مناسبات انسانی
بنیادگرایی در مناسبات بین انسانها بر مرزبندی جنسی و دوگانگی زن و مرد تأکید دارد.
نتیجهٔ بلافصل این دیدگاه هژمونی ابدی مرد بر زن است.
وقتی بنیادگرایان زن را بر اساس خصوصیات مربوط به جنس و تفاوتهای فیزیولوژیکش
با مرد تعریف میکنند، به ناچار انسان به دو جنس مختلف با دو ماهیت متفاوت تجزیه
میشود. این دوگانگی، ناگزیر به رابطه قدرت راه میبرد. یکی جنس قویتر و دیگری
جنس ضعیفتر، یکی اصلی و دیگری فرعی تلقی میشود. در این معادله خواه ناخواه
یکی باید بر دیگری مسلط شود. بنیادگرایان این رابطه نابرابر را تئوریزه میکنند و طبیعت
را طراح آن میدانند و به این ترتیب حکم ازلی ابدی مقهور بودن زن در برابر مرد را
صادر میکنند. اندیشهٔ اسلامی با چنین نگرشی مطلقاً تعارض دارد. توحید، زن و مرد
را کاملاً برابر میبیند. چرا؟ چون اندیشهٔ توحیدی انسان را بر اساس ویژگی انسانی
اجتماعیش تعریف میکند که در کار کرد آگاهانه و آزادانهٔ نوع او تجلّی مییابد.
اسلام دموکراتیک بر یگانگی انسانی زن و مرد بهعنوان انسان آگاه و آزاد و مختار و
مسئول تأکید میکندٴکه نتیجه بلافصل آن برابری است.
گناه و خطای فردی
تفاوت بنیادین دیگر بین دیدگاه اسلام واقعی با آن چه که بنیادگرایان به نام اسلام عرضه
میکنند بر سر مقوله گناه و خطای افراد است.
در رویکرد بنیادگرایی چون مرزبندی جنسی اصالت دارد انسان در مقابل گناهان و خطاهای
فردی خودش دائما در زیر یک سقف بسته قرار دارد و هر چه بیشتر به درون خودش فرو
میرود و در ضعف و تزلزل دائمی، مقهور و مغلوب شرایط و اجبارات پیرامون خودش
میشود. در این دیدگاه انسان همیشه از یک »خدای بیدادگر «، در بیم و هراس است.
در رویکرد بنیادگرایان انسان ذاتاً شرور و گناهکار است و خدای بیدادگر برای اینکه
انسان و تمایلات شریرانهاش را به بند بکشد انواع ممنوعیتها را علیه او ایجاد میکند. در
نتیجه در مقابل هر خطا و گناه فردی و عمدتاً هم گناهان جنسی افراد وارد سلسلهیی از
افکار و عذاب وجدان میشوند و از آن هم خلاصی ندارند…...