728 x 90

راهی که آمدیم- قسمت ۳۸- خط لیبرال، ارتجاع

راهی که آمدیم- تاریخچه مجاهدین خلق ایران

راهی که آمدیم
راهی که آمدیم

 

خط لیبرال ارتجاع و ندادن فرصت به خمینی با بالاترین قیمت 


پس از سرنگونی رژیم شاه، خمینی که قدرت علنی را نداشت با یک دجالگری ابتدا برخلاف میلش لیبرالهایی هم‌چون مهندس مهدی بازرگان و بعد هم بنی صدر را روی کار آورد تا شرایط را برای سلطنت مطلقه فقیه و تصاحب همه کرسی‌ها با نفرات و آخوندهای هم سنخ خودش فراهم کند.

 

 


بدین ترتیب نظام خمینی دو پایه شد ارتجاع و دیگری لیبرالها
از آنجا که سازمان با تحلیل مشخص از حاکمیت تضاد و مشکل اصلی جامعه را جناح ارتجاع به رهبری خمینی می‌دانست در نتیجه برای پیشبرد مبارزه جهت آزادی هدف اصلی را مبارزه با جناح ارتجاعی حاکمیت می‌دانستیم به همین دلیل از جناح لیبرالها علیه جناح ارتجاع حمایت می‌کردیم.
عدم امکان تصاحب تمامی قدرت و دو پایه بودن حاکمیت رژیم فرصتی بود برای مبارزه سیاسی افشاگرانه. به این ترتیب حمایت ما از مهره‌هایی که با خمینی هم جنس و هم مرام نبودند مانند بازرگان و شخصیتهای دیگر که لیبرالها را تشکیل می‌دادند مبارزه افشاگرانه سیاسی علیه ارتجاع را میسر می‌کرد.
با این حمایتها دست خمینی و مرتجعین همراهش برای حذف و کنار زدن لیبرالها بسته‌تر می‌شد و مانع می‌شد که خمینی با حاکمیت مطلق ارتجاع یک پایه شده و خط سرکوب را پیش ببرد.


