728 x 90

نبردی برای همه_خاطرات متین کریم_قسمت نهم ـ اکرم

کتابخانه

نبردی برای همه_خاطرات متین کریم_قسمت نهم ـ اکرم
نبردی برای همه_خاطرات متین کریم_قسمت نهم ـ اکرم


اکرم


دربند ۲۴۶یک دختر ۱۵یا۱۶ساله به‌نام اکرم زندانی بود که به جرم هواداری از مجاهدین دستگیر شده بود، یکبار که اکرم را برای بازجویی برده بودند تا چند روز نیآمد ما نگران شدیم که مبادا اتفاقی برایش افتاده باشد. در اوین رفتن به بازجویی و باز نگشتن البته غیرعادی نبود و یکی از شقوق محتمل اعدام زندانی و یا شهادتش در زیر شکنجه بود.

 


اما تا زمانی که از هم زنجیرمان خبری نمی‌رسید یا خودش نمی‌آمد پیوسته نگرانی ادامه داشت. با آن که بسیار جنایتها دیده و شنیده بودم در مورد اکرم به‌خصوص که هنوز ۱۵ساله بود ذهنم به‌راحتی قبول نمی‌کرد که بی‌دلیل اعدامش کنند، یا بلایی بر سرش بیاورند.
سرانجام در حالی که بسیاری از بچه‌ها نگران سرنوشت اکرم بودند یک روز همه زندانیان را از تمام اتاقهای بند صدا زدند و گفتند بیایید تا حکم تعزیر در ملأ عام جهت عبرت دیگران اجرا شود، یک مرد شکنجه‌گر با کابلی که در دست داشت درست در وسط سالن بند ایستاد و با چهره غضبناکش منتظر اجرای حکم بود، اکرم را کشان کشان به سالن بند آوردند و در مقابل آن مرد کابل به دست در وسط سالن بند به پشت خواباندند، در حالی که همه زندانیان از اتاقهای مختلف جمع شده بودند حکم شرعی تعزیر او را در متنی شبیه به این عبارت خواندند:
این زندانی به‌خاطر اعمال منافی عفت و کارهای ضداخلاقی به تحمل ۸۰ضربه شلاق محکوم شده است.
چهره نحیف و نگاه‌های اکرم، وقتی معصومانه به شکنجه‌گرش نگاه می‌کرد هنوز هم در ذهن باقی است. اکرم با صدای لرزانش می‌گفت باشد دست‌کم یک زن من را شلاق بزند، اما کسی به او گوش نمی‌داد. یک بار دیگر هم گفت دست کم این حکم را یک طور دیگری اجرا کنید، چرا من را این جوری روز زمین خوابانده‌اید.
برای همه ما روشن بود که اکرم با نگاه‌های معصومانه‌اش، و با همان جمله‌های کوتاه به‌روشنی خطاب به جلاد و شکنجه‌گر و قاضی و همه کسانی که با این وقاحت می‌خواستند او را در هم بشکنند، می‌گفت همه حرفا و تهمتهایی که زده‌اید شایسته خودتان است و خودتان این کاره‌اید. شکنجه‌گر و جلاد شقی تا می‌توانست با ضربه‌های وحشیانه بر بدن اکرم کوبید و با هر شلاق کلمات و حرفهای رکیکی به زبان میراند که هیچ کدامشان را نمی‌توان گفت و نوشت. وقتی به‌اصطلاح حکم شرعی تعزیر به پایان رسید و پیکر آش و لاش اکرم بر روی زمین افتاده بود همه ما را به داخل اتاقها فرستادند و اکرم را در همان سالن درست جلوی راهرو بند با زنجیر به میله‌های حفاظ شوفاژ بستند. سپس در تمام اتاقها اعلام کردند که این دختر منافق بایکوت شده و هیچ‌کس حق ندارد با او صحبت کند. برخورد شکنجه‌گران با اکرم به اندازه‌ای شنیع بود که هنوز هم بعد از گذشت سالیان من نمی‌توانم تاثیری را که از آن صحنه پذیرفته‌ام به درستی توصیف کنم، و از یادآوری آن دچار تنش می‌شوم.
بسیاری وقتها احساس می‌کنم بدون این‌که اکرم قصد خاصی در کمک به من داشته باشد برای همیشه من را مدیون خودش کرده است......

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/84bda946-b0ff-459a-96a0-13803ddd8c30"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات