قاعده تطبیق را در قلمرو اجتماع نیز، تعقیب میکنیم. ببینیم تطبیق و تطابق، یا این وحدت و هماهنگی، در جامعه چه مضامینی دارد. گفتیم اینها قواعد »عام« هستند.ّ پس در جامعه هم مصادیق خاص خودشان را دارند، هر نظام، مؤسسه، ارگان، رژیم، حکومت اجتماعی و هر جامعهیی تا آنجا پایدار است، تا آنجا بقا دارد که با ناموس هستی و با فطرت تکامل تطابق داشته باشد. جامعه از انسان ً ساخته شده است، انسان اجتماعی هم در هر زمینه ناگزیر از تطبیق بوده و اساساً مجبور به حل تضاد است. از یکسو در رابطهاش با طبیعت، به مدد علم و فن و تکنیک بایستی به وحدت برسد و با طبیعت یگانه شود، و از سوی دیگر، در همین رابطه با خود جامعه نیز مجبور به حل تضادها و رسیدن به وحدت میباشد؛ و این دو خط باید موازی هم، به سمت وحدت حرکت کنند.
هر نظام اجتماعی که از حداقل تطابق یا از درجات لازمهاش، در هر مرحلهیی از زمان برخوردار نباشد، محکوم به شکست و نابودی است. به همین دلیل سراسر تاریخ مملو از زوال نظامات غیرتکاملی است. چرا که تکامل، با هیچ انحطاط و انحرافی سر سازش ندارد. جامعه فاسد و ظالم، جامعه غیرمنطبق با نظامات و سنن تکامل هستی، هیچ پایداری نخواهد داشت. هیچ عنصر ارتجاعی در ساخت اجتماعی، سرانجام قابلتحمل نخواهد بود….
دستاورد داروین، انقلابی در دنیای تکامل بیولوژیک بود و دنیای دانش بشر را، گامی بسیار کیفی به جلو پرتاب کرد. داروینست های اجتماعی، انتخاب طبیعی را سادهسازانه به جامعه و قلمرو اجتماعی تعمیم میدادند. جامعه را مثل جنگل میدانستند، تا غارتگری، چپاول و کشتارهای سبعانه خودشان را توجیه کنند. اما در این میان، استعمارگران و استثمارگران، از نظریهٔ »انتخاب طبیعی« داروین، برای توجیه چپاول، جنایت و دست اندازی به سرزمینهای دیگر سود جستند. آنها اینگونه وانمود میکردند که چون در دنیای بیولوژیک، طبیعت بهترین گونهها را حفظ کرده، گونههای ضعیفتر را از میان میبرد و با این نابودی، بقای گونههای بالاتر تضمین میگردد، در پهنهٔ اجتماعی هم، مردم ضعیفتر باید قربانی بقا و ثروتاندوزی قویتر ها گردند. توجیهی که بر آن، نام »قانون قویتران« نهاده بودند....