دوستان سلام امیدوارم هر کجا که هستید صحیح و سالم باشید. این روزها ابعاد فاجعه سیل و خسارات ناشی از اون همچنان در حال گسترش هست و هیچ وظیفهای مبرمتر از همبستگی ملی برای کمک به مردم سیلزده وجود نداره.
باید همه توانها رو در هم ضرب کرد. همه انرژیها رو متمرکز کرد و مرهمی بر زخمهای هموطنان مصیبتزده گذاشت. ما در این برنامه هم بهعملکردهای رژیم در رابطه با این فاجعه خواهیم پرداخت. امیدوارم که ما رو همراهی کنید.
فروخته شدن الزامات امداد و نجات
هر دم از این باغ بری میرسد. این ماشین گندههای هامر رو دیدین که خیلی موتورهای قوی دارن و از کوه و جنگل میرن بالا و تو دریا و شن و ماسه و مرداب با سرعت حرکت میکنن؟
اینا خیلی ماشینهای خفنی ان، جون میده واسه عملیاتهای خفن و کارهای امداد و نجات اما متأسفانه همه اینها یا در حال فروخته شدن هستند و یا اینکه از قبل فروخته شدن.
قصه گوشت
خب خیلی وقته که براتون قصه نگفتم. قصه امروز ما درباره گوشته. گوشت که میدونین چیه؟
برای اون دسته که یادشون رفته گوشت چیه باید بگم که گوشت یه چیز خوردنی گرون قیمت لاکچریه.
که اگه میخوای باید بری دو سه ساعت صف طولانی وایستی و این حرفا. حالا کاری با این کارها نداریم،
میریم سراغ قصه مون. یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود یه روزی یه مرد ثروتمندی سوار یه لامبورگینی شد و رفت قصابی محله شون و گفت (صدای بم) آقای قصاب، لطفاً پنج کیلو گوشت تازه بده برای سگ هام میخوام.
و قصاب مشغول به بریدن گوشت ها شد. همون موقع یه پیرمرد لاغر و نحیفی هم اومد تو قصابی و گفت (صدای لرزان پیرمرد) آقای قصاب لطفاً نیم کیلو آشغال مرغ هم به من بدین.
مرد ثروتمند یه نگاهی به پیرمرد انداخت و پرسید: (بم) شما به سگ هاتون آشغال مرغ میدین؟
چقدر مصرفشون کمه، ها ها ها هاها… پیرمرد سرش رو پایین انداخت و بغض کرد و گفت (لرزان) نه پسرم، من سگ ندارم، من اینا رو واسه خوردن خودمون میخوام.
مرد ثروتمند خیلی ناراحت شد و همونجا به آقا قصابه گفت که لطفاً ده کیلو گوشت به حساب خودش به اون پیرمرده بده.
مرد ثروتمند گوشت سگ هاش رو گرفت و با چشمانی خیس از کار زشتی که انجام داده از قصابی بیرون اومد و دوباره سوار لامبورگینی شد و رفت.
آخونده گوشتها را بالا میکشه
چند دقیقه بعد پیرمرد ده کیلو گوشتی که گرفته بود رو برداشت و از قصابی بیرون اومد و رفت کوچه پشتی سوار یه پورشه خفن مدل جدید از اینا که سقفش باز و بسته میشه، شد و از تو صندلی عقب پورشه عبا عمامهٔ خودش رو درآورد و پوشید.
اونجا که بود که فهمیدیم واسه چی پیرمرده اینقدر ریشش بلند بوده، خلاصه همونجا موبایل آیفون XR خودش رو درآورد و تصویری زنگ زد به همکاراش تو حوزه علمیه و به آخوندی که اونور خط بود گفت که بپر سریع دیگ رو بار بذار دارم با ده کیلو گوشت مفتکی میام….
خلاصه اینطوری شد که اینطوری شد… البته قرار بود این داستان هم نکته اخلاقی داشته باشه ولی خب نمیدونم جدیداً چرا ما هرچی تو رادیوپیک قصه میگیم آخرش اینطوری بهصورت غیراخلاقی تموم میشه…
دیگه خودتون به بزرگواری خودتون ببخشید دیگه… ما بضاعت مون همینقدره، قصهٔ ما تموم شد، کلاغه به خونهاش نرسید اما آخونده یه ده کیلو گوشت مفتی برداشت و به هدفش رسید. تا قصهٔ بعد خدانگهدار…
گدایی آخوندها
از وقتی که ترامپ پاشو گذاشته روی شلنگ نفت و اروپاییها تحریم پشت تحریم، از داخل هم که یه عده مدیرعزرشی ولایتمدار هر چی دلار و یورو بود رو اختلاسونده و با خود از کشور خارج بنمودند…
از یه طرف هم که گرونی و تورم، از اون طرف هم خرج ترقه بازی سپاه، خلاصه وضعیت جوری شده که آخوندا کم کم باید به شغل قبلی شون که همانا گدایی بوده برگردند، چون اونجوری که از شواهد برمیاد، کفگیر نظام به ته قابلمهٔ نظام رسیده.
به نقل از نیویورک تایمز شبهنظامیان سوریهای وابسته به رژیم ایران میگویند که حقوقشان کاهش یافته است، همچنین پرسنل حزبالله لبنان اعلام کردهاند چکهای حقوقشان به دستشان نرسیده و سایر حقوق و مزایای آنها از بین رفته است.
قیمت پیاز
پیاز، پیاز آقا پیاز…شده کیلویی ۱۸تومن. یعنی نه تنها از موز و نارگیل و میوههای لاکچری گرون تر شده،
بلکه الآن از دلار هم زده بالاتر. همون پیازی که تا دیروز بهش میگفتید پیف پیف اه اه اه چقدر بو میدی، همون الآن شده سالار و سرور همهٔ میادین میوه تره بار.
همون پیازی که تا چندوقت پیشا میذاشتین کنار آبگوشت و با مشت محکم میکوبیدین تو فرق سرش و از وسط تیکه پارهاش میکردین.حالا کارش به جایی رسیده که دیگه کسی نمیتونه از گل بهش نازک تر بگه، باید بذارینش روی اوپن آشپزخونه و شب و روز قربون صدقهاش برین.