728 x 90

داستانهای مقاومت - کاشفان فروتن - بیاد مجاهد شهید احمد شوکتی

داستانهای مقاومت

 داستانهای مقاومت - کاشفان فروتن - بیاد مجاهد شهید احمد شوکتی
داستانهای مقاومت - کاشفان فروتن - بیاد مجاهد شهید احمد شوکتی

 

اگر امتحان می‌دادم، می‌توانستم مقام قهرمانی به‌دست بیاورم. ولی برای من قهرمانی در راه تحقق آرمانهای خدایی و خلقی کمالی مطلوب‌تر است و راه مبارزه را برگزیدم و علایق فردی را کنار گذاشتم.
از دیدن محرومین و مردم تحت ستم دلم به درد می‌آید و دلم می‌خواهد برای آنها هر کاری که از دستم برآید انجام دهم. با این‌که می‌دانم راه صحیح حل تضادهای طبقاتی در این‌گونه روشها نیست، ولی دلم طاقت نمی‌آوُرُد
بچه‌ها من را به قسمت پذیرش انجمن صدا می‌زدند. وقتی می‌دیدم که پیرمردی روستایی با چهره‌یی سوخته و لبخندی بر لب آنجاست با محبت زیاد از من گله می‌کرد که چرا دیگر به دیدنشان نمی‌روم، نمی‌دانستم چه بگویم. در دل می‌گفتم: بالاخره روزی دمار از روزگار این پلیدان در خواهیم آورد و همگی شما را آزاد خواهیم کرد.
احمد در زندان همیشه در فکر کشتن مزدوران پلید خمینی بود. همواره افسوس می‌خورد که چرا قبل از این‌که مزدورانی را به درک واصل کنه دستگیر شده. می‌گفت:
«اگر قرار شد من را از زندان بابل به چالوس منتقل کنند، در بین راه با پریدن روی سر راننده، ماشین را به همراه مزدوران به دره پرتاب خواهم کرد.»

Listen to "داستانهای مقاومت - کاشفان فروتن - بیاد مجاهد شهید احمد شوکتی" on Spreaker.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/e0aea0e1-8f41-493c-9f79-9c609e27de4a"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات