بنا بر آنچه تاکنون در مورد قاعده پیچیدگی بحث کردیم، میتوانیم نتیجه بگیریم که بدون شناخت حد و مرز پدیدهها و بدون شناخت محدو دهها هیچ تلقی درست و جامعی از هیچکس، هیچ چیز و هیچ قانونمندی نخواهیم داشت. بنابراین ً مقدمتاً در برخورد با هر پدیدهیی باید مرحلهیی را که در آن قرار دارد، بشناسیم. ً مثال وقتی واکنشهای یک انسان را مطالعه میکنیم، باید معلوم شود که این واکنش یک بچه است، یا واکنش یک شخص ً کاملاً بالغ، تا بر اساس آن بتوان روی واکنش او نظر داد. به همین دلیل بایستی از تعمیم قوانین کهنه مراحل قبل، به مـرحله جدید و پدیدههای جدید احتراز کنیم. ً طبعاً قوانین جدید هم خودشان حد و مرز دارند، یعنی تا مرحله معینی میتوانند پرواز کنند، اشیایی که در زیر بالهایشان است را تحتالشعاع قرار داده و تجزیه و تحلیل کنند. البته در مورد اینها هم باز به جایی میرسیم که بردشان تمام میشود.
قبال توضیح دادیم که اشتباه بزرگ مکانیستهای قرن ۱۸و ۱۹در این بود که قوانین و الگوهای ماشینی را به تمام جهان تعمیم میدادند، به حیات، انسان و به کل هستی. جهان را زمانی مثل یک ساعت، زمانی مشابه ماشین، بعد هم مثل دستگاههای کامپیوتر تعبیر میکردند، در حالیکه حل مسائل جهان وهستی، چیزهایی بیشتر از فیزیک و شیمی طلب میکند. به همین دلیل بسیاری از مفاهیم ناشناخته، برای آنها مبهم و شاید غلط و خرافی بود و به آن مارک میزدند.