728 x 90

آخرین خنده‌ٔ لیلا - مناسبات زندان

آخرین خنده‌ی لیلا ۷ – خاطرات مهری حاجی‌نژاد

آخرین خنده‌ٔ لیلا   شماره ۷
آخرین خنده‌ٔ لیلا شماره ۷

آخرین خنده‌ٔ لیلا، کتاب خاطرات زندان به قلم خواهر مجاهد خلق مهری حاجی‌نژاد است. در هفتمین قسمت از این کتاب صوتی، مناسبات بین زندانیان در بند زنان زندان اوین تصویر شده است. هم‌چنین شرایط زیستی در این شکنجه‌گاه بیان شده و به چگونگی مقابله با آن و حفظ نشاط و سرزندگی در زندان پرداخته شده. نشاطی که طی نامه‌های ۷خطی به بیرون زندان هم انتقال داده‌می‌شد.

 

 

مناسبات زندان

زندان صحنه رویارویی ارزشها و ضدارزشها در بالاترین مدار قابل تصور است. در یک‌سو اوج شقاوت، جنایت، سنگدلی و کینه، بی‌ایمانی و خصلت‌های ضدمردمی‌ است.

در نقطه مقابل آن نقطه درخشش همه ارزشهای انقلابی و انسانی هم‌چون گذشت، مهربانی و عطوفت، عشق، ایمان و تعهد و پایبندی به عهد و پیمان با خلق و میهنی است که تحقق آزادی آن آرمان هر مجاهد و مبارز مقاوم و استوار می‌باشد.

گوهر درخشان و برجسته در مناسبات زندانیان مجاهد، عشق بود و عشق. و در نقطه مقابل بین ما و زندانبانان و پاسداران و خائنان چیزی جز خشم وکین جاری نبود. در زندان صف‌بندی‌ها تیز، روشن و بی‌شکاف است.

ما در زندان اوین از آنجا که همه در انتظار اعدام و انفرادی به سر می‌بردیم قدر لحظات بودن در جمع زندانیان و زندگی جمعی را می‌دانستیم.

همه تلاش ما این بود که حتی لحظه‌یی را از دست ندهیم. آن‌قدر به هم گره خورده بودیم که فی الواقع مثل هم فکر می‌کردیم مثل هم نگاه می‌کردیم مثل هم می‌خندیدیم مثل هم به خروش و خشم می‌آمدیم و مثل هم پیش‌بینی می‌کردیم.

 

شرایط زیستی شکنجه‌گاه اوین

حمام و آبگرم یکی از جدی‌ترین معضلات ما طی چند سالی بود که در اوین بودیم. در سال ۶٠اصلاً از آب گرم خبری نبود.

سلولهای مملو از جمعیت، بدنهای پر از زخم و جراحت، چرک و خون، محدودیت رفتن به دستشویی همراه با بوی عرق، ادرار و مدفوع، جولان شپش و شیوع انواع بیماریهای پوستی، از قارچ و گال و غیره…

در چنین شرایطی فقدان آب گرم و حمام آن هم در مدتی طولانی شرایط بهداشتی و زیستی را غیرقابل تحمل کرده بود.

ما در قوطیهای پلاستیکی مربوط به مایع ظرفشویی و امثالهم، آب می‌ریختیم و آن را کنار شوفاژ می‌گذاشتیم تا کمی‌ ولرم شود و با استفاده از آن آب، سرمان را می‌شستیم. از آنجا که در آن شرایط نگه‌داشتن موهای بلند، بهداشتی نبود، تقریباً همه ما موهایمان را کوتاه کرده بودیم.

 

حفظ سرزندگی در شکنجه‌گاه

هدف دشمن، درهم شکستن جسم و کشتن روح انسانی بود، تا از شور و عشق و حتی از کوچکترین احساس انسانی، اثری در کسی باقی نماند.

به همین جهت بچه‌ها را به جرم زندگی جمعی، رسیدگی به هم اتاقی مریض، تزیین اتاق و بند، خواندن یا گوش کردن ترانه و آهنگ یا حتی تعریف کردن فیلم سینمایی برای همدیگر تنبیه می‌کردند و کابل می‌زدند.

در نقطه مقابل، زندانی انقلابی و مجاهد خلق به‌خاطر عشق به آرمان و آزادی همواره از روح لطیف و احساس انسانی برخوردار بود و می‌خواست هر چیزی را تبدیل به عاملی برای حفظ سرزندگی و ابراز نشاط و شادابی خود نماید.

برای جشن گرفتن و شادی کردن، معطل امکانات و الزامات نمی‌شدیم و یاد گرفته بودیم که از هر چه که داریم، استفاده کنیم.

 

چهارشنبه سوری در زندان

روز چهارشنبه‌سوری همه پتوهای قرمز را روی هم چیدیم و به‌عنوان آتش از روی آنها می‌پریدیم و به این ترتیب سعی کردیم هرطور شده سرخی آتش را به خود بگیریم. زنان پاسدار از این کار ما به‌شدت عصبانی شده بودند و هر چه توانستند فحش بارمان کردند.

داشتن یک شیشه مربای خالی برای این‌که رنگ چای را بشود به چشم دید یک دارایی محسوب می‌شد. چیزی که ما بالاخره در سال ۶۴بعد از آمدن تعدادی از زندانیان زندان قزلحصار به زندان اوین از آن بهره‌مند شدیم و از شر لیوانهای پلاستیکی خلاص شدیم.

گرچه سرنوشت (نقل و انتقال ها، اعدام و…) افراد گروه را از هم جدا می‌کرد ولی به جز اینها، افراد گروه همواره باهم بودند.

در راستای حفظ نشاط و شادابی، همان محیط محدود بند و اشیاء حول و حوش خودمان را هم اسم گذاری کرده بودیم.

به راهرو بند می‌گفتیم کوچه، به تخته‌یی که دور تا دور اتاق کوبیده بودیم و کیسه‌های پلاستیکی حاوی لباسها را روی آن می‌گذاشتیم می‌گفتیم پشت بام. به کانال کولر می‌گفتیم یخچال، چون در آن پاکت شیر و دارو و چیزهایی که می‌خواستیم خنک بمانند را می‌گذاشتیم.

اسم میله پرده را هم نردبان گذاشته بودیم چون با آن وسایل را از بالای تخته‌ها پایین می‌آوردیم. برنامه روزانه‌مان همیشه پر بود.

 

نامه‌های ۵-٧خطی

در سال ۶٢ پاسداران که سرشان نسبت به سالهای ۶٠– ۶١ خلوت‌تر شده بود به فکر افتادند که به ما کاغذ برای نوشتن نامه بدهند.

اولین روزی که تعدادی کاغذ و قلم دادند، خیلی خوشحال شدیم چون می‌توانستیم با استفاده از آنها برای دوستانمان در بند پایین یادداشت بنویسیم و گلوله کنیم و از پنجره پرت کنیم.

بعد گفتیم خوب حالا بنشینیم فکر کنیم که در پنج خط چطوری نامه بنویسیم. همه دور تا دور اتاق نشسته و به فکر فرو رفتند. اما این حالت اصلاً به ما نمی‌خورد. هیچگاه در اتاق کسی تنها نبود و درخود نبود و این حالت غریب بود. چند لحظه‌یی نگذشته بود که یکدفعه زهرا گفت: ای بابا در این چند خط چی بنویسیم.

سرانجام تصمیم گرفتیم در همین پنج خط، فضای شاد و سرحال خودمان و مسایل زندان اوین را به بیرون منتقل کنیم.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/ab591823-8a73-4258-9553-246599396d7c"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات