شرکت در انتخابات مجلس و راه ندادن حتی یک نفر از مجاهدین به مجلس
در انتخابات مجلس شورای ملی نیز که در اسفندماه همان سال (یعنی ۵۸)برگزار گردید، رژیم خمینی کوشید که به هیج وجه حتی یکی از کاندیداهای مجاهدین، بهرغم اینکه طبق آمار وزارت کشور خمینی 25درصد کل آرا را به دست آورده بودند، وارد مجلس نشود. علاوه براین در جریان فعالیتهای انتخاباتی ارگانهای رسمی حکومتی و باندهای چماقدار در سراسر کشور به اعمال فشار و ایجاد محدودیت علیه مجاهدین و ضرب و شتم و دستگیری و شکنجه و در موارد اعدامهای خودسرانه هواداران مجاهدین روی آوردند.
مجاهدین نیروی بلافصل حزب حاکم
با وجود تمامی تقلبها، شمار آرای اعلام شده در همان انتخابات مخدوش یک چیز را بهوضوح نشان میداد: بعد از حزب حاکم جمهوری اسلامی به سردمداری بهشتی و خامنهای ورفسنجانی که با تکیه بر دجالگری خود خمینی کرسیها را قبضه کرده بود، مجاهدین در سطح سراسری نیروی بلافصل بعدی بودند و در هر ارزیابی اجتماعی و سیاسی بهروشنی و بیتردید « اپوزیسیون اصلی» حاکمیت در کل کشور با پشتوانه نیرومند اجتماعی بودند.
در همین انتخابات بیش از نیم میلیون از مردم تهران به برادر مسعود رأی دادند که آمار بسیار بیشتر بود چرا که در شمارش آراء بسیاری از آرای برادر مسعود را به حساب رجایی میریختند.
خمینی که بهشدت از گستردگی پایگاه مجاهدین به وحشت افتاده بود بعد از انتخابات چماق و سرکوت و کشتن و دستگیر مجاهدین و میلیشیا را تشدید کرد و در عید سال ۵۹استارت حمله و هجوم با صحبتهایش علیه مجاهدین زد.
خمینی در پیام خود بهمناسبت حلول سال 59ما را هم، در آنجا که به مسأله التقاطی و التقاطی فکر کردن اشاره کرد، بی نصیب نگذاشت، و گفت: "التقاطی فکر کردن خیانتی بزرگ به اسلام است". در این گفته اشارهاش مستقیماً به ما بود. رَوَند قضایا بتدریج ورود شخص خمینی را به صحنهٔ مخالفت و ضدیت با ما اجتنابناپذیر میکرد، و ارتجاع میبایست تدابیر جدیتری برای مقابله با سازمان و جلوگیری از رشد آن اتخاذ کند. در آغاز سال 59باقیماندهٔ نتایج مرحلهٔ اول انتخابات نیز اعلام شد، انتخاباتی که پیش از اعلام نتایجش، بهعلت وسعت تقلبات به کار رفته در آن مورد اعتراض همگانی قرار گرفته و حتی بسیاری خواستار ابطال و تجدید آن شده بودند و لذا نتایج اعلام شده نیز چندان غیرمنتظره نبود. زیر فشار اعتراضات و افکار عمومی، رژیم هیأت 7نفرهٔ بهاصطلاح بررسی انتخابات را تشکیل داد که البته نتیجهٔ کار آن هم پیشاپیش روشن و قابل پیشبینی بود، هر چند که بعدها بههیچوجه اصلاً معلوم نشد که بهاصطلاح بررسیهای آنها در مورد انتخابات به کجا رسید!؟ مناظره تلویزیونی دربارهٔ مرحلهٔ اول انتخابات را نیز حتماً به یاد دارید که از طرف سازمان برادرمان حیاتی در آن شرکت کرده بود، اما بهرغم تمامی شگردها و تلاشها و تقلبات ارتجاع، تعداد زیادی از کاندیداهای ما به مرحلهٔ بعدی انتخابات راه یافته بودند. و این وضعیت موجب میشد که ارتجاع جهت اعمال فشار بر سازمان و نیروهای ما، چماقداران خود را همچنان فعال و در حالت بسیج در صحنه نگهدارد. جریان چماقداری در فاصلهٔ بین دو انتخابات فجایع زیادی ببار آورد و مسائل مربوط به دانشگاهها، یعنی توطئهٔ ایجاد تشنج و به تعطیل کشاندن دانشگاهها و مراکز آموزش عالی ـ که در اواخر فروردینماه کشف و افشا شد ـ نیز زمینه و بستر جدیدی برای تاختوتاز چماقدارها و جنایات جدید چماقداری گردید.
