همیشه آدمها را وقت سختیها میشود شناخت. این جمله نا خودآگاه فیلم تکاپوی اهالی گمیشان که با دست خالی و چشمی گریان اما پرشور و بیقرار دیوار ۴کیلومتری از گونیهای شن را میساختند تا جلوی سیل رو بگیرند، به ذهنم میزند...
سرم داخل موبایلم بود که صدای آبابا بلند شد: آمدی دیدن من یا آن اسباب بازی؟!
کنارم نشست و زد پشتم. فیلمهای کمکرسانی مردمی به سیلزدهها را نشانش دادم و گفتم:
تا حالا مردم را اینطوری دیده بودی؟!
هیس پسر جان! تو ندیدی وقت انقلاب هم شهرها همین رنگی شده بود. همه یکی و یک رنگ،.......
تمام عصر رفتیم سراغ هرکی میشناختیم و هرچی از پتو و لباس و مواد خوراکی که توانستیم جمع کردیم و راه افتادیم برای رساندنشان...
موبایلم پر شده بود از اس.ام.اسهای هتلها و رستورانهایی که به مردم و مسافرهای نوروزی، غذا و محل استراحت رایگان میدادند........
.... گفت: نگفتم مردم ما فقیرند ولی ثروتمند.
Listen to "داستانهای مقاومت- داستان هفته- فقیرند اما ثروتمند" on Spreaker.