پس نتیجه بگیریم که تمام دستگاهها و نظامهای ایدئولوژیکی، تابع همان مقررات هستند.
و از آن مقررات سر باز نمیزنند.
اکنون با تشریحات فوق، در مورد دستگاههای ایدئولوژیکی و قسمتهای مختلف تشکیل دهنده آن، و بهخصوص روشن شدن سرنخ یا همان مسأله اصلی و اساسی یعنی مسأله وجود.
مهم پیدا کردن و چگونه پیدا کردن آن سیستمی است، که نه تنها با درون خود، بلکه بهطور کامل با بیرون از خودش هم تطابق داشته، و سازگار باشد.
نگاهی به پاسخهای اسلام به سه مسأله اساسی ایدئولوژی.
قبل از اینکه وارد بحث اصلی، یعنی بحث تبیین جهان شویم.
لازم است مقدمهیی در مورد ایدئولوژی، و نظام عقیدتی اسلام بگوییم.
حالا میخواهیم ببینیم که این سه پاسخ اسلام، چیست؟
اول ـ توحید: همه میدانیم که این، پاسخ اسلام به مسأله وجود است.
بنابراین سنگ بنا در اسلام توحید است.
دوم ـ معاد: این تجلی پاسخ اسلام به مسأله انسان میباشد.
به عبارت دیگر فلسفه معاد، همان مسئولیت و اختیار نسبی انسان را حکایت میکند.
سوم ـ نبوت: یعنی نفی حرکت خودبهخودی و پذیرش ضرورت هدایت بهطور اعم.
و وجود رهبری و هدایت در حرکت اجتماعی و تاریخی بهطور اخص.
توحید یعنی اصالت دادن به وحدت در کل نظام هستی.
یعنی تضادها را چه در بنیاد، و چه در سرانجامشان در چارچوب وحدت دیدن.
یعنی تضادها وسیله نیل به وحدت هستند.
و وحدت، سرانجام و عاقبت تضادها است.
یعنی بهجای دوگانگی و تضاد، یگانگی و یکتایی است، که اصالت دارد.
معنی توحید وقتی کاملاً درک میشود، که به همه مقولات و پهنههای دیگر هستی، با نظرگاهی توحیدی نگاه کنیم.
… خواهیم دید که مارکسیسم نیز در فراگرد مبارزات ضداستعماری و ضداستثماریش، از آنجا که در عمل، انقلابی بود ـ مجبور شد که هر روز، کسوتها و جامههای اکونومیستی و اقتصادگرایانه صرف را از تن بیرون آورده.
و سرانجام بهقول خودشان، در اوج تکامل لنینیاش، به ضرورت رهبری و هدایت و نقش عنصر آگاه و حزب تأکید کند.
و آن را پذیرا شود.
… براستی اگر انسان را بالنسبه مختار ندانیم، چگونه شما میخواهید کیفرش بدهید؟ پاداشش بدهید؟ یا چگونه میخواهید از او انتقاد کنید؟ در حالیکه مجبور بوده. چگونه از او میخواهید که انتقاد از خود کند؟
… انسان، مسئول و دارای اراده آزاد و اختیار نسبی است.
مسئولیت، آزادی، اختیار حق انتخاب انسان است.
کما اینکه امروز وقتی ما در اعلامیههای رسمی مان، بعد از نام خدا، نام خلق را میآوریم.
به مفهوم این نیست که بخواهیم چیز جدیدی آورده باشیم.
و مثلا خلق را به جای خدا بنشانیم! تأکید و تصریح به این خاطر است که نشان بدهیم خدای مورد پرستش ما، خدای خلقهاست.
خدای آزادی خلقها، خدایی که از قبل احقاق حقوق خلقها میتوان به آن رسید.
پس بایستی فلسفه را به میدان آورد.
به میدان عمل مردمی و اجتماعی، و گفت که چه میگوییم.