خامنهای روز ۱۹بهمن در یک سخنرانی، ضمن اذعان بهوجود «اختلافات» در رژیم، هشدار داد: «اختلافاتی قهراً وجود دارد این اختلافات را نباید تبدیل کرد بهگسل». ولیفقیه ارتجاع چنان حرف میزند که گویی وقوع گسل در رژیم، تهدیدی مربوط بهآینده است. او فراموش کرده که خودش در خرداد ۹۵، با اذعان به «وجود گسلها» در نظام بهکارگزاران نظامش هشدار داده بود «اگر چنانچه این گسلها فعال شد، آن وقت زلزله بهوجود میآید!». بنابراین نه تنها «وجود گسلها» در رژیم یک امر واقع است، بلکه زلزلهیی که او در سال۹۵، نسبت بهآن زنهار میداد، نیز، حداقل ۳بار واقع شده و هر بار موجب شکافها و ریزشهای عظیم در نظام شده است؛ زلزلههای پیدرپی قیامهای دی۹۶، آبان ۹۸ و سرانجام مهیبتر از همه در سال۱۴۰۱، زلزلهیی که خامنهای تلاش کرد با آوردن رئیسی، جلاد پیشانی سیاه قتلعام۶۷، جلو آن را بگیرد، اما این تلاشی بیهوده بود، آن زلزلهٔ ۸ریشتری مقدر واقع شد، زلزلهیی که تعادل نظام آخوندی را بهکلی بههم زده و همچنان آن را بهشدت تکان میدهد و موجب «گسستها» و ویرانیهای بسیار، حتی در درونیترین لایههای رژیم شده است.
روزنامهٔ حکومتی شرق (۲۴بهمن ۱۴۰۱) طی مقالهیی با عنوان «کشتینشینان نگران» تصویری، البته در قالب فرهنگ و ادبیات و منطق خود رژیم، از وضعیت کنونی ولایت زهوار دررفته ارتجاع بهدست داده است. نویسندهٔ این مقاله محسن هاشمی پسر رفسنجانی و رئیس سابق شورای حکومتی شهر تهران است. نامبرده نخست از راهپیمایی حکومتی ۲۲بهمن شروع میکند، نمایشی که رژیم تلاش میکند با هیاهو و حماسه نامیدنش آن را، در برابر قیام ۵ماههٔ سراسری مردم ایران قرار دهد. وی مینویسد: «نخست اینکه حاضران در راهپیمایی همه مردم نیستند، مثلا در شهری مثل تهران، حتی اگر ۵۰۰هزار نفر هم در راهپیمایی شرکت کرده باشند، حدود ۵درصد شهروندان تهرانی هستند، بنابراین باید به۹۵ درصد دیگر مردم توجه داشت که البته نمیتوان همه آنها را مخالف دانست اما بخش شایان توجهی نیز بهدلایل مختلف از حضور در راهپیمایی خودداری کردند. دوم آن که خواستههای همان بخشی از جامعه را نیز که در راهپیمایی حضور یافتند، نباید مصادره کرد و بهمعنای تأیید و حمایت از عملکرد مسئولان دانست».
نویسنده در ادامه با فرض اینکه همهٔ کسانی که در این نمایش شرکت کردهاند از طرفداران و حامیان نظام و خواستار حفظ آن هستند، میافزاید: «همه کسانی را که در راهپیمایی ۲۲بهمن شرکت کردند، میتوان بهحاضران در کشتی تشبیه کرد که در توفانی گرفتار شده است و این سرنشینان با هر وسیلهای سعی میکنند از غرقشدن کشتی جلوگیری کنند و آب داخل کشتی را تخلیه کنند. در این میان، برخی از ملوانان و پرسنل کشتی هم با بیتوجهی مشغول سوراخکردن بدنه کشتی برای ایجاد تغییرات دلخواه در آن هستند که خود باعث میشود حجم زیادی از آب وارد کشتی شود و تلاشهای سرنشینان برای بیرونریختن آب از کشتی بیثمر شود. ناخدای کشتی نیز... با خیال آسوده، بهمسیر که در دل توفان است، میرود و اضافه بر توفان خطر حمله کشتیهای جنگی رقیب نیز سرنشینیان را نگران کرده است».
پسر رفسنجانی در این مقاله سعی میکند از هر گونه رویارویی با شخص خامنهای و مخاطب قرار دادن او پرهیز کند و مابهازای او رئیسی و سران قوا را مورد خطاب قرار دهد؛ وی پس از اشاره بهشرایط عینی جامعه که در همهٔ زمینهها انفجاری است، میافزاید: «این جامعه، همان کشتی در حال حرکت است. حالا ناخدا بهسرنشینانی که تا کمر در آب فرو رفتهاند، از دهههای روشن بعد مژده میدهد و در کابین خود مراسم جشن پیشرفت و دعوت میهمانان ویژه برگزار میکند...
مسئولان محترم جمهوری اسلامی، بهویژه سران قوا!
اولا، بپذیرید که شاخصهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور در مرحله هشدار قرار دارد؛ پس لطفاً از ایجاد سوراخهای بیشتر در بدنه این کشتی خودداری کنید!
ثانیا، مسیر حرکت کشتی را تغییر دهید و از رفتن بهدل طوفان و تله دشمن خودداری کنید».
این تنها پسر رفسنجانی نیست که اینچنین از سرنوشت کشتی در حال غرق نظام و رفتن آن بهوحشت افتاده، این روزها، همهٔ «کشتینشینان نگران»اند و درصدد پیدا کردن راهی برای نجات آن و بیرون کشیدن کشتی نظام از غرقاب، بهتکاپو افتادهاند. اما همهٔ آنها و از جمله خود همین محسن هاشمی، ناخواسته (بهگفتهٔ خودش) «مشغول سوراخکردن بدنه کشتی برای ایجاد تغییرات دلخواه در آن هستند». چرا که هر گونه تلاش برای وارد کردن یک قطره اصلاحات در پیکرهٔ استبداد مطلقاً اصلاح ناپذیر ولایت فقیه، در حکم سمی مهلک است.
همان زمان که آخوند خاتمی شیاد با دود و دم ۲خردادی و شعبدهٔ «اصلاحطلبی» روی کار آمد، رهبر مقاومت در پیامی در روز ۳خرداد ۱۳۷۶ گفت: «ولو بهاندازه یک قطره، آزادی و قانون و حقوقبشر در رژیم ولایت وارد نماید و از اعدام و شکنجه و زندان و قلمشکستن و لبدوختن و دستبریدن و چشم از حدقه درآوردن فقط یک قدم عقب بنشیند، تا ببیند مردم چه بهروز“ نظام مقدس جمهوری اسلامی ”میآورند».
از سرانجام شعبدهٔ اصلاحات ۲خرداد همه خبر دارند و امروز میبینیم که حتی آخوند خاتمی هم بهاین نتیجه رسیده که اصلاحطلبی بهبنبست خورده است و موسوی نخست وزیر خمینی میگوید، قانون اساسی رژیم دیگر کارساز نیست.
بنابراین تقلاهای امروز دستجات مختلفی که برای نجات نظام، در داخل یا خارج کشور، با اشکال مختلف و البته با یک هدف بهصحنه آمدهاند، جز تکرار پروژههای سوخته و شکستخورده نیست. مردم ایران با قیامهای خود و با شعارهایی همچون «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» و «فقر فساد، گرونی میریم تا سرنگونی» پیشاپیش بر آنها مهر شکست زدهاند.