728 x 90

راه حسین- قسمت پنجم

کتابخانه

راه حسین- قسمت پنجم
راه حسین- قسمت پنجم

جنگ


پس از چندی که امام حسن (ع) دشمن را در موضع خود استوار یافت، اتمام‌حجت کرده، مردم را در مسجد گردآورد و طی خطابه‌یی که با آیه «لن‌تنالوا البر حتی تنفقوا مماتحبون» آغاز می‌شد، ایشان را به‌جهاد فراخواند. از این دعوت چنان‌که باید استقبال نشد و تنها تلاش پرشور یاران صدیقی بود که سبب شد گروههایی به‌نخیله که میعادگاه امام (ع) بود بیایند. امام حسن (ع) خود نیز، پس از آن‌که عده‌یی را مأمور کوچاندن مردم کوفه کرد و به‌نخیله رفت، در آنجا به‌ تنظیم امور پرداخت و سپس در دیر عبدالرحمن فرود آمد. در این محل بقیه سپاهیان نیز به‌هم پیوستند که جمعاً 40‌هزار نفر می‌شدند. امام (ع) مقدمه‌یی به‌ تعداد 12هزار نفر به‌ فرماندهی عبیدالله‌ بن عباس را پیش فرستاد. ضمناً برحسب شناخت کلی که از اوضاع داشت، قیس‌بن‌سعد و سعیدبن قیس را نیز با او فرستاد تا در صورت ضرورت یکی جانشین دیگری شود تا بدین‌وسیله کنترل و مرکزیت مستحکم و دقیقی اعمال گردد. از آن‌سو معاویه که غالب حکام و فرمانداران را با لشکریانشان به‌کمک خود خوانده بود به جنگ آمد!



لیکن امر جنبش در این زمانه بسیار بغرنج‌تر و نیز نارس‌تر از آن بود که با انوار چنین کلماتی پخته گردد و بارور شود. به‌عکس، خوارج که پیوسته اسیر دگماتیسم و قشریگری بودند، برداشتهای دیگری از خطبه امام حسن (ع) کرده و گفتند «این مرد به‌خدا کافر شده». عناصر دیگری نیز انتشار دادند که لشکر امام حسن (ع) از معاویه شکست‌خورده و قیس کشته شده است. در این میان بداندیشان دشمن و عمال او که فرصت مناسبی یافته بودند، بر خیمه امام (ع) حمله برده و آن‌را غارت کردند، حتی کسی به‌نام عبدالرحمن‌بن عبدالله، ردای او را از تنش کشیده و برد. شاید اگر فداکاری عده‌یی مؤمنین واقعی نبود، معاویه خوب توانسته بود در این لحظات بحرانی، مهمترین سد راه مطامعش را از پیش پای برداشته و مسأله را لوث کند. مگر نه که می‌گفتند امام (ع) به‌دست لشکر خود کشته شد!
.... .


چه باید کرد؟


پس از حوادث مدائن، دیگر وقت آن است که امام (ع) شیوه جدیدی برگزیند. چرا که فروض و شرایط مسأله تغییر کرده و ادامه نبرد به‌شکل قبلی، صرفاً آمال معاویه را جامه عمل می‌پوشاند. زیرا جنبش در ضعیف‌ترین نقطه است و دشمن در قوی‌ترین نقطه و بدیهی است که قبول نبرد وقتی سودی جز برای دشمن ندارد، خیانت است. البته هستند معدودی پاکباز که به‌اعتبار «احدی‌الحسنیین» جان برکف آمده‌اند اما:
پیشقراول را به‌نبرد قطعی فرستادن، در حالی‌که طبقه در مجموعه خودش یعنی توده، یک‌روش پشتیبانی صریح یا لااقل یک‌بیطرفی خیرخواهانه که امکان پشتیبانی او را از خصم کاملاً از او بگیرد اتخاذ نکرده است، بالاتر از حماقت است، خیانت است....


صلح


اگر حسن‌بن علی(ع) همان مردی است که ما تا به‌حال در خلال این سطور کوتاه شناختیم، بلافاصله باید توضیح داد که به‌کار بردن کلمه صلح در موردش بسی کوته‌بینانه است. چرا که صلح او در صورتی است که در آرمانها و ایدئولوژیش سازشی کرده و جانب عافیت و رفاه را برگزیده باشد. فرق بسیاری است میان آن‌کس که سازش می‌کند و آن‌کس که ضرورتها را تشخیص می‌دهد. عدم درک چنین تفاوتی موجب شده است برخی امام حسن (ع) را با همان چشمهایی ببینند که «فتنه‌گریزان مصلحت‌پرداز» را نظاره کرده‌اند. لذا پیوسته باید به‌خاطر داشت که به‌کار بردن کلمه «صلح» در مورد وی مجازی است.
اگر او صلح کرده بود چرا معاویه تا آخر عمر از وی دست برنداشت و بارها درصدد کشتن وی برآمد؟ چنان‌که پس از صلح نیز که یکبار امام (ع) از مدینه به‌موصل رفته بود، صوفی کوری که به‌سفارش معاویه بسیار به‌وی نزدیک شده بود، با عصایی که سنان زهرآلود داشت بر پشت پای حضرت گذاشت و به‌قوت تمام فشار داد؛ و چرا عاقبت به‌نقل معتبرترین تواریخ، 8‌سال پس از این صلح نیز توسط زوجه‌اش جعده، دختر اشعث‌بن قیس کندی که سردسته خوارج بود، در 46سالگی به‌تحریک معاویه مسموم شد؟
آیا به‌راستی امام (ع) بر جان خود می‌ترسید و به‌واسطه آن صلح، ایمنی یافت؟ و آیا به‌کامروایی دشمنان و طعنه جانکاه دوستان دل‌خوش داشت؟

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/746f76b9-3ffd-45fb-9064-99f275c1216a"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات