728 x 90

داستانهای مقاومت- داستان هفته- رمز شجاعت

داستانهای مقاومت

داستانهای مقاومت- داستان هفته- رمز شجاعت
داستانهای مقاومت- داستان هفته- رمز شجاعت

 

زنگ آخر به صدا در آمد و هیاهوی بچه‌ها برای هر چه زودتر رسیدن به درِ مدرسه، راهروها را پر کرد. طوری برای خارج شدن از مدرسه تلاش می‌کردند که انگار از یک زندان آزاد می‌شدند.
جلوی دفتر مدرسه خانم قاسمی معلم انشاء را دیدم که با حالت برافروخته‌ای به حرفهای احمدی، معلم امور تربیتی گوش می‌داد. وقتی از کنارش رد شدم آخرین جملات احمدی را شنیدم که پرخاش‌کنان می‌گفت: اینها بچه‌های جمهوری اسلامی هستند! شما نمی‌توانید هرچی دلتان خواست موقع درس دادن به آنها بگویید، و خانم قاسمی جواب داد: آخر شما با این جمهوریتان چه از دنیای بچه‌ها می‌دانید؟ من هر موضوعی را که مناسب می‌دانم می‌گویم. زیر بار هیچ تحمیلی هم نمی‌روم....
.... پریروز صورت فاطمه را کبود کرده بود، دخترک بیگناه را همین امور به‌اصطلاح تربیتی زده بود. برای چه! برای این‌که چرا در مراسم سیزده آبان شرکت نکرده. بخدا وقتی شنیدم دلم می‌خواست راه بیفتم و هر چه از دهانم در میاد به خمینی و خامنه‌ای و بقیه این آخوندا بگویم. بیچاره فاطمه را مجبور کردن که مادرش را بیاورد مدرسه. مادرش هم نفرین می‌کرد. با بغض می‌گفت: «ما هم خدایی داریم. بالاخره می‌بینیم چطور تقاص این ظلم‌ها را پس می‌دهید».....

-

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/f30ce211-1209-46f3-8050-a7734e3ebe8c"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات