728 x 90

نبردی برای همه_خاطرات متین کریم_قسمت دهم ـ فاطمه

کتابخانه

نبردی برای همه_خاطرات متین کریم_قسمت دهم ـ فاطمه
نبردی برای همه_خاطرات متین کریم_قسمت دهم ـ فاطمه


فاطمه

زمانی که در بند عمومی بودم یک روز دختری را آوردند که اسم او فاطمه بود. به‌طور رسمی گفتن او از مجاهدین است و پدرش او را تحول دادستانی داده است، پدرش از مزدوران رژیم و حزب‌اللهی بود من هیچ وقت پدرش را ندیده بودم ولی همواره تصور می‌کردم احتمالاً باید به یک حیوان درنده بیشتر شباهت داشته باشد تا به یک انسان.

 



بعد از ساعاتی که از حضور فاطمه در بند می‌گذشت از حرفهایی که می‌زد متوجه شدیم که تعادل روانی خود را از دست داده است، همین‌طور که در اتاق نشسته بود ناگهان بلند می‌شد و رو به هر طرفی که بود به‌حالتی شبیه نماز می‌ایستاد و پی‌درپی سجده می‌کرد، یا ناگهان شروع به سخنرانی می‌کرد اما گاهی اوقات حالتش طبیعی بود و می‌شد با او صحبت کرد.

یک بار که در وضعیت متعادلی بود از او پرسیدم چه شده و با تو چکار کرده‌اند؟

فاطمه گفت چیز زیادی نمی‌دانم ولی تا جای که یادم هست بعد از آن‌که یک روز بعد از بازجویی و شکنجه، با یک وسیله خیلی سنگین به سرم ضربه زدند دیگر خیلی چیزها را به یاد نمی‌آورم. وقتی فاطمه تعادل روانیش را از دست می‌داد وضعیت بسیار دردناکی پیدا می‌کرد، گاهی چنان سردردهای وحشتناکی می‌گرفت که برایش غیرقابل‌تحمل بود و از شدت درد به مدت طولانی گریه می‌کرد. گاهی هم هذیان می‌گفت و حرفهای عجیبی می‌زد که وضعیتش را به‌صورت یک آزار دائمی برای سایر زندانیان درآورده بود. در عین‌حال که چنین وضعیتی داشت و خود آنها بهتر می‌دانستند با یک فرد طبیعی مواجه نیستند، باز هم او را به بازجویی می‌بردند و زیر ضرب شلاق و شکنجه می‌گرفتند.

یک بار او را به بازجویی بردند و برگرداندند و روز بعد دوباره صدایش زدند، وقتی برگشت از ظاهرش معلوم بود حسابی او را زده‌اند. در فرصتی که قدری اوضاعش بهتر شده بود پشتش را نشانم داد که کابل زده بودند و تماماً آش و لاش شده بود.

آن روز فاطمه گفت بر اساس حکم شرعی که قاضی حاکم شرع داده باید روزانه ۴۰ضربه شلاق به من بزنند، گفتم آخر برای چی؟ گفت باید از خودشان بپرسید.

هیچ‌کس نتوانست بفهمد به چه جرمی فاطمه را هر روز می‌زنند. این سؤال که برای هر انسانی در هر محیط و تحت هر قانونی طبیعی است در زندانهای رژیم آخوندها زائد است زیرا در آنجا زندانبانان و بازجویان باید کینه هایشان را روی زندانیان تخلیه کنند، چون در این نظام و رژیم و به‌خصوص در زندانهایش مجرمان واقعی جز خود زندانبانان و بازجوها نیستند. در آنجا همه چیز وارونه است، کسی که زندانی شد دیگر اختیار مرگ و زندگیش در دست بازجو و شکنجه‌گر است، این عام‌ترین قانون قضایی در رژیم ضدبشری آخوندها است. در زندانها هم البته این جنایتکاران دو جناح بودند، گروهی از بازجوها بودند که از همین جناح خاتمی و معتقد به کار قانونی و مدعی بودند که ما خودسرانه شلاق نمی‌زنیم بلکه بر اساس حکم قاضی عمل می‌کنیم. بعدها یکی از نزدیکان خاتمی که در گذشته بازجو و شکنجه‌گر بود طی مصاحبه‌یی گفت: زمانی که ما در زندانها کار می‌کردیم هرگز بدون وضو به اتاق بازجویی نمی‌رفتیم، آنها برای شلاق زدن، حکم یا برگه‌ای می‌گرفتند که حاکم شرع در آن برگه تعداد معین شلاق را تجویز کرده بود، اما برچه اساسی و بعد از کدام محاکمه معلوم نبود.....

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/fbf3ea53-7d99-4117-80e9-e64cb18a8107"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات