728 x 90

عاشورا فلسفه آزادی- گفتگو با برادر مجاهد محمد حیاتی- قسمت هفتم

برنامه ها

عاشورا فلسفه آزادی- گفتگو با برادر مجاهد محمد حیاتی- قسمت هفتم
عاشورا فلسفه آزادی- گفتگو با برادر مجاهد محمد حیاتی- قسمت هفتم

عاشورا فلسفه آزادی- گفتگو با برادر مجاهد محمد حیاتی- قسمت هفتم

اولین رودررویی با لشکریان یزید طور رخ داد؟

‌پس از آخرین ایستگاه امام حسین حسین با نیروهایش با برداشتن مقدار زیادی آب حرکت کردند که کمی بعد با یک هزار‌ تن از نیروهای یزید به فرماندهی «حر‌بن یزید ریاحی» مواجه شدند. نیرویی که مأمور سد کردن راه و دستگیری امام حسین‌ (ع) بودند.

هوا به‌شدت گرم بود و تشنگی لشکریان حر را می‌آزرد در حالی که در آن دشت سوزان دسترسی به آب نداشتند. امام حسین‌ (ع) ابتدا دستور داد سپاه او را از آبی که برای نیاز نیروهای خودش بود سیراب کردند. حتی یک‌تن از سپاهیان حر به‌نام علی‌بن الطعان المحاربی نقل کرده است که: «من با سپاه حر بودم و از دنبال بقیه می‌آمدم. چون رسیدم و حسین‌بن علی‌ (ع) من و شترم را تشنه دید، خود جلو آمد و من و شترم را آب داد».

بدیهی است که این همه انسانیت به دشمن از جانب امام حسین‌ (ع) به‌خاطر روشن کردن چهره تابناک و تساوی‌طلب جنبشی بود که دشمن از هیچ‌گونه افترا و تهمت برتری‌طلبانه در حق آن فروگذار نکرده بود. دشمن با شیطان‌سازی پرده ستبر اوهامی بر اذهان ناآگاه کشیده بود و ضمن آن می‌کوشید ناسازگارترین مخالفان خود را به‌اتهام «مشتی نامسلمان خارجی که صرفاً در پی تصاحب حکومتند» بیالاید و حسین بن علی (ع) در خط‌مشی افشاگرانه‌اش از هر‌ فرصت برای بریدن پرده شیطان‌سازی و اتهامات استفا‌ده می‌کرد.

لذا جنبش از چنان درخشندگی و روشنایی برخوردار می‌شد که قضاوت مردم دور یا نزدیک را در وسیع‌ترین سطوح نسبت به‌حق و باطل قضایا ساده می‌نمود و البته بدون چنین روشی، برای مردم عادی و ناآگاه آن روزگار، شناسایی واقعیت و قضاوت نسبت به حکومتی که تظاهر به مذهب می‌نمود، چندان ساده نبود.

حسین بن (ع) فرمود تا نامه‌های مردم کوفه را به‌نزد «حر» آورده و نشانش دادند. «حر» گفت من از جمله کسانی که برایت نامه نوشتند نیستم، ابن‌زیاد مرا فرستاده که شما را در هر ‌مکان که د‌یدم به‌سوی او ببرم.

امام حسین به نیروهایش دستور حرکت داد و در یک ایستگاه دیگر به سخنرانی برای نیروهای خودش وهم برای نیروهای یزید (سپاه حر) پرداخت و ماهیت یزید را از طر فی و هدف خود را از طرف دیگر برایشان توضیح داد و گفت شما کوفیان نامه نوشته وبا من عهد بستید اگر بر عهدتان نیستید بدانید که سعادت خود را از دست دادید

حسین (ع) به‌هر‌جا که می‌رفت «حر» مانع و مزاحم می‌شد و مرتباً دستور ابن‌زیاد را ابلاغ می‌کرد، و نیز حاضر به‌جنگ هم با امام حسین نبود و فقط خود را مأمور بردن آنها به‌کوفه می‌دانست. امام حسین‌ (ع) سوگند خورد: (سوگند به‌خدا که ترا متابعت نخواهم کرد). وی پاسخ داد: (سوگند به‌خدا هرگز دست از تو برنمی‌دارم تا تو را به کوفه نزد ابن زیاد ببرم). عاقبت چنین شد که به‌جانبی، که نه راه کوفه باشد و نه راه مدینه، کوچ کنند.

