«وقت عزا نیست که هنگامهٔ خشم است»
شعارها و بهخصوص شعارهای اصلی، شناسنامهٔ هر قیام و انقلابی است که در موجزترین و کوتاهترین عبارات، خواست و آرمان قیامکنندگان و گاه مشی قیام را به نمایش میگذارند و گویای مرحله و درجهٔ رشد آن هستند.
در قیام سراسری مردم ایران، دانشجویان از ابتدای قیام پیوسته در خروش و خیزش بودند و نقش شایستهٔ خود را در استمرار قیام و اعتلای شعارها داشتهاند. رژیم آخوندی که از این تحول جدید در دانشگاهها بسیار وحشت دارد، با انواع شیوهها از تهدید و ربودن تا حمله بهدانشگاهها و حتی خوابگاههای دانشجویی، تلاش کرد دانشگاه را سرکوب و دانشجویان را از قیام جدا کند. از همین رو خامنهای سرکردهٔ سپاه، پاسدار سلامی را به شیراز فرستاد تا با بهرهبرداری از جنایت بزرگ شاهچراغ، از طریق او قیامکنندگان و شورشگران را مورد تهدید قرار دهد. پاسدار سلامی هم با عتاب و خطاب به «جوانان و دانشجویان» که بهطور متناقضی با التماس و عجز و لابه همراه بود، گفت: شرارت را کنار بگذارید امروز روز پایان اغتشاشات است! دیگر بهخیابان نیایید» نظام بیش این تحمل ندارد». وی سپس در حالی که هم بهسرنگونی رژیم و هم بهمجاهدین اشاره میکرد افزود: آیا میخواهید با اینها بهحکومت برسید؟».
بهموازات این تهدیدها، خامنهای تمام نیروهای خودش، از نیروی انتظامی تا سپاه و از وزارت اطلاعات تا اطلاعات سپاه و از بسیج تا لباس شخصیها را هم بسیج کرد و توسط آنها بهطور بیرحمانهیی، دانشگاهها را در شهرهای مختلف، مورد حمله قرار داد و حتی بهخوابگاههای دانشجویی هم شبیخون زد تا با ضرب و جرح تا حد مرگ و ربودن و دستگیری دانشجویان، فضای رعب و وحشت را بر دانشگاهها حاکم کند و آنها را به قبضهٔ خود درآورد؛ اما بهرغم همهٔ این تمهیدات، در همان روز شنبه و روز پس از آن، دستکم ۳۸دانشگاه برخاستند و با خیزش و خروش خود خلیفهٔ مفلوک ارتجاع را مات و مبهوت بر جا گذاشتند و به او گوشزد کردند که توپ و تانک و مسلسل دیگر اثر ندارد.
در جریان این خروش و خیزش، ناگهان این شعار از دانشگاه ابوریحان تهران در آسمان قیام طنینافکن شد که «وقت عزا نیست که هنگامهٔ خشم است».
دانشجویان با این شعار چند پیام مهم دادند؛ نخست اینکه نشان دادند خوب میدانند راهی که برگزیدهاند، راهی صعب و پرخون است، راهی است که در هر قدم آن باید فدیه داد و فدا کرد، اما این فدیهها نه تنها آنچنان که دیکتاتور میخواهد موجب یأس و ناامیدی و عزا نمیشود، بلکه عزم آنها برای نبرد را جزمتر خواهد کرد. هر خونی که بر زمین میریزد سوختبار خشمی آتشین و انقلابی خواهد شد.
این شعار بهخوبی نشان میدهد که قشر پیشتاز، با عبور از تز ننگین بیهزینگی که این روزها از سوی همدستان و لابیهای رژیم تحت عنوان خشونتپرهیزی تبلیغ میشود، اکنون بهاستقبال خطر میروند، در برابر گلوله سینه سپر میکنند، با دست خالی با مزدوران تا دندان مسلح رژیم درگیر میشوند و آنها را فراری میدهند. آنها همین روحیه رزمنده و تهاجمی را حتی هنگامی که دستگیر میشوند و در چنگال دژخیم اسیرند نیز حفظ میکنند.
پاسدار کوثری سرکردهٔ یکی از لشکرهای سپاه که در عینحال عضو مجلس ارتجاع هم هست، در تلویزیون رژیم (۵آبان) اعتراف کرد: «بعضی از همین افراد (دستگیر شده) بودند میگفتیم که پدرتان مادرتان آمدهاند میخواهیم شما را تحویل بدهیم به ایشان... همین بازداشتیها میگفتند نه من اصلاً نمیخواهم بروم دو سه روز دیگه خودتان هم دیگه نیستید».
این ایمان و یقین بهپیروزی و نابودی رژیم، چیزی است که رژیم و خلیفهٔ ارتجاع را سراپا بهلرزه میاندازد. زیرا که میداند وقتی قشر پیشتاز آمادهٔ پرداخت بها باشد و از مرگ نهراسد، دیگر هیچ حربهیی بر او کارگر نیست و گریزی از سرنگونی نیست.
آری، همانگونه که رهبر مقاومت مسعود رجوی در آخرین پیام خود خطاب بهدانشجویان انقلابی و شورشگر در سراسر کشور گفت: «شاخ و شانه کشیدن، تهدید و گاز و گلوله دیگر اثر ندارد. در ایران انقلابی بزرگ بر پاست، قیام سر بازایستادن ندارد و تا برکندن بنای کاخ دشمن پیش میرود و بهای آن را هم میداند و میپردازد».