اولین انتخابات ریاست جمهوری


جهت مبارزه افشاگرانه سیاسی و گسترش پایگاه اجتماعی، سازمان در جامعه از هر فرصت اجتماعی سیاسی از جمله شرکت فعال در انتخاب ریاست‌جمهوری استفاده کردیم.
درگذشت نابهنگام و مشکوک پدر طالقانی و بسته شدن بیشتر دست ارتجاع:‌
در تهران پس از وفات پدر طالقانی و خیزش عظیم و سراسری مردم ایران در تشییع او، فضا چرخید. به‌طوری‌که بعد از چندماه کار نیمه‌مخفی ـ نیمه‌علنی، ما دوباره به‌کار علنی روی آوردیم و این بار دفتر مرکزی مجاهدین را که با پول خودمان و با سند رسمی خریده بودیم، در خیابان انزلی (منشعب از تخت جمشید که آن زمان به خیابان طالقانی تغییر نام یافته بود) دایر کردیم و رسماً و علناً وارد انتخابات ریاست‌جمهوری شدیم.
کاندیداتوری برادر مسعود با حمایت گسترده اقشار روبه‌رو شد.حمایتها برای خمینی غیرمنتظره بود به‌طوری‌که دو هفته بعد از این‌که رسما گفته بود در انتخابات دخالت نمی‌کنم از ترس پیروزی برادر مسعود تعارفات و شئونات سیاسی را کنار گذاشت و بالاترین دخالت را کرد.
با فتوای رسمی وارد شد.
قابل توجه این‌که ابتدا هیأت مؤتلفه و فداییان اسلام و دیگر مزدوران وابسته به خمینی تهدید به ترور می‌کردند که به پشیزی نخریدیم و صبر کردیم تا خود خمینی وارد شود. چون خطمان مبارزه سیاسی افشاگرانه بود.
حرف خمینی در فتوایش این بود که کسی که به ولایت فقیه رأی مثبت نداده، صلاحیت انتخاب شدن ندارد. برای همه روشن بود که منظورش فقط کاندیدای مجاهدین است که به ولایت فقیه رأی نداده و رفراندم مربوطه را تحریم کرده بودند. بقیه رأیشان را داده بودند. برادر مسعود ‌هم بلادرنگ اعلام کناره‌گیری کردند اما متقابلاً از خمینی خواستند که فتوایی هم علیه چماقداری بدهد که هرگز نداد. این در شرایطی بود که همه می‌دانستند که اگر خمینی وارد نمی‌شد، انتخابات قطعاً دومرحله‌یی می‌شد…
در همان زمان برخی تحلیلگران و ناظران سیاسی گفتند و نوشتند، علت این‌که خمینی ناگزیر شد از «عرش اعلای» مرجعیت و ولایت و رهبری آن هم در 80سالگی پایین بیاید و با کاندیدای نسل انقلاب، که در میان کاندیداها تنها کاندیدایی بود که در انقلاب ضدسلطنتی به زندان رفته و شکنجه شده و حکم اعدام گرفته بود، مصاف بدهد، این بود که هیچ‌کس دیگر غیر از خود او توانایی این رویارویی را با مجاهدین نداشت. چون در جامعه انقلاب‌کرده و تشنه آزادی، حمایت از کاندیدای آنها در انتخابات ریاست‌جمهوری هر روز بیشتر می‌شد.
برادر مسعود در رابطه با کاندیداتوری گفته اند:‌
«قبل از کاندیداتوری، من به سراغ وزیر کشور که رفسنجانی بود رفتم. حتی رفسنجانی هم مخالفت نکرد. حتی در پرسش و پاسخ کیانوری هم خواندم که گفته بود، با این وضعیت شاید حزب توده هم حمایت از کاندیدای مجاهدین را مورد بررسی قرار بدهد (نقل به مضمون). در آن ایام و در جریان همین انتخابات، با سرعتی شگفت‌انگیز، یک جبهه گسترده و نیرومند از تهران تا کردستان و از همه نیروهای انقلابی و دموکراتیک و ضدارتجاعی و ضددیکتاتوری شکل‌ گرفته بود و طبعاً حزب توده نمی‌خواست از معرکه عقب‌بیفتد.
به‌همین‌ خاطر، پس از حذف توسط خمینی، من در پیامی که متعاقباً فرستادم، صریحاًنوشتم: «اگر این مبارزه انتخاباتی بازنده‌یی داشته باشد، من نیستم!».
روشن بود که بازنده حقیقی و رسوا شده خمینی بود که هیچ هماوردی نداشت و آن‌چنان به خود مطمئن بود که در ابتدای کار، صریحاً گفت و اعلان کرد که در انتخابات له یا علیه هیچ‌یک از کاندیداها هیچ مداخله‌یی نخواهد کرد». خمینی تصور نمی‌کرد و یا نمی‌خواست قبول کند که مجاهدین پایگاه عظیم و گسترده اجتماعی داشته باشد.وحداکثر با افراد دیگری که می‌خواستند سهمی از انقلاب مردم را به خود اختصاص دهند مقایسه می‌کرد.
اما اکنون در مصاف با مجاهدین، این‌چنین از «ماه» به «چاه» کشانده می‌شد!
شرکت در انتخابات مجلس و راه ندادن حتی یک نفر از مجاهدین به مجلس
در انتخابات مجلس شورای ملی نیز که در اسفندماه همان سال (یعنی ۵۸)برگزار گردید، رژیم خمینی کوشید که به هیج وجه حتی یکی از کاندیداهای مجاهدین، به‌رغم این‌که طبق آمار وزارت کشور خمینی 25درصد کل آرا را به دست آورده بودند، وارد مجلس نشود. علاوه براین در جریان فعالیت‌های انتخاباتی ارگانهای رسمی حکومتی و باندهای چماقدار در سراسر کشور به اعمال فشار و ایجاد محدودیت علیه مجاهدین و ضرب ‌و شتم و دستگیری و شکنجه و در موارد اعدامهای خودسرانه هواداران مجاهدین روی آوردند.


مجاهدین نیروی بلافصل حزب حاکم


با وجود تمامی تقلبها، شمار آرای اعلام شده در همان انتخابات مخدوش یک چیز را به‌وضوح نشان می‌داد: بعد از حزب حاکم جمهوری اسلامی به سردمداری بهشتی و خامنه‌ای و رفسنجانی که با تکیه بر دجالگری خود خمینی کرسیها را قبضه کرده بود، مجاهدین در سطح سراسری نیروی بلافصل بعدی بودند و در هر ارزیابی اجتماعی و سیاسی به‌روشنی و بی‌تردید « اپوزیسیون اصلی» حاکمیت در کل کشور با پشتوانه نیرومند اجتماعی بودند.
در همین انتخابات بیش از نیم میلیون از مردم تهران به برادر مسعود رأی دادند که آمار بسیار بیشتر بود چرا که در شمارش آراء بسیاری از آرای برادر مسعود را به حساب رجایی می‌ریختند.
خمینی که به‌شدت از گستردگی پایگاه مجاهدین به وحشت افتاده بود بعد از انتخابات چماق و سرکوت و کشتن و دستگیر مجاهدین و میلیشیا را تشدید کرد و در عید سال ۵۹استارت حمله و هجوم با صحبت‌هایش علیه مجاهدین زد.
خمینی در پیام خود به‌مناسبت حلول سال 59ما را هم، در آنجا که به مسأله التقاطی و التقاطی فکر کردن اشاره کرد، بی‌ نصیب نگذاشت، و گفت: "التقاطی فکر کردن خیانتی بزرگ به اسلام است". در این گفته اشاره‌اش مستقیماً به ما بود. رَوَند قضایا بتدریج ورود شخص خمینی را به صحنه‌ٔ مخالفت و ضدیت با ما اجتناب‌ناپذیر می‌کرد، و ارتجاع می‌بایست تدابیر جدی‌تری برای مقابله با سازمان و جلوگیری از رشد آن اتخاذ کند.