از سخنان امام حسین در آخرین مرحله از تصفیه نیروهاش خیلی صحبت میشه اگه ممکنه قدری هم در این باره توضیح بدین...

در این وقت حسین‌ (ع) کلیه اصحاب خود را در خیمه‌یی جمع کرد و چنین گفت:

ای قوم، زمانی که با من بیرون آمدید، چنان پنداشتید که من به‌میان قومی می‌روم که با دل و زبان با من بیعت کرده‌اند. آن اندیشه دگرگون شد. اکنون همت ایشان بر‌ قتل من است و قتل آنانی که در راه من جهاد کنند. من بیم‌ناکم که شما پایان این امر را ندانید (ناآگاهانه به‌دنبال من بیایید) و اگر بدانید که نیرنگ و فریب در نزد ما خاندان رسول‌ (ص) حرام است، و راه روشن و وقت باقی است، شایسته آن‌کس که با ما با بذل جان تأسی جوید با ما در بهشت خواهد بود.

چون سخنان حسین‌ (ع) به‌پایان رسید، عده‌یی از همراهان، او را ترک کردند. این تصفیه بی‌شک با آگاهی و انتخاب صورت گرفت.

بی‌تردید، این تصفیه‌ها که در طول سفر مکرر اتفاق افتاد، اگر چه از همراهان بسیار کم کرد، اما بر اعتبار و حیثیت جنبش فراوان افزود و دامن آن را از هر ‌ناخالصی و بقایا و آثار جاهلی پاک نمود و انقلاب حسین (ع) را تعمیق کرد.

حرکت با سختی ادامه داشت و در مسیر هم امام حسین مستمر نیروهایش را آگاه می‌کرد و یارانش هم بر تعهدشان پای می‌فشردند تا این‌که نامه‌یی از طرف ابن زیاد به حر فرمانده نیروهای دشمن رسید که نیروهای امام حسین را در بی‌آب و علف‌ترین نقاط متوقف کند و حر اینکار را کرد.

یاران امام حسین پیشنهاد جنگ را کردند اما حسین بن علی

مخالفت کرد و گفت:: «من پیکار با ایشان را شروع نمی‌کنم تا حجت بر‌ایشان تمام شود» (خوی تجاوزگر حکومتی را که در استخدامش هستند، درک کنند).

سرانجام نیروهای امام حسین در کربلا فرود آمدند.و ابن زیاد برای امام حسین نوشت که یا بایزید بیعت کن و یا کشته خواهی شد و امام حسین در جواب گفت: نامه ات در نزد من جوابی ندارد، چه او مستحق عذاب است.

بعد از این جواب ابن‌زیاد عمر‌بن سعد، که تنها دو‌ روز پیش حکومت «ری» را به‌او داده بود، طلب کرد و گفت: حسین در کربلا فرود آمده، باید با ‌عجله به‌جانب او بشتابی، با او پیکار کرده و دفعش نمایی

عمرسعد فرزند سعدبن ابی‌وقاص، فاتح ایران پس از کشمکشهای درونی این مآموریت را به بهای دریافت حاکمیت بر شهر ری پذیرفت و با چند هزار نیرو به سمت کربلا رفت و در روز سوم محرم در مقابل حسین (ع) جای گرفت.

تولدی دیگر داستان حر چی بود؟

در ضمیر «حر» توفانی برپا شد. آشکارا می‌دید که لختی دیگر پیکار جدی، که او از ابتدا چندان گمانی بدان نداشت، شروع خواهد شد و او به‌ناچار باید در صف قاتلان حسین و یارانش بجنگد.

