728 x 90

داستانهای مقاومت- داستان هفته- هدیه‌ای برای آقا معلم

داستانهای مقاومت

داستانهای مقاومت- داستان هفته- هدیه ای برای آقا معلم
داستانهای مقاومت- داستان هفته- هدیه ای برای آقا معلم

 

پیاده رو خلوت بود. مهرداد از اتوبوس پیاده شد و به‌سرعت در پیاده رو به سمت مدرسه ‌دوید، زنگ خورده بود.
مهرداد به‌سرعت از جلوی دفتر رد شد، در آخرین پله ناگهان شبحی بالای سرش سایه انداخت.
امامی، ناظم مدرسه بود که می‌گفت: از اول سال باز شروع کردی دیر آمدن؟ بدو برو کلاس دیگر!...
آقای مرتضوی با مهربانی، مهرداد را به کلاس راه داد و درس را ادامه داد.
در مدت درس حواس مهرداد پیش هدیه‌ بود.آقای مرتضوی با خودش حرف می‌زد مهرداد نگاهی به اطراف خودش کرد. کلاس خالی شده بود. با صدایی که می‌لرزید گفت: آقای مرتضوی! می‌توانید یک دقیقه همینجا بمانید؟
آقای مرتضوی با تعجب گفت: چکار داری؟
مهرداد گفت: من یک چیزی برای شما داشتم. می‌خواستم به شما بدهم. عکس کوچکی بود که به آقای مرتضوی داد و گفت: الآن بازش نکنید! بعداً خودتان نگاهش کنید!
آقای مرتضوی گفت: باشه! می‌گذارم جیبم بعداً جایی که کسی نباشد بازش می‌کنم.
مهردادگفت: مال من هم نیست. بعداً خودتان می‌فهمید.
آقای مرتضوی خندید و گفت: عجب کارهایی می‌کنید شما بچه‌ها....
آقای مرتضوی ادامه داد: خیلی خوشحالم کردی، ولی باید مواظب باشی! دست امامی نیفته‌ها!؟
مهرداد گفت: آره آقا! حواسم هست!.....

Listen to "داستانهای مقاومت- داستان هفته- هدیه ای برای آقا معلم" on Spreaker.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/7dd620be-6d01-40cc-84e0-402be2b061a5"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات