عاشورا فلسفه آزادی- گفتگو با برادر مجاهد محمد حیاتی- قسمت چهارم
در برنامههای قبل درباره شرایط حاکم بر دوران بعد از رحلت پیامبر و شکلگیری طبقه اشراف و اقداماتی که معاویه برای حفظ تاج و تخت خودش انجام داد صحبت کردیم از قتل و کشتار و جنایت در حق پیروان راستین آیین پیامبر تا شیطانسازی علیه حضرت علی و خاندان نبوت ضمنا درباره مشابهتهای اقدامات معاویه با کارهایی که رژیم آخوندی علیه مجاهدین انجام داده و میده هم صحبت کردیم امروز در خدمت برادر مجاهد محمد حیاتی هستیم تا بحثمون درباره پیام و فلسفه عاشورا رو ادامه بدیم.
مرحله جدیدی در جریان رشد جنبش فرارسید. حضرت حسین (ع) در مدینه بهسر میبرد و معاویه در اوج دجالیت بهخصوص پس از شهادت امام حسن ع سعی میکرد کمتر با وی برخوردی داشته باشد.چرا که برای کسی پنهان نبود که امام حسین فرزند و توصیه شده پیامبر بود . چنانکه در پاسخ حاکم مدینه که پس از شهادت «حجر» خبر رفت و آمدهایی را میان امام (ع) و بزرگان عراق به او داده بود، نوشت: …مباد مباد به حسین تعرض برسانی، مادامی که او دست بهاقدامی نزده تو هم تعرض نداشته باش.معاویه نامه موذیانه تزویرآمیزی هم بهامام (ع) فرستاد و پیمان گذشته را یادآور شد. امام (ع) ضمن نامه مفصل اعتراضآمیزی یکبهیک جنایات و مردم فریبیهای او را تا کشتار یاران علی (ع) متذکر شد و معاویه را بهقصاص بشارت داد و صریحاً او را در کار دین گرگ چوپاننما نامید.حتی وقتی مالی از راه مدینه از یمن بهشام برای معاویه میبردند، امام حسین تمام آن اموال را مصادره کرد و ضمن نامه عتابآمیزی، رسید آنرا برای معاویه فرستاد (۱۶). در اواخر عمر معاویه که داستان ولیعهدی یزید بالا گرفته بود، حسین (ع) …تمام افراد آگاهی که رسول خدا (ص) را دیده بودند را از همه شهرها، دعوت کرد آنها که در حدود هزار نفر بودند در «منی» از مناطق شهر مکه حاضر شدند و برای آنها سخنرانی نمود و گفت شما میبینید این دیکتاتور با ما و شیعیان ما چه میکند، شما آنچه در این مجلس گفتگو میشود در شهر خود و برای هموطنان خود شرح دهید امام سخنرانی تاریخی خود را که در تشریح وظایف و مسئولیتهای برگزیدگان اجتماع (قشراول)، بیان کرد. قسمتی از این سخنرانی چنین است (۱۸): ابتدا به جایگاه اجتماعی یاران پیامبر اشاره و بعد مسئولیتهایشان را یادآوری کرد . به آنها اعتراض کرد و گفت: میبینید که پیمانهای خدایی (همه موازین و حدود) شکسته میشوند و هراس نمیدارید، در حالی که نسبت به حقوق خودتان حساس هستید. کورها و لالها و زمینگیرها در شهرها بیسرپرست افتادهاند و برایشان ترحم نمیشود و شما درخور مسئولیت و تواناییتان کار نمیکنید و نسبت بهآنکس هم که وظیفه خود را انجام میدهد اعتنا ندارید و بهمسامحه و سازشکاری و همکاری با ظالمان آرمیدهاید. اینها بدان جهت است که خدا شما را از سکوت در برابر زشتیها نهی کرده است و شما از آن غافلید.شما سزاوار بالاترین مصیبتید بهخاطرآن که از مسئولیت آگاهانه خود دست کشیدید و ایکاش در راه آن وارد عمل میشدید. این بدان جهت است که زمام امور باید بهدست قشر آگاه باشد کسانیکه خداشناس و نگهدارنده حرمتها و جلال او باشند (حفظ حدود و موازین خدایی و مردمی) و شما از این مسئولیت شانه خالی کردهاید. زیرا که در رابطه با حق و حقوق مردم دچار تفرقه شدید و صبر و مقاومت پیشه نکردید و سختیهای راه را بردوش ننهاده.