سرودهای از یک کارگر نیشکر هفتتپه
زیر خط فقر نان و پنیری خورده ای
کودکت را دست خالی سوی دکتر برده ای
زیر خط فقر در سرما شبی خوابیده ای
دست پینه بسته یک کارگر را دیده ای
زیر خط فقر از درماندگی خندیده ای
با شکست عزت نفست مدام جنگیده ای
زیر خط فقر در سطل زباله گشته ای
با خجالت و نداری سوی خانه رفته ای
زیر خط فقر رخت کهنهای پوشیده ای
جای خوابی بهتر از زاغه تو پیدا کرده ای
زیر خط فقر با فقر تفکر ساختی
زیر دست قلدرانت زندگی را باختی
چشم امید ز یاری خلایق بسته ای
حس نمودی از تضاد طبقاتی خسته ای
زیر خط فقر از پل خودکشی تو کرده ای
زیر دست کارفرما حس نمودی برده ای
چه خبر داری تو از احوال بچههای کار
کودکی که جای تحصیل می برد هر سوی بار
زیر خط فقر حسرت میخورند این بچهها
نه غذایی و نه آبی و نه خوابی است ای خدا
زیر خط فقر هر شب یک نفر باید گریست
ای خدا این همه نعمتهای تو از آن کیست
آن کسی که پول را پارو کند در خانهاش
یا کسی که درد را یک دو کند در زاغه اش
زیر خط فقر اینجا صف کشیدند مردمان
هی اضافه میشود جمعیت محتاج نان
زیر خط فقر امشب یک نفر جان میدهد
زندگی نکبت اش را سوت پایان می زند
زیر خط فقر برادرم جان میدهد
پدرم از درد بیپولی ناله میکند
زیر خط فقر به هر کس رو میزنی
میگوید من هم عین توأم تو هم عین منی
زیر خط فقر پژمرده و نابود شدم
بس به فکر کارگران هفتتپه شدم
ای خدا رحمی بحال هفتتپه بکن
ما را در این غمها تنها رها مکن