در قسمتهای قبل گفتیم که تکامل یک مجموعه و یک کلیت واحد است، درست مثل یک آدم که نمیتوانیم توان اندیشیدن، یعنی تفکر و آگاهیش را، از توان تکلم جدا کنیم. اینجا هم اگر چه ما از زوایا و سیماهای مختلف، تکامل را مورد مطالعه قرار میدهیم، ولی یک کلیت واحد است. بنابراین برای سهولت و ساده کردن کارمان، قواعد و نظاماتش را که از یکدیگر جدایی ناپذیرند، جداگانه و تحت عناوین یا فصول جداگانه مطالعه میکنیم. به هرحال، بعد از پیچیدگی و شتاب، نوبت قاعده دیگری است تحت عنوان »برگشتناپذیری« یا »جهتداری تکامل«.....
میخواهیم نتیجه بگیریم که در جریان تکامل، یک مسیر اصلی وجود دارد و مسیرهایی فرعی. مسیر اصلی، مسیری است که بستر اصلی رشد و کمال است. مسیرهای فرعی، نافرجام هستند و سرانجام به بنبست میرسند؛ همچنانکه شاخههای فرعی دیر یا زود از رشد باز میایستند و تنها شاخه اصلی است که باز هم بر تارکش، پیوسته جوانهها و شکوفههای جدید و بالنده را ملاحظه خواهیم کرد. رهایی، آزادی، خروج از پستی و محدودیت و کوتاهی، در این شاخه اصلی است. به این معنی که راه پیشرفت تکامل، فقط در همین مسیر اصلی است که باز میباشد. در سایر مسیرهای فرعی، رشد به بنبست رسیده است.ً مثال الآن دیگر راه کمال حیوانات باز نیست، این جامعه انسانی است که راهش باز است.ً یا مثال جریانهای کهنه اجتماعی را میبینیم، آنهایی که عمرشان سپری شده، یا زوال تاریخیشان فرا رسیده است؛ از آنجا که آیندهیی برایشان متصور نیست، هیچ شکوفایی جدیدی هم نخواهند داشت....