از نگاه مسعود رجوی – آخوندها آنگونه که هستند
مسعود رجوی: این جماعت خمینی رو من از اون سالهای زندان شاه خوب میشناسم. به ژستهای قدرتمدارانه و شاخ و شونه کشیدنای امروزشون از موضع حاکمیت، یه وقت پر بها ندین.اینا وقتی در موضع حاکمیت و حکومت نباشند وقتی قدرت دستشون نباشه و زورشون به امثال زندانیهای بیدفاع ما نرسه اونقدر خوار و خفیف و اونقدر ذلیلند که حد نداره.
اونقدر با گردن کج و دست بسته، مجیز بازجوهای ساواک رو میگفتند که حد نداشت. خیلیاشونم همون سالها، همون سالهای شاه، عفونامه نوشتند سه بار سپاس شاهنشاها گفتند از زندان رفتن بیرون دنبال زندگیشون.
اون شرایطی که زندان اوین هیچکدوم از مجاهدین یا چریکهای فدایی ملاقاتی نداشتند اگه تصادفاً یه دونه پرتقال میرسید بعضی وقتا بین ده بیست نفر تقسیم میکردیم، شکم چرونی اینها که همون موقع در سازش کامل با دژخیم های ساواک بودند واقعاً مضحکه و مشمئزکننده بود.
همین رفسنجانی و لاجوردی و عسگر اولادی بهخاطر همخطیشون با ساواک و طینت و کارهای بهغایت ارتجاعیشون در اوین، اوین اون زمان، منفور بودند. از جانب مجاهدین بایکوت شده بودند. اما بعد همینها وقتی به قدرت رسیدند هیچ خدایی رو بنده نبودند. دمار از روزگار مردم درآوردند.
همین آقایون و آخوندهایی که در طول سالیان با جنت مکانی، با تنزهطلبی و با اون همه ریاکاری خلقالله رو از کمترین معصیت پرهیز میدادند، همینهایی که اون زمان بر سر مخرج سین و صاد و بر سر نحوه تلفظ ضاد و ظا خلایق رو بازی میدادند، حالا وقتی که به قدرت رسیدند هفتادوچند نوع شکنجه ابداع کردند. جنایتهاشون، پلیدیهاشون، تجاوزاشون و رذالتهاشون در حق زنهای ما هم که حقیقتاً در هیچکجای تاریخ با این ابعاد اصلاً سابقه نداره. خیلی از گزارشات در اینباره رو آدم نمیدونه واقعاً با چه زبونی، با چه کلماتی بازگو بکنه.
این پلید ضدبشری که، این خمینی که زنها رو به بهانهٔ بدحجابی هفتاد و چهار ضربه شلاق میزنه خودش تو زندانهاش با زنهای ما رفتاری میکنه که تابهحال بسا پدر و مادرهایی که بعد از وقوف به اون و همینطور بعد از دریافت خبر اعدام جگرگوشههاشون سکته کردند و درگذشتند. بهقول اشرف شهید جهان خبردار نشد که بر ملت ما چه گذشت. مرگ بر خمینی و ننگ بر هر کی همسو و همخط اون یا به درجهای از درجات، همراه اون و همسوی با اون باشه. اینه خمینی. بیجهت نیست که ما خمینی رو آزمایش بودن ایران و ایرانی توصیف کردیم.
آیا در طول قرون و اعصار، رذالت و دنائتی بالاتر از این، دجالیت و پلیدی بیشتر از این، سفاکیت و شقاوت وحشیانهتر از این، و بیناموسی سیاسی و عقیدتی و اخلاقی مشمئزکنندهتر از این وجود داشته؟ پیام پدیده خمینی در یککلام همون نابودی ایرانه. وظیفهش، مأموریت تاریخیش اینه و خوب واضحه که هر کاری هم که خمینی تا بهحال نتونسته سر مردم ایران بیاره، سر منابع ایران بیاره، فقط بهخاطر این بوده که دیگه زورش بیشتر از اون نبوده ولاغیر.
اما درست بر سر همین نقطه یعنی بر سر نقطه نابودی ایران که خمینی کمر به اون بسته، مقاومت ایران بهمثابه پاسخ تاریخ و خلق در زنجیر ایران به مسألهٔ وجود ایران و ایرانی، به حقانیت و ضرورت ایران و ایرانی، وارد کارزار میشه. کارزار شگفت، عظیم، خونبار که راستی این هم بیبدیل نبوده.
چه کسی تو دنیای امروز سراغ داره که یک مقاومتی واقعاً مستقل و حقیقتاً عاری از هر گونه وابستگی، یکه و تنها مثل مقاومت ایران، مثل همین مجاهدین، در محاصرة انبوه رذیلتهای داخلی، در محاصرة انبوه توطئههای بینالمللی اینچنین به بهای رنج و رزم و خونفشانی بلاوقفهٔ رزمندگانش، سرفراز، پایدار و رو به اعتلا باقی بمونه؟ این رو به اختصار گفتم. باشه تا در آیندهٔ تاریخ، مورد قضاوت قرار بگیره.»
گزیدهای از سخنان آقای مسعود رجوی، رهبر مقاومت و مسئول شورای ملی مقاومت ایران