تبیین جهان- شماره ۴۸
الف. سازگاری و عدم تناقض، معیار ّ تفکر منطقی
معیار ّ تفکر منطقی در بحث ما، سازگاری و عدم تناقض است. توجه کنید که
تناقض با تضاد فرق دارد. در یک کلمه، سازگاری یعنی عدم تناقض.
عدم تناقض در حرفهایمان، در آن چیزهایی که میخواهیم آنها را منسجم
کنیم. این نشانه منطقی بودن در یک دستگاه نظری و در مجموعه حرفهاست.
پس یک دستگاه فلسفی بایستی سازگاری داشته باشد، چه در درون
دستگاه (انسجام اجزاء دستگاه با یکدیگر) و چه با بیرون دستگاه (واقعیات
خارج از ذهن).
قبلا اشاره کردهایم که دستگاه نظری ناب تحققی و پوزیتیویسم، در درون
خودش شاید با تناقضی مواجه نبود، ولی همین که در جریان عمل حرکت میکرد
و با واقعیات برخورد میکرد، تناقضات، یکی بعد از دیگری آشکار میشد. بنابراین
در بحثی که پیش خواهیم گرفت، ّ تفکر منطقی بر مبنای سازگاری و عدم تناقض،
معیاری برای تبیین و شناختهای فلسفی خواهد بود.
در همین جا میتوان اشاره کرد که چرا در طول تاریخ، این همه بر سر
استدلالهایی که منجر به نتیجهگیریهای مشخصی میشده، دعوا و برخورد بوده
است. همانطور که قبلاً گفتیم برای اینکه تا به نتیجهگیری میرسید، بالاخره
یکی صدایش درمیآمد یا موافقت نشان نمیداد. چون که روی یک ملاک و معیار
واحد و مشترک توافق نداشتند و قضیه قابل تجربه کردن هم نبود.
چگونه میتوانیم تجربه کنیم کسی که در این پشت قدم میزند، قصد و
غرضی ندارد؟ اینکه قابل تجربه کردن نیست. طرف میتواند هر چقدر بخواهید،
قسم بخورد که نه، اینطوری نیست. ولی با منطق و ّ تفکر منطقی ـ که حالا از
درون آن، مسأله سازگاری را درآوردیم ـ دیگر این راهها بسته خواهد بود. چرا؟
برای اینکه طرف، به تناقضگویی خواهد افتاد. شما سؤال میکنید که اگر قصد
شما حمله به من نبود، چرا فلان کار را کردی یا فلان ناسزا را به ما گفتی؟ چرا در
این ساعت پیدایت شد؟ چرا در این موقع و... ؟ حالا کسی که مدعی است تصادفًا
در اینجا قدم میزده، پس نمیبایستی در کارش نظم مشخصی باشد (فرض کنید
دقیقًا متوجه نشست ما باشد). میبینید وقتی وارد بحث شویم، به تناقض میافتد.
به اصطلاح سروته حرفهایش با هم نمیخواند و یک جای حرفهایش ترک
برخواهد داشت و مجموعهیی را که در موردش صحبت میکند، خواهد شکاند.
ب. عمل تاریخی، آزمایشگاه نهایی حقانیت تبیینات فلسفی
از طرف دیگر، نباید فکر کنیم این قضایا تا ابد، فقط در استدلال و کلام
باقی میماند و روشن نمیشود. این طور نیست، فلسفهها و تبیین های درست،
سرانجام در عمل درازمدت تاریخی، حقانیت خودشان را به اثبات میرسانند
و تحمیل میکنند. این نشانهٔ آن است که ما فقط در حال بحث روی یک
چیز ذهنی نیستیم. ولو اینکه مطلب، الآن برای ما قانع کننده نباشد، دست آخر
در عمل درازمدت، یعنی در طول تاریخ خودش را به اثبات خواهد رساند. هیچ
حقیقتی نیست که به ترتیبی و به نحوی از انحاء خودش را بیان نکند و چشم را
نگیرد، حالا اگر نه بهطور محسوس و ملموس، به ترتیبی دیگر.
از آن همه جر و بحثهای فلسفی (که صحبتش را کردیم)، نبایستی این نتیجه
را بگیریم که تا ابدالدهر، هیچ چیزی روشن نخواهد شد. نه! فلسفهها هم آزمایش
خاص خودشان را میدهند، و در این آزمایش یا مردود میشوند و یا قبول. چرا؟
اینجا که قابل تجربه کردن نبود؟ درست است که قابل تجربه کردن نبود، ولی
صحبت از عمل میکردیم که معیار همه شناختها بود، دست آخر، در شناختهای
فلسفی هم، این معیار به ترتیبی، حقانیت خودش را برملا میکند. اگر فلسفهیی
حق و واقعگرا باشد، وسایل اثبات خودش را در طول تاریخ فراهم میکند،
و اگر نباشد، بالعکس، وسایل نفی و مرگ خودش را فراهم میکند.
آزمایش فلسفهها چگونه هستند؟ چگونه در عمل تاریخی حقانیت خودشان را
به اثبات میرسانند و چرا؟
به یک دلیل خیلی ساده، اگر واقعیتی هست، اگر حقیقتی هست، بالاخره یک
جایی اثر خودش را خواهد گذاشت.
راستی اگر این مطلب حقیقت است که خدایی هست، این خدا هم باید یک
جا برای بنی بشر تأثیر خودش را نشان بدهد. شما ممکن است بگویید، تأثیرش
را همیشه نشان میدهد. بله، همیشه نشان میدهد، اما باز هم بهنحو مشخصتر،
بهنحوی که برای ما هم که نشست هایم و بحث میکنیم، دیگر قانع کننده باشد و
بحث را فیصله دهد.
پس اگر واقعیتی هست، اگر خدایی هست، بایستی به ترتیبی بود و نبودش
به اثبات برسد. مگر نیست که بودنش با نبودنش فرق میکند؟ پس این فرقها، لابد
به یک ترتیبی بازتاب و بیان عملی دارند.یعنی در حین حرکت باید به جایی برسیم،
شواهدی و آیاتی (عمدًا از قول قرآن میگویم) دریافت کنیم، که بود یا نبود آن را
تأیید میکند. شواهد مسلمتر، شواهد مشخصتر، شواهدی که حضور و وجودش را
ضروری میکند یا بالعکس منتفی میکند... . .