ابراهیم جدی و محمدصالح اسحاقطبا، دو تن از پزشکان سازمان مجاهدین خلق ایران خاطرات بسیار جالب و شنیدنی از بیش از ۳۰سال تجربهٔ طبابت در سرفصلهای مختلف مبارزاتیشان در سازمان مجاهدین را بازگو میکنند و اینکه چطور در سالهای پایداری در اشرف و لیبرتی با محاصرة ظالمانهٔ پزشکی که توسط مزدوران عراقی رژیم ملاها اعمال میشد مقابله میکردند.
دکتر ابراهیم جدی
دکتر ابراهیم جدی معروف به دکتر حمید، متولد ۱۳۳۳در تبریز میگوید که در دوران دبیرستان، دانشآموز خوبی بود و خانوادهاش میخواستند که او پزشک شود ولی او به هنر علاقه داشت.
او به بنا بر خواست خانواده رشتهٔ پزشکی را برگزید ولی در دوران دانشگاه، فعالیتهای مورد علاقهٔ خود را نیز دنبال میکرد.
او تهیه کنندهٔ رادیو بود، روزنامهنگاری میکرد. ابراهیم جدی مسئول سینمای آزاد تبریز بود و در جشنوارهٔ سوم سینمای آزاد شرکت کرد و فیلم برد و جایزه نیز گرفت.
دکتر حمید که بسیار تحت تاثیر کارهای فیلمساز فرانسوی ژان لوک گدار بود در سال پنجم پزشکی به پدرش گفت که میخواهد بهطور حرفهیی وارد کار سینما شود اما پدرش قبول نکرد. پدر او یک سال بعد درگذشت.
در بحبوحهٔ انقلاب ضدسلطنتی مادرش میخواست دکتر حمید را به برای تحصیل سینما به فرانسه بفرستد ولی او قبول نکرد چرا که میخواست بهقول خودش ببیند شلوغیها به کجا میرسد و بعد از انقلاب نیز طبابت را پیگرفت.
دکتر محمدصالح اسحاقطبا
محمدصالح اسحاقطبا معروف به دکتر صالح متولد ۱۳۳۱از «اجبارکلاه» یکی از روستاهای آمل، در جواب به این سؤال که
چرا پزشکی را انتخاب کرد میگوید در دوران کودکی که در روستا زندگی میکرد بهدلیل مشکلات بهداشتی که وجود داشت دچار بیماری پوستی کچلی سر شد.
خیلی از اهالی آن روستا به همین بیماری که بهطور مشخص از طریق حمام خزینه منتشر میشد مبتلا شده بودند.
همین موضوع انگیزهٔ پزشک شدن را در محمدصالح اسحاقطبا ایجاد کرد.
از آنجا که با مشکلات و سختیهای این بیماری دست و پنجه نرم کرده بود تصمیم گرفت پزشکی بخواند تا اینگونه مشکلات مردم را حل کند.
آشنایی با مجاهدین
به گفتهٔ ابراهیم جدی (دکتر حمید) در زمان شاه، بهدلیل وجود مجاهدین و فداییها فضای دانشگاهها خیلی سیاسی بود. او با برخی از همین مجاهدین و فداییها دوست بود و رفت و آمد داشت.
برخی از همانها دستگیر و زندانی میشدند و همین در او انگیزه ایجاد میکرد ولی او نمیتوانست از خواستهها و تمایلات هنریاش دست بکشد.
بعد از انقلاب ۵۷با خواندن کتابی از سعید محسن از بینانگذاران سازمان مجاهدین، زندگی ابراهیم جدی زیر و رو میشود و فعالیتهای سیاسی خود را حرفهیی کرده به سازمان مجاهدین میپیوندد.
محمدصالح اسحاقطبا که در خانوادهای مذهبی بزرگ شده بود و به گفتهٔ او مادرش برایش از امام حسین میگفت. وقتی دیپلم گرفت پدرش میخواست او را برای طلبهگی بفرستد.
ولی به درخواست یکی از دوستان پدرش او منصرف شد و محمدصالح اسحاقطبا وارد دانشکدهٔ پزشکی شد. او در دانشکدهٔ پزشکی، در همان زمان شاه، با دکتر رضی که سالها بعد در عملیات فروغ جاویدان به شهادت رسید آشنا شد.
به گفتهٔ محمدصالح اسحاقطبا در رفت و آمد با دکتر رضی بود که او با مجاهدین آشنا شد و دنیایش تغییر کرد. بر همین مبنا بعد از پیروزی انقلاب مردم علیه دیکتاتوری پهلوی، او به مجاهدین پیوست.
دستگیری دکتر محمدصالح اسحاقطبا توسط سپاه
محمدصالح اسحاقطبا (دکتر صالح) تعریف میکند که در تظاهراتی که سال ۵۸در قائمشهر برگزار شده بود سه تن از خواهران مجاهد به دست عوامل خمینی شهید شدند.
به همین مناسبت تظاهراتی در شهر آمل برگزار شد که آنجا نیز عوامل خمینی به سوی تظاهر کنندگان آتش گشوده و یکی از آنان از ناحیه شکم مجروح شد.
محمدصالح اسحاقطبا که در آن زمان دانشجوی پزشکی بود و در بیمارستان هزار تختخوابی تهران کار میکرد آن مجروح را برای مداوا به تهران برد.
اما وی بهدلیل عفونت شدید شهید شد. سپاه برای پوشاندن قتلی که انجام داده بود محمدصالحاسحاقطبا را متهم میکند که با تزریق آمپول هوا به آن مجروح، او را کشته است.
او دستگیر میشود و بعد از یک ماه با ضمانت پزشکان آمل از زندان خارج شده اما بعد از آن به زندگی مخفی رومیآورد.
خاطراتی جالب از پزشکی در مجاهدین
در ادامهٔ گفتگو خاطرات بسیار جالبی در رابطه با خدمات پزشکی مجاهدین در سال ۱۳۶۰در منطقهٔ آزاد شدهٔ کردستان میشنویم.
همچنین چگونگی مقابله با محاصرة ظالمانهٔ پزشکی در دوران پایداری در اشرف و لیبرتی که توسط مزدوران عراقی حکومت آخوندی اعمال میشد موضوع دیگریست که دکتر حمید و دکتر صالح به آن میپردازند.