همراه با سؤالات شما - قسمت۳۶
چرا میگوییم که دستگاه سرکوب رژیم ضعیف است؟
در حال حاضر اخبار مختلفی از سرکوب رژیم را میشنویم اخبار اعدام و متقابلا بسیج میلیونی مردم و عقبنشینی رژیم و مجدداً اخبار اعدامها و همچنین اشکال مختلف سرکوب و تهدیدهایی که این رژیم میکند از قیام بهبهان و دستگیریهای بعدی و . . . .
در این برنامه میخواهیم بهصورت پایهیی دستگاه سرکوب رژیم را مورد بحث قرار بدهیم و اینکه گفته میشود دستگاه سرکوب رژیم ضعیف شده است یعنی چه آیا این حرف واقعی است یا خیر؟ اگر واقعی نیست چه جوابی برای این دستگاه عریض و طویل سرکوب رژیم داریم؟
می خواستم موقعیت کلی رژیم را توضیح دهید تا بعد بتوانیم یک نگاه بهتری به دستگاه سرکوب رژیم داشته باشیم.
وقتی چرخی در جامعه میزنیم تردیدی نیست که موج کینه و ضدیت و تنفر از این رژیم در میان مردم؛ آنچنان مرزهایی را رد کرده است که همه از دوست تا دشمن به آن اعتراف میکنند. به عبارتی بهقول مفسران و رسانههای خود این رژیم در حال حاضر یک طبقه ۹۶درصدی معارض گرسنه که چیزی برای از دست دادن ندارد رو در روی یک طبقه ۴درصدی چاق شده صفآرایی کرده است.
تمام ناظران این صحنه انتظار آغاز یک نبرد سخت و سنگینی را میکشند و رسانههای رژیم میگویند که یک «یک ابر جنبش اعتراضی» شدید و خشونتبار با شرکت فرودستان جامعه که چیزی برای از دست دادن ندارند در «موقعیت» نبرد قرار دارند و مطرح میشود که در صورت وقوع چنین نبردی بعید است که رژیم بتواند جان سالم از آن بدر برد.
در این میان باز بر کسی پوشیده نیست که رژیم در «ضعیف»ترین موقعیت خود در این ۴۱سال قرار دارد. یعنی در موقعیتی بسیار شکننده و ضربهپذیر مانند رقیبی در رینگ بوکس است که تمام دار و ندار خود را مصرف کرده و تلوتلو خوران در روند آخر یک مبارزه نفس گیر ۴۱ساله در انتظار یک ضربه کارآمد برای خوردن و بلند نشدن قرار دارد.
از سوی دیگر مقاومت و مجاهدین نیز با کانونهای شورشی خود در داخل بهویژه بعد از برگزاری گردهمایی بزرگ خود در ۲۷تیر به مردم ایران و رژیم و جهان نشان دادند که تا کجا در «موقعیت» خیزش و تهاجم نهایی برای سرنگونی قرار دارند.
خلاصه: جامعه کنونی ایران در «موقعیت انقلابی» قرار دارد و بهقول برخی از مفسران رژیم بنزین در کف خیابانها و باروت در تمامی محلههای سراسر کشور وجود دارد و تنها با یک «جرقه» یا «آتشزنه» همه چیز مشتعل و منفجر خواهد شد.
رژیم چگونه میخواهد خود را از این مخصمه خارج کند؟
رژیم طبعاً در چنین موقعیتی بیکار نمینشیند و همه تلاش خود را میکند/ رژیم هم بازیهای خودش را دارد بهعنوان مثال:
خامنهای و روحانی برای نجات خود با همان استراتژی اجساد، گرد مرگ و یأس در جامعه میپاشد تا راه قیام را ببندد. هدف این است که یکم. صورت مسأله جامعه را عوض کرده و دوم. مردم را مأیوس و سرخورده و منفعل کنند. .
همزمان برای تأمین هزینههای خود با گرانکردن نان و برق و بنزین و گازوییل پی در پی دست در جیب مردم میکند.
با پذیرش شکست قدرت تروریستی و منطقهایش و شکست در ارتباط با اروپا به قراردادهای وطنفروشانه با چین و ماچین رو آورده است. تا اگر بتواند؛ یکم: راه برونرفت اقتصادی پیدا کند دوم: در برابر آمریکا جبهه خود را تقویت کند. سوم. با استفاده از طرح عوامفریبانه «رابطه استراتژیک» و «قرارداد۲۵ساله» به مردم نشان بدهد که از چنین پشتوانه خارجی برخوردار شده است و اینکه فعلاً ماندگار است.
چشمانتظار انتخابات آمریکاست تا شاید سیاست امتیازدادن بهرژیم احیا شود. در حالی که میدانیم که آتشفشان آماده فوران خشم خلق از یکسو و فرسایش شدید بنیادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی رژیم، اوضاع حکومت را بهچنان وخامتی رسانده که دیگر هیچ امداد غیبی و هر تغییری هم که در نظام آمریکا ایجاد شود بازگشتی و نجاتی متصور نیست.
و سرپا نگهداشتن دستگاه سرکوب با صدور حکم اعدامها و پر نگهداشتن زندانها و. . . که هدف آن ایجاد ارعاب و فضای وحشت و اختناق است.
در میان عناصر فوق عنصر اصلی برای تضمین بقای رژیم کدامست؟
سرکوب! همانطور که از روز اول تا روز آخر تنها سلاح استراتژیکش بوده و هست و خواهد بود.
