بسیج تبلیغاتی سرسامآوری که رژیم آخوندی از ۲هفتهٔ پیش شروع کرده بود و مناسبت نفله شدن قاسم سلیمانی را هم به آن ضمیمه کرد، بهپایان رسیده است.
این بسیج تبلیغاتی از روز ۶دی با گرداندن ۴۰۰تابوت بقایای قربانیان جنگ ضدمیهنی (که یک رکورد طی دهههای اخیر محسوب میشود) و سخنرانی رئیسی جلاد در آن مراسم آغاز شد و با تعزیهگردانی حول هلاکت قاسم سلیمانی بهمدت ۱۰روز دیگر ادامه یافت. طی این مدت تمام دستگاه تبلیغاتی رژیم از صدا و سیمای منحوس خامنهای تا نمایشهای جمعه و جماعت و روزنامههای حکومتی مملو از روضهخوانی و دجالگری و نمایشهای چندشانگیز دربارهٔ این جلاد قسیالقلب بود.
رژیم در این بسیج تبلیغاتی چند هدف را دنبال میکرد، نخست میخواست از همزمانی سالگرد ضدتظاهرات ۹دی ۸۸ و چسباندن آن به سالمرگ هلاکت قاسم سلیمانی یک ۹دی دیگر بسازد و چنین القا کند که این بار نیز توانسته به کار قیام پایان دهد.
رئیسی جلاد در سخنرانی خود در روز ۶دی که این نمایش را استارت زد، گفت: «ناامنیها بحمدالله با همت مردم و نیروهای جان برکفمان شرایط کشور شرایط امن شده»(تلویزیون رژیم ۶دی).
پاسدار سلامی سرکردهٔ سپاه پاسداران خامنهای هم روز بعد در یک سخنرانی گفت: «دشمن در حوادث اخیر هر چه لشکر و یگان تربیت کرده بود با همه توان بهمیدان آورد، اما شکست سختی خورد»(خبرگزاری نیروی تروریستی قدس ۷دی).
هدف دیگر رژیم از این کارزار تبلیغاتی آن بود که با چهرهسازی از قاسم سلیمانی برای نیروهای وارفته رژیم او را بهعنوان نماد اقتدار و چسب نیروهای زهوار دررفته رژیم جلوه دهد؛ اما این هدف در بطن خود، حاوی تناقض دردناکی بود، چرا که از یکسو این «نماد اقتدار» ۳سال پیش در نزدیکی فرودگاه بغداد، خیلی ساده تکهپاره شده بود و دیگر وجود خارجی نداشت و از سوی دیگر تبلیغات در مورد «عظمت شخصیت حاج قاسم» و نوحهسرایی دربارهٔ «نقش بیبدیل» او که هم خط خامنهای را در جنگ و تروریسم و هم در سیاست و دیپلماسی پیش میبرد، حاکی از آن بود که رژیم نتوانسته و نخواهد توانست حفرهٔ ناشی از حذف او را که عملاً فرد شمارهٔ ۲ رژیم بود، پر کند.
اما فراتر و مهمتر از این تناقضات، جنگی بود که بین رژیم از یکسو و مردم و مقاومت ایران و جوانان شورشگر از سوی دیگر بر سر قاسم سلیمانی درگرفته بود. درست در نقطهٔ مقابل رژیم که میکوشید با تبلیغات مشمئزکننده از این جلاد شقاوتپیشهٔ ایران و خلقهای منطقه یک سمبل بسازد، شورشگران در سراسر ایران تخریب و بهآتش کشیدن مجسمهها، بنرهای تبلیغاتی و تصاویر قاسم سلیمانی را وجهه همت خود قرار داده بودند. مردم آگاه ایران با ساختن مضامینی هجوآمیز از این جلاد خونآشام، تبلیغات و دجالگریهای رژیم را بهسخره گرفته بودند.
درباره این رویارویی پاسدار سلامی سرکردهٔ سپاه خامنهای در مراسمی که در کرمان برای قاسم سلیمانی برپا شده بود، لاف زده بود: «دشمن برای سرقت ذهن جوانان ما آمده بود تا آنها را در مقابل انقلاب قرار دهد... تمام گفتارهای فریب دشمن با یک ۱۰روز دلدادگی جوانان این سرزمین به این شخصیت عظیم(قاسم سلیمانی) همه شستشو شد»(تلویزیون رژیم ۱۸دی).
در همان مراسم یک سخنران دیگر، پاسدار کارشناس حکومتی به نام «اصغرزاده» این هماوردی را اینگونه مطرح کرد که: «۲تاریخ بیشتر وجود ندارد. یکی تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد و حاج قاسمها دارد. یک تاریخ هم مقابل این تاریخ است. تاریخی است که مریم رجوی را برای شما رئیسجمهور میکند»(خبرگزاری حکومتی تسنیم ۱۸دی).
شکست رژیم در بسیج تبلیغاتیاش تنها به بروز نفرت شعلهور مردمی نسبت به جلاد سلیمانی محدود نمیشود؛ هدف نهایی رژیم از این تبلیغات پر سر و صدا آن بود که پایان قیام را اعلام کند. اما در این هدف بهطور خوارکنندهیی شکست خورد.
اوج این هماوردی در بامداد ۱۹دی بهوقوع پیوست. مردم خشمگین و جوانان شورشگر از نیمهشب یکشنبه تا صبح دوشنبه در مقابل زندان گوهردشت که یکی از نمادهای حکومت ارعاب و قتلعام طی دهههای اخیر بوده، تجمع کردند تا مانع از اجرای احکام اعدام قریبالوقوع ۲جوان شورشگر، محمد قبادلو ۲۲ساله و محمد بروغنی ۱۹ساله که برای دارزدن به سلول انفرادی منتقل شده بودند، شوند. این جمعیت شجاع و خروشان که با شعارهای کوبندهٔ خود شب سرد و زمستانی اطراف گوهردشت را به بهاران آزادی تبدیل کرده بودند، شعار میدادند: «این آخرین پیامه، اعدام کنی قیامه»، «میکشم، میکشم، آنکه برادرم کشت»، «امسال سال خونه، سید علی سرنگونه» و «هر یک نفر کشته شه، هزار نفر پشتشه».
به این ترتیب بسیج تبلیغاتی سرسامآوری که بهمدت ۲هفته فضای تمام رسانهها و تریبونهای رژیم را اشباع کرده بود، جز بر خشم و نفرت مردم بپاخاسته نیفزود و تنها عزم آنان برای سرنگونی رژیم را جزمتر کرد و در این میان جلاد قاسم سلیمانی هم در رویارویی فشرده شورشگران و قیامآفرینان با دشمن، یک بار دیگر و اینبار در شعلههای نفرت و خشم خلق بپاخاسته سوخت و نفله شد.