جنگ
داوری درباره صلح
توطئههای دائمی دشمن از یکسو، عجز دوستان از درک شکل جدید نیز از سوی دیگر موجد اعتراضات بسیاری بهامام (ع) میگردد که در اینمیان میتوان دو جریان اصلی را تشخیص داد:
اول: عناصری که خود تقصیر کرده و صلح را ضروری ساختهاند و اکنون بدینوسیله میخواهند خود را تطهیر و عمل خود را توجیه کنند.
دوم: یاران صدیقی که بهدرجات مختلف در تحلیل صلح مزبور دچار اشکالند.
اما امام (ع) با هر یک با جوانمردانهترین شکیبایی انقلابی و در خور فهمشان سخن میگوید و پیوسته دشنامها و طعنهها را ندیده میگیرد. کسی چه میدانست که در دل او، در پس این شکیبایی پر رنج چه میگذشت. بهراستی زندگی انقلابی چه فراز و نشیبها دارد. فراز و نشیبهایی که فقط برای آنان که اینگونه زندگی میکنند قابل لمس و درک است. لیکن امام (ع) مصمم است که تسلیم فرصتطلبی (اپورتونیسم) ولو «فرصتطلبی صادقانه» نشده و جنبش آینده را فدای منافع آنی روز نکند. این است که یکرشته کار توضیحی در میان معترضان شروع میکند. از جمله در پاسخ «سلیمانبن مهرو» که از جانب نمایندگان کوفه صحبت کرده و با جمله «سلام بر تو ای کسی که دینداران را خوار و بیمقدار کردی»، برامام (ع) وارد شده بود، پس از گرامی داشتن و دعای وی شرح میدهد که در بند دنیا نیست والا از معاویه «حزم» و سطوتش کمتر نیست....
قریب چهارده قرن پیش از این بیان نیز « انقلابی یکتاپرستی که با یاران بس اندکش متهورانه طومار تاریخ ضدتکاملی زمانش را از هم درید، در موردی چنین گفت: «برادرم داناترین مردم بهخدا و رسول (ص) و آشناترین خلق بهکتاب خدا بود»... روشن است که این دانایی و آشنایی «درکی دینامیک و تعقلی» است. مضافاً اینکه از او هیچ نشانه صحیحی که مخالفتش را با موضعگیری برادرش امام حسن (ع) برساند در دست نیست.
از نو
بدیهی است که هیچ جهشی بدون مقدماتش واقع نمیشود و لذا باید که بهکار «آمادگی» پرداخت. همان «آمادگی» از دست رفته پیشین که بدون آن اقدام بهعمل در سطح رهبری هرگز عاقلانه نیست. بهراستی چگونه امکان دارد قبل از امام، «ماههای طولانی حاملگی»، نوزاد سالمی بهدنیا بیاید؟ البته در سطح فردی هر عملی قابل توجیه است، اما یک رهبری مسئول هرگز بهاستناد «احدی الحسنیین» بهچپروی مجاز نیست. رعایت نکردن این نکته، ضرورتاًً امر جنبش را مدتها در بنبست خواهد نشاند. چرا که «روح یکملت مثل یکماشین نیست که با پیستون بهراه انداخته شود».
سطور زیر که مختصری از سخنان افشاگرانه حسنبن علی(ع) قبل از صلح است، بهخوبی میرساند که وی بهمسئولیت خود و موضوع آن کاملاً واقف بوده است:
«مرا آن توانایی هست که خداوند عزوجل را تنها بپرستم. لیکن میبینم فرزندان شما را که بر در سرای فرزندان معاویه ایستادهاند و آب و نان از ایشان میخواهند. همان آب و نانی که خداوند برایشان مقرر فرموده و خاص ایشان است و ایشان ندهند».
.... و چنین است که در پاسخ «سلیمانبنصرد» میگوید:4«از خداوند میخواهم که بهراه رشد ما را عزیمت بخشد و مرا بر کار منظور اعانت فرماید» و بهاین ترتیب دست بهکار میشود تا قدر (اندازهها) و قضا (حتمیت) جدیدی ایجاد کند. از آنجا که برحسب شرایط روز این «آمادگی» مخفیانه تدارک میشده اطلاعی از چند و چون آن نداریم. لذا بهاشارهیی از کتاب «الفتنهٔ الکبری» قناعت میکنیم:
«... و گفت (حضرت حسن (ع) در جواب معترضان) که این کار همیشگی نخواهد بود. بهاین ترتیب حسن (ع) آنان را چشم بهراه جنگ در وقت مناسب نگهداشت و آنان را بهصلح و سلم موقتی فرمان داد که بیاسایند و نیک آماده باشند...
سلطنت
حکومت معاویه دوران جدیدی را در تاریخ اسلام میگشاید و آن تغییر خلافت بهپادشاهی و سلطنت است. سلطنتی که مشخصه آن اختناق و وحشت و کامجویی مشتی اراذل سفله است و طبق معمول در اینگونه نظامها، همه حقایق و مقدسات در زیر انبوهی از دروغ و تهمت مدفون میشوند. در این دوران طبعاً نوک تیز همه افترائات نفرتبار متوجه دودمان انقلاب است که بههیچ رو نظم حاضر را تأیید نمیکند. این است که سب و لعن علی(ع) و همرزمانش آرم مخصوص این دستگاه میگردد....
در پایان این فصل بهیاد جمله یکی از انقلابیون معاصر میافتیم که میگوید:
«من معتقدم برای ما چه یکفرد، یکحزب، یکارتش یا یکآموزشگاه انقلابی، چندان زیبنده نباشد اگر مورد حمله دشمن قرار نگیریم. زیرا در آنصورت حتماً چنین مفهوم خواهد شد که ما تا بهسطح دشمن تنزل یافتهایم. این امر خوبی است که اگر ما مورد حمله دشمن قرار گیریم، زیرا آنوقت معلوم میشود که ما بین خود و دشمن خط فاصل روشنی کشیدهایم. باز بهتر خواهد شد اگر دشمن به ما وحشیانه حملهور گردد، بدون اینکه حتی کوچکترین نقطه مثبتی برای ما قائل شود، ما را بهتیرهترین رنگها بیالاید، زیرا این نشان میدهد که ما نهتنها خط فاصل روشنی بین خود و دشمن کشیدهایم، بلکه در کارمان هم بهموفقیتهای بزرگی دست یافتهایم».