رژیم با دستگاه سرکوبش چگونه بقای خود را تأمین میکند؟
اگر خیلی به اختصار به خواهیم بگوییم هدف سرکوب؛ نمایش یک قدرت در تعادلقوای بین مردم و رژیم است و میخواهد این نتیجه را به مردم حقنه و دیکته کند که در چنین نبردی؛ طرف پیروز بهدلیل داشتن قوای جرار سرکوبگر من هستم و اینکه بیخود تلاشی نکنید بهدنبال شورش و شورشگری و قیامی نباشید یعنی دمیدن در ویروس «ناباوری به سرنگونی» است و محکم کردن پای یک «انفعال» و «پاسیویزیم» اجتماعی!
چگونه رساندن مردم به نقطه ناباوری به سرنگونی برای رژیم عمر میخرد؟
موضوع ناباوری به سرنگونی میتواند یک پدیده روان شناختی اجتماعی باشد و خودش یک موضوع مقدمی نیست بلکه آثار بالینی این ویروس یعنی پاسیویزم ناشی از آن خطرناک است یعنی وقتی این ویروس اکتیو میشود ما با انبوهی از چنین کدهایی مواجه هستیم: چه فایده! این رژیم جان سگ داره! بابا ۴۱سال عمر کرده باز هم میکنه! مگه خدا کاری کنه! از دست ما که کاری ساخته نیست.
با چه مکانیزمی این کار صورت میگیرد؟
تمام سفاکان جنایتکار تاریخ اساساً دو مرحله عمر دارند مرحله تأمین عمر با سرکوب و مرحله دوم تأمین عمر با سایه یا هیمنه یا هیبت سرکوب است.
در دوره اول به دلایل مختلف نیروهای جنایتکار در تعادلقوا دست بالا را دارند و با سرکوب خونین خود رعشه به اندام جامعه و مردم میاندازند شوک ایجاد میکنند و جامعه را برای مدتها در فاز انجماد نگه میدارند.
با چنین شوکی که به جامعه وارد شده است. در این مرحله توان سرکوب خودشان را نقاشی میکنند و چنین وانمود میکنند که همان توان اولیه سرکوب را دارند. و به همین علت مدت مدیدی بیآن که بهصورت واقعی توان سرکوب داشته باشند با حفظ اشکال سرکوب و سرکوب در مینیممهای ممکن آنرا بالای سر جامعه نگه میدارند و نان سرکوب اولیه را میخورند
در همین رابطه کشتار ۱۲۰هزار در دهه۶۰ و قتلعام سی هزار توسط خمینی از همین شوکهایی بود که به جامعه داده شده است.
آیا برای چنین مکانیزمی مثال تاریخی وجود دارد؟
به تعداد هر جنایتکار تاریخ؛ مثالی در این زمینه وجود دارد ولی برای رعایت اختصار اشاره میکنیم به داستان مغول که موضوع آشنایی در تاریخ میهن خودمان است.
خمینی با حکم قتلعام سی هزار زندانی سیاسی درصدد برانداختن نسل مجاهدین بود تا مانند مغول برای حکومتش تضمین بقا بهدست بیاورد و به تحقیق میتوان گفت که بعد از جنایات مغول ما چنین جنایتی در تاریخ میهن خودمان نداشته ایم.
کسانی که تأثیرات روانی و اجتماعی حمله مغول به ایران را بررسی کردهاند، نمونههای دردناکی حاکی از زوال اراده پایداری در جامعه آن روز را گزارش میکنند. در کتابهای تاریخ این دوره نوشتهاند: «اگر یک کلاه مغولی به ناگاه میان هزار نفر خوارزمی پرتاب میشد، جملگی از ترس میگریختند».
ابن اثیر مینویسد: «یک مغول در صحرایی به هفده نفر رسید و خواست همه را با طناب ببندد و بکشد؛ هیچکس جرأت نکرد مقاومت کند جز یک نفر، که همان یکنفر او را کشت!»
مثال طبیعی چنین وضعیت هم داستان معروف مار و گنجشک است که گنجشک مرعوب مار میشود و داشتن توان پرواز را فراموش میکند.
ویژگیهای مهم فاز سرکوب چیست؟
در این مرحله؛ نیروی سرکوبگر به دلایل مختلف در تعادلقوای بین خود و مقاومت و مردم دست بالا را دارند و از خوی مطلق وحشیگری خود استفاده و هر جنایتی را مرتکب میشوند بهعنوان مثال در این فاز مغولها هر چه خواستند در ایران کردند؛ جنایتی نبود که از آن چشم پوشیده باشند. در همین دوران در تاریخ آمده است که حتی مغولها در یک روز صد هزار نفر را قتلعام کردهاند یا در همین ایام با دست باز به هر جنایتی از تجاوز و غارت دست زدند. معادل همین کار را خمینی در دهه۶۰ در زندان با هواداران سازمان و در سال۶۷با قتلعام سی هزار زندانی سیاسی انجام دادند. و به این ترتیب چنگیز و خمینی جامعه ایران را در یک شوک بزرگی فرو بردند.
همانگونه توضیح داده شد بعد از این شوک عظیم به تدریج توان سرکوب دستگاه پایین میآید ولی جنایتکاران با حفظ سایه همان سرکوب اولیه وارد فاز بهرهبرداری میشوند.