کتاب بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران- قسمت هجدهم
نهجالبلاغه، انگیزاننده و مسئولیتآور
در فرهنگ دینی ما واژه جهاد بسی مقدس و انگیزاننده است. جهاد اذن مبارک خداوند بهقربانیان ستم و تجاوز، و رهنمود و فرمانی همراه با نوید شکوهمند پروردگار است که نصرت مجاهدان بر ستمکاران را در کف قدرتمند خود دارد. در نهجالبلاغه هم بخشی از مهمترین بحثها در ارتباط با جوانب مهم جهاد است.
بهعکس، در فرآوردههای شریعت آخوندی، «فقهای عظام» شیعه، بهرغم مولای موحدان و اولین امام شیعیان علی (ع)، این اذن خداوند را رسماً ملغی نموده و طی بحثهای مطول، این الغای جهاد در «عصر غیبت» را مفصلاًً تئوریزه کرده و در معتبرترین کتابهایشان آوردهاند. در این میان، قابل توجه اینکه شخص خمینی با همه لافهایش، هیچ نامی از جهاد در کتاب تحریرالوسیله نیاورده و تنها در آخر بحثهای «امربهمعروف…» فصل کوتاهی آورده با عنوان «فصل فیالدفاع» که مطابق تعریف خودش مربوط است به شرایط «اشغال کشور و مرزهای مسلمین»، آنهم در صورتی که «بیم انهدام شکوه و کیان اسلام [در متن «بیضه اسلام»] و جامعه مسلمین» در میان باشد. اسلاف خمینی هم مواضع بهتری نداشتند. در «جواهرالکلام» میخوانیم: «پس در میان ما اختلافی نیست بلکه اجماعی است که همانا جهاد واجب است بهشرط وجود امام علیهالسلام و گشودهبودن دست حاکمیتش یا وجود کسی که امام او را بهمنظور جهاد منصوب کرده باشد». مؤلف «فقه جواهری» ادامه میدهد: «بلکه اصل مشروع بودن جهاد مشروط است به حضور امام معصوم و در حاکمیت» . بهاین ترتیب، ملاحظه میفرمایید که بنابر این «فقه» آخوندی، فریضه جهاد از تاریخ پایان حکومت ۶ماهه امام حسن مجتبی (ع) در اواخر ربیعالاول سال۴۱هجری تا همیشه ملغی است مگر زمانی که امام زمان (عج) ظهور کند.
برای مزید اطلاع، «صاحب جواهر» تصریح دارد: «و جهاد واجب نیست بر زنان بدون آنکه اختلافنظری در میان (فقیهان) باشد بلکه این یک حکم اجماعی است بهاضافه آنکه زنان توانایی جهاد را ندارند». «اجماع» آخوندی بهرغم آنکه شخص حضرت محمد (ص) زنان را بهجهاد میبرده و رزم مسلحانه آنان را شخصاً بسیار ستوده است.
حال و نظر به مواضع دینی رسمی و رایج بالا، کار سترگ جوانان بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق را در نظر بگیرید که مبتنی بر عقیده اسلامی قدم در راه جهاد انقلابی نهاده بودند. پرسش این است که این بنیانگذاران برای رسیدن به ضرورت و مشروعیت عقیدتی جهاد و مبارزه مسلحانه خود باید به کدام مأخذ اسلامی و مرجعیت دینی اتکا کرده باشند؟ آیا جز کنار زدن پردههای بدعت موسوم بهدین و شریعت و رویآوردن به متن قرآن و خطبههای جهاد در نهجالبلاغه، کدام مأخذ دیگر اسلامی میتوانست آنان را رهنمون شود؟
مرزهای فکری و عملی موحدان مجاهد
مشاهده میکنیم که در تحقق همین نوید الهی، چگونه یکی از وسایل هدایت که خداوند نصیب مجاهدینش فرموده و دستشان را در زمینه تدوین تئوریها و روشهای مبارزاتی با آن پر نموده، همین کتاب نهجالبلاغه است. اما نمیتوان نادیده گرفت که این ودیعه الهی لامحاله میانجامد به پسزدن و ردکردن مبانی ارتجاع دینی و انبوهی احکام جامد که توسط ملایان ملغی کننده جهاد تدوین شده است. اینجا، پرسش این است که وقتی این فسیل ها کنار زده میشوند، چگونه بهجایگزین راستین دین دسترسی خواهیم داشت؟
در پاسخ، تا آنجا که این نگارنده شخصاً شاهد بودهام، مجاهدی را نیافتهام که ـبرای مثالـ بهاهمیت آموزش خطبه ۱ یا خطبه ۲۱۰ نهجالبلاغه واقف نباشد. چرا که در خطبه یکم، علی (ع) فصلی را بهقرآن و ظرفیتهای پاسخگویی این کتاب مجید اختصاص داده و از جمله تصریح میفرماید: «کتاب پروردگارتان که حلال و حرام و اموری که موجب فضیلت، نسخکننده و نسخشده، سهلگیری و سخت گیری (در امور مهم)، خاص و عام، عبرتها و مثلها، آنچه که مردم در آن آزادند و آنچه که در آن محدودند و محکم و متشابه آن را بیان کرده، مجمل های آن را باز و تفسیر پیچیدگیها و غوامض آن را روشن نموده… و آنچه که قرآن بر وجوب آن دلالت میکند اما در سنت نسخ آن معلوم شده و آنچه در سنت واجب اما در کتاب ترک آن مجاز شده، و آنچه که در زمان خود واجب اما در آیندهاش زائل و منتفی است…