بازتابهای شکست و عقبنشینی رژیم در جریان بازگشایی مدارس در رژیم ادامه دارد. باند روحانی و خود او سعی میکنند عقبنشینی خود را مالهکشی کنند و باند خامنهای این شکست را توی سر روحانی میزنند.
تلاش برای وارونه جلوه دادن شکست
روحانی در اظهارات روز پنجشنبهٔ خود، با وارونهگویی همیشگی و در حالی که سعی میکرد صورت خود را با سیلی سرخ نشان دهد، گفت: «مدارس هم بازگشایی شده و با حفظ پروتکلها فرزندان (مردم) بهمدرسه میروند، در عینحال بیماری کرونا هم روند کاهشی دارد و این موجب افتخار ماست. عدهیی فکر میکردند که اگر اجازه برگزاری عزاداری و بازگشایی مدارس را بدهیم، شرایط از کنترل ما خارج میشود». این هم از تخصصهای روحانی است که حرفی میزند که همهٔ اجزای آن دروغ است؛ مدارس تقولق است. تنها ۱۰درصد دانشآموزان در مدرسه حاضر میشوند، در مدارس هیچ خبری از رعایت پروتکلها نیست؛ علاوه بر اینها روند کرونا هم صعودی است و این در آمار روزانهٔ مهندسی شدهٔ سخنگوی وزارت بهداشت هم منعکس است. مضافاً ادعای روحانی از سوی اعضای ستاد کرونا هم تکذیب میشود.
مردانی عضو کمیته علمی ستاد کرونا با اشاره به۳شرطی که سازمان بهداشت جهانی برای باز کردن مدارس در یک شهر اعلام کرده، اعتراف میکند که در ایران این شروط بهکلی نادیده گرفته شده است. وی افزود: «بازگشایی عجولانه مدارس، ریختن بچهها بهآن شکل در مدارس که دیدیم، نداشتن سیستم نظارتی و عدم آموزش صحیح مربیان، مشکل را دهچندان میکند».
علت اصرار برای بازگشایی مدارس
برخی حتی در درون رژیم بر این باورند که اصرار روحانی و وزارت آموزش و پرورش بر بازگشایی زودرس مدارس، آن چنان که حتی تا اول مهر هم صبر نکردند، ناشی از فشار صاحبان و مدیران مدارس غیردولتی است که اغلب آنها مدیران ارشد وزارت آموزش و پرورش هم هستند. شایان ذکر است که گردش مالی مدارس غیردولتی بهرقم هنگفت ۲۴هزار میلیارد تومان بالغ میشوند. ظاهراً اینها نگران بودند که اگر تا اول مهر صبر کنند، پیکسوم کرونا که نتیجهٔ تجمعات عزاداری محرم است از راه برسد و بازگشایی مدارس را امکانناپذیر کند.
بر اساس اظهارات یکی از نمایندگان مجلس بهنام صباغیان در جلسهٔ روز چهارشنبهٔ مجلس ارتجاع، اینها «به اسم اجبار و پول سرویس و لباس، هر هزینهای خواستند گرفتند و بعداً گفتند حالا دیگر اجبار نیست». وی سپس هشدار میدهد: «دانشآموزان و معلمان در معرض خطرند». بهاین ترتیب معلوم میشود آن همه که روحانی سنگ علم و دانش و عقب نیفتادن دانشآموزان از درس و آموزش ریشه در کجا داشته است.
از این منظر، از یکسو وقتی صاحبان منافع بهآنچه مورد نظرشان بود رسیدند و از سوی دیگر خشم و اعتراض اجتماعی هم ابعادی سراسری و خطرناک پیدا کرد، روحانی و آموزش و پرورش او ناگزیر عقب نشستند و اعلام نمودند که حضور دانشآموزان الزامی نیست. البته بدون آنکه تضاد آموزش آنلاین را حل کنند. آنچنانکه برقرار نکردن راهکارهای مناسب تحصیل برای همه دانشآموزان و عدم بهرهمندی از تجهیزات الکترونیکی در شرایط کرونا، منجر بهترک تحصیل دستکم ۳میلیون دانشآموز شده است.
البته در آموزش بهاصطلاح آنلاین نیز منافع کلان یک باند دیگر رژیم در میان است که از رهگذر فروش موبایل و تبلت و سایر تجهیزات مربوطه، منافع هزاران میلیاردی بهجیب میزند. بهاین ترتیب سرنوشت ۱۴.۵میلیون دانشآموز و یک میلیون معلم و خانوادههای آنها بازیچه دست باندهای مافیایی حاکم و کشاکش آنها با یکدیگر است و آنچه هیچ جایی ندارد، آموزش و پرورش دانشآموزان و آینده آنها و حتی جان و سلامتشان است.
هدفی فراتر از منافع اقتصادی
اما واقعیت مهمتر این است که مافوق منافع اقتصادی، بایستی منافع سیاسی و امنیتی رأس هرم قدرت و شخص ولیفقیه ارتجاع را در امر بازگشایی مدارس دید و بهخصوص آن را در ارتباط با برگزاری مراسم عزاداری محرم «بههر قیمت» و با «شکوه همیشگی» و در ارتباط با استراتژی کلان تلفات کرونایی مورد قضاوت قرار داد. در اینجاست که مقاومت اجتماعی در برابر این سیاست جنایتکارانه بیشتر معنی پیدا میکند. مردم ایران قصد شیطانی رژیم را دریافتند و دستش را در ورای ادعاهای مکارانهاش برای آموزش دانشآموزان و دلسوزیهای شیادانهاش برای افسردگی کودکان و نوجوانان بر اثر خانهنشینی خواندند و بهآن «نه» گفتند. این پاسخ «نه» در خودداری از فرستادن کودکان بهمدارس فعلیت یافت و در فضای مجازی نیز بهطور گستردهیی بیان شد. این واکنش سراسری نشان از یک آگاهی ملی دارد. آگاهی از این واقعیت که رژیم حاکم نه فقط یک رژیم فاسد و ناکارآمد و بیکفایت، بلکه دشمن خونی مردم ایران و قاتل فرزندانشان است. البته این شعور و آگاهی ملی، پیش از این نیز در شعارهایی مانند «دشمن ما همین جاست. ». . یا «رو بهمیهن، پشت بهدشمن» نمود یافته بود، اما اکنون در ماجرای کرونا و کشاکشهای آن، عمق و گسترش یافته است. همین آگاهی از نوع رابطه مردم با رژیم حاکم که مهرهها و رسانههای رژیم از آن با عبارت «بیاعتمادی عمومی» و «بیاعتمادی مردم بهنظام» نام میبرند، نهایت بلوغ تضاد میان مردم و حاکمیت است که وقوع هر انقلابی منوط به آن است و انقلاب را بهامری محتوم و اجتنابناپذیر تبدیل میکند.
اما تنها آگاهی برای تغییر کافی نیست. برای تغییر بایستی عزم کرد، بپا خاست و جنگید. این همان رهنمود رهبر مقاومت مسعود رجوی در آخرین پیام است:
«این رژیمی است که روی کلان بازی ِمرگ، سرمایهگذاری کرده تا سرنگونی را برای ما دستنیافتنی کند. اما شورشگران، سردی و سکون و خاموشی نمیپذیرند. برمیشورند و راه قیام میگشایند. پیوسته گفتهایم که باید صد بار بیشتر بجنگیم و ایران را پس بگیریم. هر مرگ را باید بهتیکتاک ِقیام و سرنگونی تبدیل کنیم».