از این‌رو به‌نزد ابن‌سعد رفت و کوشید تا قضایا را به‌مسالمت برگرداند، اما موفق نشد.

لحظه انتخاب فرا‌ رسیده بود. فکرش یک ‌لحظه آرام نداشت. غوغای عظیمی در درونش برخاسته و در مرز اعتلا و سقوط، حیران مانده بود. فکر می‌کرد به‌جانب حسین‌ (ع) برود، اما چگونه؟ مگر هم او نبود که آن‌چنان با قساوت در برابر حسین (ع) ایستاده، از راه مانع شد. مگر هم او نبود که حسین‌ (ع) را به‌فرود در آن «دشت خشک و بی‌آب علف» وادار کرده و به این مهلکه دچار ساخته بود؟ اکنون چگونه برگردد، و چه بگوید؟ اما اگر نرود، در این‌سو چه خواهد کرد؟

«حر» هم‌چنان که می‌رفت، زمزمه می‌کرد: «پروردگارا، ‌توبه کردم. توبه مرا اجابت کن. بر من ببخشای، چه من دلهای اولیای تو و فرزندان پیامبرت را در بیم افکندم…»

به‌نزدیک حسین‌ (ع) رسید، از اسب به‌زیر آمد و به‌خاک افتاد، حسین‌ (ع): «سر از خاک بردار، که هستی؟» گفت: «حر‌بن یزید»، جانم به‌فدای تو باد. آن‌کسم که راه ترا بر ‌تو سد کردم و مسیرت را تغییر دادم. هرگز گمان نداشتم که این قوم با تو این‌گونه عمل کنند. اکنون توبه می‌کنم، آیا توبه من در پیشگاه خدا قبول می‌شود؟…

حسین (ع) گفت: «خداوند از تو توبه می‌پذیرد و ترا عفو می‌کند». آنگاه «حر» اجازه خواست تا هم‌چنان سواره پیکار کند. حسین‌ (ع) پذیرفت.حر برگشت و با صفوف چند‌ دقیقه پیش خود، که اکنون سالیان دراز با ایشان فاصله داشت، چنین گفت:

«مادر بر‌ سوگتان بنشیند و بر شما بگرید. این مرد صالح را دعوت کردید و چون دعوتتان را پذیرفت، از او دست باز‌ داشتید و با دشمنانش تنها گذاشتید؟ شما که روزی وعده داده‌اید که در راه وی از‌ جان خود خواهید گذشت، امروز پیرامون او را گرفته‌اید و شمشیرها بر‌کشیده‌اید تا او را بکشید. او را محاصره کرده و راه نفس کشیدن بر ‌او بسته‌اید. از هر‌ طرف او را در فشار قرار داده و نمی‌گذارید به‌سرزمینهای پهناور خداوند روی آورد و خاندانش در‌ امان باشند. او را مانند اسیری گرفتار ساخته‌اید و بیچاره کرده‌اید. آب جاری فرات را بر ‌او و زنان و کودکان و یارانش بسته‌اید. و هم‌اکنون تشنگی آنان را از ‌پای در‌آورده است.

بعد از رسول خدا‌ (ص) با وی چه بد رفتار کردید. اگر امروز در این ساعت پشیمان نگردید و از تصمیم کشتن وی منصرف نشوید، خدا در تشنگی قیامت سیرابتان نخواهد کرد…» (۹۸)

حرجنگ را شروع و قریب هشتاد ‌تن را به‌خاک انداخت و عاقبت بر اثر تیرباران دشمن، خود به‌زیر افتاد و شهید شد. حسین‌ (ع) در آخرین لحظه به‌بالینش آمد و سرش را در بغل گرفت و گفت:

به‌خدا سوگند که مادرت به‌خطا اسم ترا «آزاده» (حر) نگذارد. تو آزادی در دنیا و آخرت.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/8ae09fe5-2e31-461e-9ae9-532dc8d8379e"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات