728 x 90

تبیین جهان- شماره ۴۲

تبیین جهان

تبیین جهان- شماره ۴۲
تبیین جهان- شماره ۴۲

تبیین جهان- شماره ۴۲

رد پوزیتیویسم

در همین نقطه لازم است یک مبحث دیگر هم اشاره شود، این مبحث، رد پوزیتیویسم است. یعنی رد کسانی که می‌گویند نیازی به فلسفه نیست. برای این‌که بعدًا اینها جلوی پایمان سنگ نیندازند و راهمان دچار دست‌انداز نشود، لازم است به آنها اشاره کنیم . در تاریخ ّ تفکرات بشر، به‌خصوص بعد از رنسانس و مشخصًا بعد از انقلاب صنعتی، شاهد رشد تفکرات و سیستم‌های عقیدتی یی هستیم که علم، تجربه و ارزشش را مطلق می‌کنند، هیچ جایی برای فلسفه باقی نمی‌گذارند و می‌گویند فلسفه اساسًا موضوعیت ندارد». پوزیتیویسم «یا تحقق گری و اثباتی گری در نقطه اوج این گرایش قرار گرفته، که بعدها در نیمه قرن نوزدهم به ظهور می‌رسد. پوزیتیویسم معتقد است که با رشد دانشها و علم، دیگر موضوعیتی برای فلسفه وجود ندارد؛ فلسفه متعلق به دوران جهل بشر است، به دورانی که می‌نشست و همینطوری می‌بافت، هر چه علم به جلو برود، دیگر نیازی به فلسفه نیست. عیب کار پوزیتیویستها در این است که با محدودکردن چشم‌اندازهای حسی و عینی، واقعیت را تا آن جایی قبول دارند که حس شده و دیده شود؛ و به این ترتیب، فلسفه را از موضوعیت می‌اندازند. اگر این عیب را نداشتند، نیاز به فلسفه را تأیید می‌کردند... . .

از آن جا که این پوزیتیویست‌ها می‌گویند؛ برای این‌که حکم کنیم واقعیتی هست، اول باید آن را حس کنیم یا ببینیم، و به این ترتیب برایمان اثبات شود. و از آن جا که شعارشان این است (بیار تا ببینیم)؛ همانهایی که می‌خواهند خدا را هم (اگر که باشد) زیر تیغ جراحی ببینند، پس شعارشان این است که علم، یعنی دایره تجربه، کافی است. و بنابراین، فلسفه مال عهد عتیق است! و بنا بر این اعتقاد است که پوزیتیویستها، مفهوم جویی، تبیین و فلسفه را بی‌مورد می‌دانند . اکنون با تمام صحبت‌هایی که کردیم، برایمان دیگر روشن است که به‌رغم این ادعاهای به ظاهر روشنفکرانه، به‌رغم این پز به ظاهر مترقیانه، که این مال عهد بوق و عهد عتیق است؛ آن کسانی که تا چیزی را نبینند و لمس نکنند، آن را واقعیت نمی‌دانند، هیچ بویی از واقع‌گرایی نبرده‌اند. و از قضا درست از همینجا به ورطه ایدهآلیسم کشانده می‌شوند... . .

می‌بینیم که چطور پوزیتیویستها به‌رغم این دعاوی، به ورطه ایدهآلیسم کشانده شدند. چون نمی‌توان شناخت، چون درک حقیقت میسر نیست، بنابراین نباید وقت صرف کرد، مگر اسقف برکلی، سردمدار ایدهآلیسم جدید، چه می‌گفت؟ حرف او مگر چه بود؟ در نهایت با حرف اینها چه تفاوتی داشت؟ او هم می‌گفت: بودن، یعنی بودن در نفس مدرک (ادراک کننده)؛ یعنی چیزی وجود ندارد، مگر این‌که من بتوانم درکش کنم! تصورش کنم! یعنی چیزی را که من درک نکنم، وجود ندارد! به‌قول خودش: دفتر کارش، وقتی که در آن نیست، وجود ندارد! نتیجه چیست؟ ضمنًا این را هم می‌دانیم که برکلی، از این جا شروع کرد که گفت: علم انسان، شناختهای انسان، منحصر به تصوراتی است که آنها را از راه حس حاصل کرده است!... . .

رد الادریگری و اگنوستی سیسم

وقتی که از رد پوزیتیویسم، که منکر تبیین و مفهوم جویی است، صحبت می‌کنیم، لازم است که در حاشیه‌اش، از نفی یک تمایل دیگر، تحت عنوان (اگنوستی سیسم) یا (الادریگری) ـ که منظور، دم زدن از نمی‌دانم و نمی‌توانم بشناسم، است ـ صحبتی بشود. اینها عده‌یی هستند که اگر چه تبیین را قبول می‌کنند و می‌گویند بایستی ً حتماً تبیین کرد، ولی مدعی هستند که در شناخت پدیده‌ها، از جمله در شناخت جهان، مرز عبور ناپذیری بین نماد ـ همان سطح و پدیدار ـ با بود یا ماهیت پدیده‌ها، وجود دارد. به این معنا که ما نمی‌توانیم به ماهیت اشیا و امور جهان، پی ببریم. اگنوستی سیسم یا الادریگری ـ نمی‌دانم گفتن ـکه یکی از نمایندگان فکریش»کانت «است، در همین جمله تعریف می‌گردد. و به‌دلیل این‌که، به هرحال در عمل، توان تبیین و پاسخگویی قاطع، به مسائل را منکر هستند، ما آنها را هم در شمار ایده‌آلیست ها آورده و کنار می‌گذاریم؛ چرا که ما با این فرض شروع کردیم که می‌توانیم بشناسیم، می‌توانیم تا حدودی به ماهیت قضایا، پدیده‌ها و امور جهان واقف شویم... .

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/e9d60ed2-e815-4ff9-95b6-9fe89e0d196e"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات