728 x 90

ادبیات و فرهنگ,

گفتگو با سنگ سنگ خاوران (۱)

-

گفتگو با سنگ سنگ خاوران (۱)
گفتگو با سنگ سنگ خاوران (۱)
 
درباره‌ی این منظومه:
نخستین شعر با نخستین شقاوت سروده شد. با اولین قتل. و آن شعر را حضرت آدم علیه‌السلام سرود؛ وقتی که قابیل، هابیل را کشت، و پیغمبر خدا مرثیه‌یی سی‌جز‌یی سرود و از جمله تاثیر آن کار را بر خودش چنین بیان کرد:
«سرزمینها و هرچه بر روی آن است تغییر کرد،
و رخسار زمین تیره و تار و غبارآلود و زشت شد.
هر آنچه در زمین رنگ و طعمی داشت دگرگونه گردید،
و از لطافت بامدادان، کاسته شد.
قابیل برادرش هابیل را کشت،
و چه اندوه بزرگی‌ست مرگ هابیل که شایسته است (قتلگاهش) زیارتگاهی شود.»
در قرآن هم قتل به ناحق یک انسان، مساوی با قتل تمامی بشریت دانسته شده.
هر دوی این تأکیدها نشانگر زشت‌شمردن شقاوت و بزرگداشتن حرمت جان انسان است؛ چنان که با یک قتل، تمامی سرزمینها تیره می‌شود و گویی که با گرفتن جان یک انسان، تمامی بشریت را کشته باشی.
حال چگونه می‌توان قتل سی‌هزار زندانی را تجسم کرد؟ یا از آن گزارشی داد؟
آنچه می‌خوانید، تنها گذری کوتاه بر نمونه‌هایی از آن جنایت بزرگ است که خمینی و خمینی‌صفتان، به آن دست زدند.
بی شک، هزارها گزارش نگفته از این واقعه‌ی هول‌انگیز، هست و هزارها داستان و قصه و شعر درباره‌ی آن نوشته خواهد شد. از این‌رو، این را جزء کوچکی از آن هزارها بدانید.
اما شرح پایداریها و بزرگی و شکوه روح قهرمانانی که در این منظومه داستانشان بیان شده، بسیار بر درک معنای مرگ و زندگی می‌افزاید. بارها از تجسم صحنه‌های شقاوتبار تن انسان به لرزه می‌افتد و قهرمانی آن سربه‌داران، انسان را به تعظیم وادار می‌کند؛ چرا که معنای انسان را آموزش می‌دهند.
در هر حال شاید، این مجموعه‌ی ناقص، خودش فراخوان کوچکی باشد برای گفتن و نوشتن و سرودن، تا جهان از آنچه از جنایات خمینی و قافله‌ی شقی او کردند باخبر شود.
امید است با یاری همه، در راستای جنبش دادخواهی مقاومت ایران، گامهای بسیاری همراه گردد.
 
م. شوق

 

این منظومه را به‌صورت سلسله‌وار در پنجره بخوانید. شماره‌ی نخست آن پیش روی شماست:
 
دیباچه
 
چیست آن که به پیش می‌راند
قطار آرزوها و رؤیاها را
و روشن می‌کند
قلب روزهای تاریک را؟
 
چیست آن که به تپش می‌اندازد
آفتاب زندگی را
و ترانه‌یی می‌دهد
قلب انسانی زمین را؟
 
کیست که مهلتی می‌سازد
که من
به تو نگاه کنم
بی احساس تهی بودن
از بودن خود؟
 
از کاوشگران سرزمین مرگ بخواه
مرواریدی از زندگی
از رگه‌های سرخ اعماق
در کف دستانت نهند.
 
 
گفتگو با سنگ خاوران
 
مرداد شد و باز برآمد سخن دار
دیوار شقاوت شد بر قلب من آوار
ویران شده رفتم به‌سر سنگ مزاری
کز سنگ بپرسم چه از آن فاجعه داری؟
 
ای سنگ! بگو قصه‌ی این دشت چه بوده
این قرمزی روی تو از خون که بوده
من آمده‌ام بشنوم این قصه‌ی غم را
خواهم شنوم از خود تو شرح ستم را
 
با گریه بپیچید رخ از پاسخ من، سنگ
ترکید چو بغضی که شود از غم دل، تنگ
گفتا که ز من درگذر این قصه دراز است
صد جلد کتاب است و پر از سوز و گداز است
هر سال، همه شهر پر از قصه‌ی دار است
حلقوم سکوت ار بگشایی پر جار است
گفتم بگشا قصه‌ی این غصه و این شرح
تصویر کن از حادثه یک جلوه و یک طرح
سر باز زد و روی بگرداند و بغلتید
لب از سخن بیشتر از حادثه، برچید
 
در خاک نگه کردم و سیمای جوانی
در دیده‌ی من آمد، از گور نهانی
گفتم تو که‌ای؟ کیست چنان کس که تو را کشت
جرم تو چه و، دست به خونت چه کس آغشت
لبهای شهید از دل آن گور تکان خورد
گویی که تلنگر به تن جمله جهان خورد
برقی ز دو چشم‌تر مدفون بدرخشید
چون زلزله هر گور و گل و سنگ بلرزید
 
 
توفان صدای شهیدان
 
ناگاه از آن خاک بپاخاست هیاهو
امواج صدا همهمه شد جانب هر سو
دریای دهانهای دل خاک به فریاد
یکباره خروشید که‌ای داد ز بیداد
در گوش می‌آمد ز همه سوی فغانی
تا یکسره آگاه کند راز نهانی
می‌تاخت، خروشنده و توفنده چنان بحر
هر موج صدایی ز حصاری و ز هر شهر:
 
ـ «ما قافله‌ی کشته‌ـ‌اسیران اوین‌ایم
سی سال بخون‌خفته در این خاک دفین‌ایم»
ـ «ماییم شهیدان سیه چال گهردشت
از خط گلومان توبخوان هرچه که بگذشت»
 
از جانب بابل ز دل باغچه و باغ
بس حنجره غران به سخن آمد از ین داغ
از جانب شیراز و ز هر گلشن و گلزار
توفان صدا آمد، با سوزش گفتار
از مشهد و تبریز و ارومیه و اهواز
غوغای شهیدان ز همه شهر شد آغاز
 
من بر سر آن سنگ نشستم به شنودن
تا شرح کنم هرچه توانم به سرودن:
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/d16709f8-45ef-4cae-8c89-8e2caaff3bcb"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات