید سعادتی یا در تظاهرات و راهپیمایی علیه پدیده چماقداری با جان و دل فعالانه شرکت می‌کرد. به همین جهت نیز بارها مورد حمله و هجوم پاسدارها و اوباش چماقدار خمینی قرار گرفت. یک بار پاسداران و کمیته‌چی‌ها به خانه مادر حمله کردند تا میلیشیاهای مستقر در آنجا را به‌همراه فرزندان مجاهدش دستگیر کنند، اما این شیرزن قهرمان آن‌چنان در برابر مزدوران ایستاد و خروشید که اهالی محل که از موضوع باخبر شده بودند، به‌صورت یکپارچه در اطراف خانه اجتماع کردند و پاسداران را مجبور به عقب‌نشینی کردند. او پیش از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ نیز دست‌کم یک بار دستگیر شد و به‌مدت یک ماه در زندان، زیر فشارهای مختلف روحی و جسمی قرار گرفت تا شاید او را به دست‌کشیدن از آرمان مجاهدین وادار سازند، اما مادر از چنان موضع قاطع و با چنان اعتماد به نفسی با مزدوران برخورد می‌کرد که زندانبانان از روبه‌رو شدن با او وحشت داشتند.

 

علاقه مادر ذاکری به رهبر مقاومت برادر مسعود رجوی

مادر ذاکری، مسعود را از زندان می‌شناخت. از همان موقع که هر هفته پشت در زندان می‌آمد. مادر ذاکری همیشه مسعود را «برادر بزرگ» خطاب می‌کرد. خیلی مسعود را دوست داشت. این علاقه او به مسعود با گذشت زمان هر روز بیشتر می‌شد. در جریان کاندیداتوری مسعود، با همه وجودش به تبلیغ پرداخت. از همه می‌خواست که به مسعود رأی بدهند. به‌دلیل عشق و اعتمادش به مسعود بود که به‌رغم سن و سال و موقعیتش، خیلی راحت با انجمن مادران مسلمان همکاری می‌کرد. او با تواضع هر مسؤلیتی را که به او واگذار می‌شد، هم‌چون عاشقی پاکباز با تمامی ایمان و علاقه‌اش انجام می‌داد.

 

مادر ذاکری پیام‌آور شور و استقامت در زندان

مادر ذاکری ۹فرزند داشت، اما هنگامی‌که دریافت آخوندها در زیر پرده دین به حذف و کشتار فرزندان مجاهد و مبارز این مردم کمر بسته‌اند و استبداد و خودکامگی را فراتر از سلف‌شان، شاه، در میهن می‌گسترانند، پا به میدان گذاشت و با انتخاب راه مجاهدین، زندگی خود را وقف مبارزه با رژیم آخوندی کرد. پس از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ رژیم خمینی او را به‌همراه چندتن از فرزندان و همسرش دستگیر کرد و به زیر شدیدترین فشارها و شکنجه‌های روحی و جسمی کشاند تا به خیال خود، او را به ندامت و تسلیم وادار کند، اما مادر دژخیمان را تحقیر می‌کرد و نسبت به آنان فوق‌العاده بی‌اعتنا بود و حتی به سؤال‌های آنها جواب نمی‌داد. ‌
زندانیانی که مدتی با مادر ذاکری هم‌بند بوده‌اند با نقل نمونه‌های متعددی از مقاومت‌های قهرمانانه مادر در برابر پاسداران و شکنجه‌گران گفته‌اند که مادر با مقاومت جانانه‌اش به سایر زندانیان «درس شور و استقامت» می‌داد.

 

شهادت مادر ذاکری، شیرزنی که دژخیمان خمینی را به‌زانو درآورد

دژخیمان خمینی در زندان علیه مادر ذاکری لئیمانه‌ترین شکنجه‌ها را به‌کار گرفتند، هیچ نشانی از ندامت و تسلیم در او ندیدند و سرانجام او را به جوخه تیرباران سپردند، گر چه آنان می‌دانستند که تیرباران یک زن سالخورده جز شکست تمام‌عیار ایدئولوژی خمینی در برابر اندیشه و آرمان سازمان مجاهدین خلق ایران معنایی ندارد. مادر ذاکری در آن لحظه هم که در برابر جوخه تیرباران قرار گرفت، دست دژخیمانی را که می‌خواستند چشمان او را ببندند با جسارت همیشگی خود پس زد و فریاد کشید: «چشمانم را نبندید، می‌خواهم با چشمانم حقانیت مجاهدین را ببینم». به این ترتیب مادر ذاکری یک بار دیگر شکست ایدئولوژی خمینی در برابر آرمان مجاهدین را نشان داد. تیرباران جنایتکارانه این مجاهد قهرمان در نهم دیماه سال ۱۳۶۰، حتی کسانی را که هنوز نسبت به ماهیت خمینی و رژیم پلید او ابهام داشتند، به‌شدت تکان داد و موجی از نفرت در میان توده‌های مردم برانگیخت.
مجاهد والامقام ابراهیم ذاکری(کاک صالح) و فرزند دلیرش زهیر نیز دومین و سومین نسل در ادامهٔ مادر پاکبازشان هستند که به عهد خود با خدا و خلق وفا کردند. زهیر ذاکری از جمله قهرمانان شهید در حماسهٔ ۱۹فروردین سال ۱۳۹۰ در اشرف بود.

 

حضور جانانه مادران سالخورده در صحنه نبرد

یکی از فرازهای افتخارآفرین مقاومت مردم و سازمان مجاهدین خلق ایران در برابر رژیم آخوندی، حضور جانانه مادران سالخورده در صحنه نبرد و خلق حماسه‌های فراموش‌ناشدنی توسط آنان است. هم‌چنان که شکنجه و اعدام مادران یکی از ننگین‌ترین جنایت‌های آخوندها و مایه لعن و نفرین ابدی برای ارتجاع به‌گور سپرده شده است. حماسه‌های شگفت‌انگیزی که بیانگر عمق اصالت عنصر مجاهد خلق است که توانسته است در هولناک‌ترین شرایط آن‌چنان بذر آگاهی و ایمان انقلابی را در ضمیرها بپرورد که حتی مادران کهنسال که پاره‌یی چون مادر ذاکری، در ۵۷سالگی، چه در متن مبارزه انقلابی مسلحانه و چه در زیر شکنجه دژخیمان خمینی و چه در برابر جوخه‌های اعدام، قهرمانانه بجنگند و مقاومت کنند و سرانجام نیز خون پاک‌شان را نثار راه آزادی و رهایی خلق نمایند.

 

سمبل زن انقلابی مجاهد خلق، مجاهد شهید اشرف رجوی، پیرامون این حماسه‌ها گفته بود:

«به‌راستی برای سازمان ما، مایه افتخار است که مربی نسلی بود که در آن زن قهرمان ایرانی به درجه‌یی از تکامل و رشد و آگاهی و ایمان ارتقا یافته که با درک تفاوت عظیم بین تفاله‌ها و پس‌مانده‌های قرون‌وسطایی که خمینی جلاد به‌نام اسلام و قرآن عرضه می‌دارد و اسلام انقلابی و توحید ناب، در مقابل او می‌ایستد و در این راه بار شکنجه و اسارت و شهادت را قهرمانانه می‌پذیرد».

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/f049506a-09ed-479c-868d-9db3915f7028"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات