زندگینامه شهید
مجاهد قهرمان محمدرضا سعادتی در سال۱۳۲۳ در شیراز به دنیا آمد و پس از پایان دوران تحصیلات در دبیرستان وارد دانشگاه تهران شد و از دانشکده فنی فارغالتحصیل شد. او در سالهای قبل از ضربه اول شهریور ساواک در شهریور سال۵۰ به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و همرزم گل سرخ انقلاب مهدی رضایی بود که اوایل سال۱۳۵۱ دستگیر و زندانی شد و تا سال۵۷ همراه با آخرین گروههای زندانیان سیاسی، در زندان بهسر برد.
او مدتها تحت شکنجهٔ دژخیمان ساواک قرار داشت، بهطوریکه تا لحظهٔ شهادت نیز از بسیاری از عوارض آن شکنجهها رنج میبرد. بهدنبال ضربهٔ اپورتونیستهای چپنما بر سازمان، مقاومت و مبارزهٔ اصولی در برابر جریان اپورتونیستی و نیز در برابر جریان راست ارتجاعی از دیگر سرفصلهای درخشان کارنامه انقلابی سعادتی در دوران اسارتش در زندانها و شکنجهگاههای شاه بود.
سعادتی که خود مستقیماً از آموزشها و دستآوردهای سازمان در آن دوره بهویژه تحت مسئولیت برادر مجاهد مسعود رجوی بهره گرفته و مراحل رشد و تکامل انقلابیاش را بهسرعت طی کرده بود، در سال۵۶ پس از انتقال به زندان قصر توانست بهرغم حاکمیت جو راست موجود، در امر بازسازی تشکیلات مجاهدین در زندان قصر، نقش تعیینکنندهای ایفا نماید، بهخصوص که در آن شرایط بهدلیل عدم حضور مسئولان بالاتر سازمان در زندان قصرــ در آن موقع بسیاری از کادرها و مسئولان سازمان و از جمله مسئول اول سازمان برادر مجاهد مسعود رجوی و سردار خیابانی، در زندان اوین بودند ــ و در شرایط پر فتنه و آشوب بعد از ضربه اپورتونیستی، برخی جریانهای فرصتطلب راست، درصدد سؤاستفاده از نام ٬٬مجاهد٬٬ برآمده بودند.
سعادتی قهرمان با ورود به زندان قصر، قاطعانه به مقابله با این جریانهای پرداخت و به احیاء و تجدید سازمان تشکیلات مجاهدین در آنجا همت گماشت.
برخوردهای قاطع، اصولی و سنجیده سعادتی، در شرایطی که شدیداً از طرف جریانهای ارتجاعی و اپورتونیستی تحت فشار قرار داشت، باعث شد که ظرف مدت کوتاهی ماهیت این جریانهای انحرافی در زندان قصر نیز آشکار شده و کلمهٔ طیبه «مجاهد خلق» از لوث تفکرات ارتجاعی آنان در امان ماند.
سعادتی دو ماه بعد از پیروزی قیام مردم، یعنی روز ۶اردیبهشت۵۸، توسط مرتجعین حاکم، دوباره به زندان برگردانده شد. اما با اتهام رذیلانهٔ جاسوسی به نفع شوروی که همه نیروهای سیاسی ضدارتجاعی آن زمان را برآشفت و به اعتراض و تظاهرات و محکوم کردن این تهمت آخوند پسند برانگیخت. پدر طالقانی این اتهام را به سخره گرفت و به طعنه گفت معلوم نیست که چرا در این کشور بیش از ۵۰سال است فقط جاسوس شوروی میگیرند!
با توجه به کینه و خشم ضدانقلابی عمیق ارتجاع از سازمان و حتی عقدهها و کینههای شخصی بسیاری از سردمداران رژیم نسبت به شخص سعادتی (با توجه به جریانهای زندان) از همان ابتدا روشن بود که او گروگان کینکشی ارتجاع از مجاهدین است.
واقعیت این بود که دزد بزرگ قرن، خمینی دجال با انقلاب و با آرمانها و اهداف آن و با پرچمداران واقعیش دشمنی داشت و کمر به نابودی آنها بسته بود. زیرا آنها پرچمدار دفاع از حقوق مردم و دفاع از آزادیها و حقوق دمکراتیک نیروهای مردمی بودند. پس هدف، منزوی کردن و سرکوب مجاهدین در بهار آزادی بود. از این رو در حالی که هنوز آثار شکنجههای ساواک شاه بر پیکر سعادتی باقی بود، به وسیله ارگانهای سرکوبگر رژیم خمینی و با همکاری عوامل ساواک شاه در خانههای امن، تحت شکنجه قرار گرفت و بوی دیکتاتوری و فاشیسم مذهبی به یکباره فضای میهن را آلوده کرد.
جالب توجه اینکه دستگیری سعادتی درست در شبی صورت گرفت، که مسعود رجوی و موسی خیابانی و دیگر مسئولان مجاهدین در قم با خمینی ملاقات داشتند. پس آیا این دستگیری که کاملاً به یک گروگانگیری شبیه بود.
واقعیت این است که مسعود رجوی در آخرین دیدار خود با خمینی، در ۶اردیبهشت ۵۸، در حالی که برخلاف رسم معمول از بوسیدن دست خمینی خودداری کرد و با این کار او را بهشدت عصبانی کرد، مشخصاً با استناد به روش حضرت علی، بر قلب مسأله یعنی اهمیت و ضرورت آزادیهای دمکراتیک از دید اسلام انگشت گذاشت. خمینی نیز (آن چنان که در صفحهٔ اول کیهان ۸اردیبهشت ۱۳۵۸ و دیگر مطبوعات تهران با خط درشت تیتر شده بود) در پاسخ به ناچار تصریح کرد: «اسلام بیش از هر چیز به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست الا در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است». پس از این ملاقات، دفتر خمینی اعلام کرد که کلیهٔ ملاقاتهای او به مدت یک هفته متوقف میشود.
آری در حالی که کشور هنوز پر از بقایای ساواک شاه و پر از جاسوس بود، در حالی که کارگزاران رژیم از هیچ قتل و جنایتی فروگذار نمیکردند، در همان ماههای اول، وقتی نوبت به مجاهدین رسید، جاسوس اتحاد شوروی در بین مجاهدین میگرفتند!
پدر طالقانی یکی دو ماه بعد وقتی که درگیری بین مجاهدین و رژیم خمینی بهخاطر سعادتی اوج گرفت، در یک مصاحبه اعلام کرد و روزنامهها از قول ایشان با تیتر درشت نوشتند که: ”نمیدانم چرا همیشه در ایران جاسوس شوروی میگیرند و یک بار هم جاسوس آمریکا نمیگیرند!“ . در واقع، رژیم میخواست بدین وسیله پاپوشی برای مجاهدین درست کند و فشار بیاورد تا آنها را مجبور کند از پرنسیپها و اصولشان که چیزی جز دفاع از آزادی نبود، کوتاه بیایند.
در واقع از همان روزهای اول یک دعوای اصلی بین مجاهدین و خمینی وجود داشت، مجاهدین دفاع از آزادیها را مطرح میکردند و میگفتند مسأله اصلی انقلاب ایران، حفاظت از آزادیهای سیاسی است.
میگفتند دموکراسی خواست مردم ایران بوده، دموکراسی از شعارهای اصیل انقلاب ایران بوده، و بایستی از این آزادی و دموکراسی دفاع کرد و آن را حفظ نمود.
ولی خمینی که با آزادی مثل جن و بسم الله بود و میدانست که آزادی با ولایت فقیه در تعارض است و میدانست که آزادی اجازه نخواهد داد که آخوندهای بیسر و پا، در جامعه جوان و متمدن ما ترکتازی بکنند؛ تمام تلاشش را میکرد تا شعار آزادی را از اساس مخدوش کند و حتی تلاش میکرد بگوید آزادی، شعار امپریالیستی است.
بههرحال با دستگیری سعادتی، خمینی میخواست گروگانی از مجاهدین در دست داشته باشد تا متقابلاً مجاهدین را تحت فشار بگذارد و آنها را در برابر خلاف کاریهای رژیم، دیکتاتوری، انحصارطلبی و تخلفات وحشتناک نسبت به آرمانهای انقلاب ایران وادار به سکوت کند. اما خمینی کور خوانده بود چرا که به مصداق «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد».
داستان دستگیری سعادتی، که خمینی فکر میکرد از طریق آن به مجاهدین ضربه میزند، تبدیل به مسألهای شد که از یکطرف موجب شناخت بیشتر توده مردم از مجاهدین شد و از طرف دیگر ماهیت پلید رژیم خمینی را برای مردم برملا نمود.
در تاریخ ۶تیر ۵۸، مادران و خانوادههای شهیدان مجاهد، تحصن خود را در دادگستری آغاز کردند. هم زمان محمدرضا سعادتی دست به اعتصاب غذا زد. این اعتصاب حدود ۴۰روز ادامه داشت. به فاصله کوتاهی نزدیک ۱۲۰سازمان، انجمن، تشکل و شخصیت سیاسی و فرهنگی، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط محمدرضا سعادتی شدند.
یکی از این شخصیتها پدر طالقانی بود که صراحتاً اعلام میکرد، جریان سعادتی اصلاً جاسوسی نیست. همزمان، کمیتههای دفاع از سعادتی در کشورهای مختلف جهان تشکیل گردید و سازمانهای مدافع حقوقبشر و شخصیتهای برجسته سیاسی و پارلمانی از کشورهای مختلف جهان به دفاع از سعادتی پرداختند.
سرانجام ارتجاع حاکم ناگزیر از عقبنشینی شد و به پزشکی قانونی اجازهٔ معاینه از سعادتی را داد. پزشکی قانونی که هنوز در کنترل کامل آخوندها نبود، اعمال شکنجه بر سعادتی را تأیید کرد.
این گزارش، واکنش شدید نیروهای مردمی را نسبت به ارتجاع حاکم برانگیخت. روز ۱۲تیرماه قریب به ۱۰۰هزار نفر از مردم تهران در حمایت از سعادتی دست به راهپیمایی زدند و اعتصابغذای سعادتی در زندان با دخالت پدر طالقانی پایان یافت.
تظاهراتی که در ظرف کمتر از ۲۴ساعت تدارک شده بود، در فضای تهران طنینافکن شد و ارتجاع حاکم را بلرزه در آورد. این تظاهرات عظیم بهصورت راهپیمایی باشکوهی از دانشگاه تهران تا ساختمان دادگستری که در آنجا مادران شهدای مجاهد خلق در اعتراض به دستگیری سعادتی متحصن شده بودند، بهرغم بسیج مزدوران چماقدار خمینی، با موفقیت برگزار گردید.
حمایت قاطعانه پدر طالقانی از این فرزند قهرمان مجاهد خلق نیز ضربه بسیار مهم دیگری بود که بر توطئه ارتجاعی باند خمینی بر علیه سازمان وارد گردید و بدین ترتیب خواب و خیالهای ارتجاع را درهم ریخت.
از سوی دیگر سعادتی نیز با دست زدن به یک اعتصابغذای فراموش نشدنی که نزدیک به ۵۰روز فریاد مظلومیت، حقانیت و تسلیمناپذیری خود و سازمانش را به گوش مردم ایران و مردم سراسر جهان رساند.