از ۲۲ بهمن تا امجدیه


به مدت 16ماه از 22بهمن57تا 22خرداد59(روز میتینگ امجدیه)، ما درگیر یک مبارزه سیاسی مسالمت‌آمیز، اما به‌غایت فشرده و گسترده در برابر ارتجاع حاکم بودیم. طی این مدت انتخابات خبرگان برای تدوین قانون اساسی، انتخابات ریاست‌جمهوری و انتخابات مجلس برگزار شده بود و در هر روز و هر قدم ماجراها داشتیم.
در اثر همین مبارزات به‌غایت فشرده و بغرنج، و در اثر وحدت و تضاد جدی و واقعی و حقیقی که با جناحهای مختلف رژیم کار کرده ‌بودیم، حزب حاکم که متعلق به خمینی بود به‌کلی منزوی شد. شعار ما در برابر تمامیت حاکمیت ارتجاعی، شعار آزادی بود و بهای آن را هم هر روز در خیابان‌ها و شهرهای مختلف کشور می‌دادیم. با دهها کشته، صدها مجروح و نقص‌عضو جدی و هزاران زندانی.
انقلاب ضدفرهنگی با هدف قرار دادن مجاهدین در دانشگاهها
اما این فتنه‌ٔ به‌اصطلاح انقلاب فرهنگی، مقدمه‌ای برای توطئه‌ٔ تصفیه و سرکوب نیروهای انقلابی، به‌ویژه سازمان ما بود که برای خردادماه از قبل طرح‌ریزی شده بود و ما تا حدودی از آن اطلاع داشتیم و برادرمان مسعود در میزگرد سیمنار انقلاب فرهنگی در بیستم اردیبهشت، خطاب به بنی‌صدر، نسبت بدان هشدار داد.اما دانشگاه‌ها تماماً تعطیل شد.
در ۲۲ فروردین، برادرمان رضا حامدی در خمین در اثر رگبار گلوله بشهادت رسید. در شیراز، در جریان حمله‌ٔ اوباش به دانشگاه شیراز، خواهر مجاهدمان نسرین رستمی در اثر گلوله‌ٔ پاسداران مجروح شد که پس از چندی بشهادت رسید. در 30فروردین در مشهد و در جریان حمله‌ٔ اوباش چماقدار و حامیان مسلح‌شان به ستاد سازمان، پس از هجوم به دانشگاه مشهد، برادرمان شکرالله مشکین‌فام بر اثر تیراندازی پاسداران شهید شد. در رشت در سوم اردیبهشت، برادرمان احمد گنجه‌ای بشهادت رسید.
در نهم اردیبهشت59، برادر مجاهد نوجوانمان جلیل مرادپور در حین فروش نشریه در "درگز" بشهادت رسید. در 11اردیبهشت چماقداران و پاسداران ارتجاع، مراسم سازمان به‌مناسبت روز گارگر را در محل ترمینال خزانه مورد حمله قرار داده و جنایات بی‌شماری را مرتکب شدند؛ مسئولان انتظامی برنامه‌ٔ سخنرانی برادرمان مسعود را لغو کردند. در روز 14اردیبهشت در اصفهان، برادرمان سیاوش شمس در اثر دشنه‌ٔ چماقداران بشهادت رسید.
نتیجه انتخابات معلوم بود حتی یک نفر از کاندیداهای مجاهدین را به مجلس راه ندادند و در عوض بر شدت سرکوب وحشیانه افزودند. در 7خرداد برادرمان احد عزیزی، در اردبیل بشهادت رسید. در 19خرداد، برادرمان ناصر محمدی در حمله‌ٔ چماقداران و پاسداران به انجمن جوانان میثاق مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شهید شد.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/e9fded22-41b0-462e-968a-4a7ea68138bc"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات