ترانه فتح اوین – کاری از حبیب غراب
داره این دیوار سنگی میریزه فصل پایان شب تاریکه لحظهٔ فتح اوین نزدیکه
عزم یارای اسیر تو دل ماست اگه حتی خونهشون قفس باشه
آخه یاس عطرش میپیچه همهجاگر چه زندونی خار و خس باشه
دستامون، صداهامون میشناسن همدیگرو نکنه تنها بشی، خسته بشی
حالا که لحظهٔ اوج فصل پرواز رسیده نکنه یه وقت تو پربسته بشی
داره این دیوار سنگی میریزه فصل پایان شب تاریکه لحظهٔ فتح اوین نزدیکه
مشتا بیتابه واسه رهاشدن حنجره تشنهٔ همصدا شدن
وقت خشمه واسه واکردن قفل، وقت عاطفه برای ما شدن
عاقبت دروازهٔ آهنی باز میشه، لبای دوخته پرآواز میشه
پنجهٔ چنگی پیر با صدای بم و زیر دوباره مونس این ساز میشه
داره این دیوار سنگی میریزه فصل پایان شب تاریکه لحظهٔ فتح اوین نزدیکه