این اعتصاب غذا سرانجام به درخواست پدر طالقانی پایان یافت و سردار شهید آزادی مجاهد کبیر موسی خیابانی برای ابلاغ درخواست پدر، یه دیدار سعادتی شتافت. مجموعه این اقدامات و افشاگریها، آنچنان عاملان این توطئهٔ رذیلانه را به زیر علامت سؤال کشید که حتی دولت موقت نیز در رابطه با دستگیری سعادتی مجبور شد در مقابل افکار عمومی داخل و خارج کشور از خود سلب مسئولیت نماید. سعادتی طی نامهیی در رابطه با تحصن مادران و راهپیمایی پرشور مردم نوشته بود:
٬٬... ... باز مادران داغدیده و ستم کشیدهای را دیدیم که با فریادشان خبر از اسارتی مجدد ولی در بهار آزادی. باز صفوف منظم راهپیمایان را دیدیم، مادران، پدران، خواهران و برادران نگران که در صفوفی متشکل و با قاطعیتی تمام، مسلح به سلاح ایمان و شهادت به دفاع و پاسداری از خون شهدا برخاسته بودند. آنها همگی آزادی مجاهدی به بندکشیده را خواستار بودند.
... ... . آنها همگی خواستار آزادی فرزندی به بند کشیده شده بودند. ٬٬آزادی سعادتی٬٬ آیا واقعاً مسأله تنها در٬٬آزادی سعادتی٬٬ خلاصه بود؟ این همه فریادها، این همه تلاشها و این همه نگرانیها تنها بهخاطر همین بود؟
. . … آنها همگی خواستار آزادی فرزندی به بند کشیده شده بودند، ٬٬آزادی سعادتی٬٬ آیا واقعاً مسأله تنها در ٬٬آزادی سعادتی٬٬ خلاصه بود؟ این همه فریادها، این همه تلاشها و این همه نگرانیها تنها بهخاطر همین بود؟
البته رژیم هیچوقت سعادتی را آزاد نکرد و اگرچه هیچ سندی علیه او وجود نداشت، در پاییز ۵۹، او را محکوم به ۱۰سال زندان کرد.
اما بعد از ۳۰خرداد، لاجوردی به دستور دجال ضدبشر، سعادتی را بدون هیچ توضیحی و بدون هیچ مجوز قانونی در۴مرداد ۱۳۶۰ در شکنجهگاه اوین تیرباران کرد. این در حالی بود که سعادتی با معیارهای همین رژیم هم دوران محکومیتش را میگذراند. این یک انتقام کشی سبعانه از مجاهدین پس از ۳۰خرداد بود.
سپس وقتی که اعتراضات داخلی و بینالمللی بالا گرفت، لاجوردی در مقام دادستان تهران و مدیر شکنجهگاه اوین، برای مخدوش کردن حیثیت و اعتبار مجاهد قهرمان محمدرضا سعادتی، ادعا کرد که سعادتی قبل از اعدام ندامت نموده و در نوشتهیی، مجاهدین را هم محکوم کرده است. اما بهسرعت آشکار شد که نوشته کلیشه شده در مطبوعات رژیم، یک جعل عجولانه و ناشیانه بیش نیست.
دژخیمانی که جسم این مجاهد صبور و قهرمان را تیرباران کردند اکنون با این ترفند رذیلانه قصد لجن مال کردن آبرو و حیثیت او را کرده بودند.
سازمان مجاهدین خلق ایران در همان زمان این ترفند سخیف خمینی را به سخره گرفت و طی اطلاعیهیی از رژیم آخوندی پرسید، اگر این ترفند رسوا واقعیت داشت، چه نیازی به تیرباران یک زندانی که به ۱۰سال زندان محکوم شده و ۳سال و اندی از آن را هم گذرانده است، بود؟! در ۳۰فروردین ۱۳۵۴ وقتی که رژیم شاه بیژن جزنی و ۶تن از یارانش را همراه با مجاهدان خلق کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل تیرباران کرد، در مطبوعاتش اعلام کرد که آنها قصد فرار داشتهاند. رژیم شیخ اما، نه فقط مجاهد خلق محمدرضا سعادتی را در حال سپری کردن محکومیتش تیرباران کرد، بلکه بعداً ادعا نمود که او از مجاهدین قبل از اعدام تبری جسته است!
یاد مجاهد صبور و پاکباز، محمدرضا سعادتی، که در فرهنگ مبارزاتی مردم ایران، زندانی دو نظام نام گرفت، گرامی باد.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
سالگرد شهادت مجاهد شهید محمدرضا سعادتی
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org