بایدکه (زمام) امور خدا و خلق بهشما باز میگشت و بهدست شما اجرا میشد. لیکن شما ستمگران را در مقام خود جا دادید و زمام امور خدا را در کف ایشان نهادید که بهاشتباه عمل میکنند و در شهوات و مال اندوزی و کسب قدرت پیش میروند. در نتیجه فرار شما از مرگ و دلخوشیتان بهزندگانی گذرا، به آنها فرصت سلطه و قدرت داده است. چرا که شما ضعیفان و محرومان ناتوان را رها کرده و بهایشان تسلیم کردید تا برخی را برده و مقهور خود کنند و برخی را بهخاطر لقمهنانی به اسارت و بردگی درآورند. و در مملکت بهخواست خود و فاسدان حاکم حکم میرانند و راه رسوایی و پستی را برای هوا و تمایلات خود هموار میکنند. بر خدا و خلق خدا جسارت کرده قهر نمودند و از زشتی ها و شرارتهاو اشرار پیروی میکنند. در هر شهری گویندهیی از جانب خود بر منبر دارند و این سرزمین پایمال آنهاست. بر همه جای آن دست گشادهاند و بهقتل و غارت ثروت مردم و اموال بیتالمال اشتغال دارند. مردم برده آنها و در اختیار ایشانند و هر دستی بر سر آنان بکوبند، دفاع نتوانند کرد. دستهیی زورگو و جبار که به خدا و به قیامت باور ندارند و بر خلق خدا شدیداً فشار میآورند. پس ای عجب و چرا که تعجب نکنم که زمین در تصرف مردی دجال و ستمکار است . او باجگیری نا بهکار است و بر مردم ناتوان و مستضعف ترحمی ندارد… خدایا میدانی که که اینها را نمیگویم که چندین روز بهفرمانروایی برسم، و آرزوی آن را هم ندارم. میدانی که من مشتاق اصلاح دین تو هستم و خواستار آبادی شهرها و آزادی مردمم، و نمیخواهم بندگان مظلومت در دست ستمگران اسیر باشند. این ستمگران میکوشند چراغ هدایتی را که پیامبر میان امت برافروخته است، خاموش کنند، ولی توکل ما بر خداست و ما بهسوی او بازمیگردیم…
سلطنت یزید و قیام عاشورایی امام حسین
در نیمه رجب سال۶۰ هجری، معاویه، که پس از شهادت حضرت علی (ع) در سال۴۰ هجری به مدت ۲۰سال یک امپراطوری فاشیستی دینی راه انداخته بود مرد . او قبل از مرگش، سعی کرد که برای پسر فاسدش یزید، از مردم بیعت بگیرد تا سلطنتش موروثی شود. اما معاویه حواسش جمع بود و به این دلیل که از قبل تعهد داده بود که دنبال سلطنت موروثی نباشد، در مورد بیعت گرفتن برای پسرش، با امام حسین کاری نداشت . اما یزید پس از مرگ پدرش، میخواست قبل از اینکه خبر مرگ معاویه در همه جا بپیچد، از امام حسین بیعت بگیرد. به این دلیل به والی خودش در مدینه نوشت که از حسین بن علی، بیعت بگیر و اگر بیعت نکرد، گردنش را بزن . در اینجا بود که فاز سیاسی افشاگرانه ۱۰ساله به پایان رسید و نیاز به جنگ با حداکثر فدا بود «جنگ»! «نبرد عادلانه بهخاطر نفی موانع راه خدا» اکنون ارابه تکامل این نهضت بدانجا رسیده بود که بی «قربانی» پیش نمیرفت و از این پس هر کار سیاسی – مبارزاتی بجز قیام مسلحانه و شورش با فدای حداکثر بیهوده بود.وهر سازش و نرمش و کوتاهآمدن در برابر سلطنت مطلقه یزیدی تنها باعث استحکام حاکمیت او میشد. این قسمت را با سخنان خواهر مریم از زبان امام حسین تمام میکنم: امام حسین میگوید: هر زندهیی راه مرا میرود. راه تکامل و رهایی. و این مسیر و نقشهمسیر آنهایی است که به جبرهای زمانه و اجبارات بندهساز تن نمیدهند. به آنچه ملاء و محیط سیاسی و اجتماعی دیکته میکند تن نمیدهند. شورش میکنند. میجنگند... سر میدهند و جان میبازند. زندگان حقیقی همانهایی هستند که بهقول قرآن از جانب خدا و از جانب پیامبر و پیامآورانش بهچیزی فراخوانده میشوند که آنها را زنده میکند و آنان بهاین فراخوان پاسخ مثبت میدهند.به قیام و خیزش، به درهم شکستن زنجیرها، به شکستن بتها، به درهم کوبیدن قلعه و ناخدای استبداد، این روایت خدای آزادیست. این است آنچه حماسه عاشورا فرا راه جهان بشری قرار داده است: حیات طیبه، زندگی حقیقی، زندگی آزاد از همه جبرها و اسارتها. و این است گوهر درخشان قیام حسینی و فلسفه فدای تمامعیار او. . در قسمت بعد به عاشورا فلسفه آزادی میپردازیم