از ۲۲بهمن تا امجدیه
به مدت 16ماه از 22بهمن57تا 22خرداد59(روز میتینگ امجدیه)، ما درگیر یک مبارزه سیاسی مسالمتآمیز، اما بهغایت فشرده و گسترده در برابر ارتجاع حاکم بودیم. طی این مدت انتخابات خبرگان برای تدوین قانون اساسی، انتخابات ریاستجمهوری و انتخابات مجلس برگزار شده بود و در هر روز و هر قدم ماجراها داشتیم.
در اثر همین مبارزات بهغایت فشرده و بغرنج، و در اثر وحدت و تضاد جدی و واقعی و حقیقی که با جناحهای مختلف رژیم کار کرده بودیم، حزب حاکم که متعلق به خمینی بود بهکلی منزوی شد. شعار ما در برابر تمامیت حاکمیت ارتجاعی، شعار آزادی بود و بهای آن را هم هر روز در خیابانها و شهرهای مختلف کشور میدادیم. با دهها کشته، صدها مجروح و نقصعضو جدی و هزاران زندانی.
انقلاب ضدفرهنگی با هدف قرار دادن مجاهدین در دانشگاهها
اما این فتنهٔ بهاصطلاح انقلاب فرهنگی، مقدمهای برای توطئهٔ تصفیه و سرکوب نیروهای انقلابی، بهویژه سازمان ما بود که برای خردادماه از قبل طرحریزی شده بود و ما تا حدودی از آن اطلاع داشتیم و برادرمان مسعود در میزگرد سیمنار انقلاب فرهنگی در بیستم اردیبهشت، خطاب به بنیصدر، نسبت بدان هشدار داد.اما دانشگاهها تماماً تعطیل شد.
در 22فروردین، برادرمان رضا حامدی در خمین در اثر رگبار گلوله بشهادت رسید. در شیراز، در جریان حملهٔ اوباش به دانشگاه شیراز، خواهر مجاهدمان نسرین رستمی در اثر گلولهٔ پاسداران مجروح شد که پس از چندی بشهادت رسید. در 30فروردین در مشهد و در جریان حملهٔ اوباش چماقدار و حامیان مسلحشان به ستاد سازمان، پس از هجوم به دانشگاه مشهد، برادرمان شکرالله مشکینفام بر اثر تیراندازی پاسداران شهید شد. در رشت در سوم اردیبهشت، برادرمان احمد گنجهای بشهادت رسید.
در نهم اردیبهشت59، برادر مجاهد نوجوانمان جلیل مرادپور در حین فروش نشریه در "درگز" بشهادت رسید. در 11اردیبهشت چماقداران و پاسداران ارتجاع، مراسم سازمان بهمناسبت روز گارگر را در محل ترمینال خزانه مورد حمله قرار داده و جنایات بیشماری را مرتکب شدند؛ مسئولان انتظامی برنامهٔ سخنرانی برادرمان مسعود را لغو کردند. در روز 14اردیبهشت در اصفهان، برادرمان سیاوش شمس در اثر دشنهٔ چماقداران بشهادت رسید.
نتیجه انتخابات معلوم بود حتی یک نفر از کاندیداهای مجاهدین را به مجلس راه ندادند و در عوض بر شدت سرکوب وحشیانه افزودند. در ۷خرداد برادرمان احد عزیزی، در اردبیل بشهادت رسید. در ۱۹خرداد، برادرمان ناصر محمدی در حملهٔ چماقداران و پاسداران به انجمن جوانان میثاق مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شهید شد.