اعتراض و اعتصاب کارگران صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و نیروگاهها، ۲۸مین روز خود را پشت سر گذاشت و در حال حاضر اعتصاب در ۵۵کانون در ۱۲استان کشور استمرار دارد. همزمان با این سلسله اعتصابها، اعتصاب کارگران هفتتپه نیز در آستانهٔ هفتادمین روز است.
بنبست سرکوب و کابوس پاسخ به مطالبات
سؤال این است که چرا رژیم استبدادی ولایت فقیه این اعتصابها را تحمل کرده؟ آیا از گسترش و سراسری شدن آن نمیترسد؟ جواب این است که چرا خیلی میترسد و از قضا یکی از دلایلی که از بهکارگرفتن سرکوب عریان پرهیز کرده، همین است؛ چون سرکوب خشن و عریان ریسک جرقه و انفجار دارد. اما دادن پاسخ مثبت به مطالبات یک بخش، سایر بخشهای کارگری و حتی سایر اقشار را فعال میکند که آنها هم بر مطالبات خود پافشاری کنند و رژیم نه میخواهد و نه میتواند این مطالبات را برآورده کند. به همین جهت میکوشد به شیوه کجدار و مریز و با وعده و وعید این موج را از سر بگذراند. بهخصوص به این چشم دوخته که کارگران اعتصابی که حقوقی دریافت نمیکنند و بهلحاظ اقتصادی بهشدت تحت فشار هستند، خسته و فرسوده شوند و شرایط رژیم را بپذیرند.
رژیم دجال و فریبکار آخوندها در این میان از سایر شیوههای سرکوب و ارعاب مانند تهدید یا تطمیع عناصر فعال، ایجاد تفرقه در صفوف کارگران اعتصابی و شقه کردن آنها و همچنین از صدور احکام زندان و اعدام، بهخصوص در مورد دستگیرشدگان قیام غافل نیست.
پس از اعدام کارگر قهرمان مصطفی صالحی، رژیم در یک اقدام نفرتانگیز دیگر حکم مصادرهٔ خانه این شهید را که در آن همسر و ۲کودک یتیم و خردسال او ساکن هستند را صادر کرده تا به کارگران محروم و نیروهای قیام، این پیام را بدهد که اگر پروای جان خود را ندارند، از سرنوشت زن و فرزند خود پروا کنند.
توسل به شیوههای ارعاب
صدور احکام پرشقاوت اعدام و زندان و شلاق برای ۳برادر شیرازی بهجرم شرکت در قیامهای شیراز و کازرون را هم باید در همین رابطه دید. این ۳برادر متهم به یک لیست طولانی از اتهامات آخوندساخته شدهاند؛ از جمله عضویت در جمعیتهای معارض کشور، شرکت در تجمعات و دستههای معاند، شعارنویسی، فعالیت تبلیغی علیه نظام، توهین به خامنهای، توهین به مأموران رژیم، ترغیب مردم به شورش، تحریک مردم به جنگ، تمرد و تهاجم و ضرب و جرح مأموران و محاربه با رژیم شدهاند.
فعلاً رژیم میکوشد با صدور و اعلام این احکام، فضای ارعاب حاکم کند و البته این اقدام هم جنبهٔ زمینهسازی و هم زمینهسنجی دارد تا اگر مطمئن شود پاسخ درخور اجتماعی آن را دریافت نمیکند، آن را بهمورد اجرا بگذارد. از همین روست که خانم رجوی، رئیسجمهور برگزیدهٔ مقاومت، ضمن محکوم کردن و لغو تمامی احکام وحشیانه قضاییهٔ جلادان، از عموم هموطنان بهویژه جوانان غیرتمند فارس و کازرون خواستار اعتراض به این احکام جنایتکارانه شد.
روستای ابوالفضل، نمودی از رابطه رژیم با مردم ایران
در همین حال وقایع روستای ابوالفضل اهواز طی روزهای اخیر هم از بابت سنجش تعادلقوای موجود میان رژیم و مردم، شایان تأمل است. روز چهارشنبهٔ گذشته(۵شهریور) مأموران حکومتی که بر اساس حکم قضاییه و بهخواست بنیاد ضدمستضعفان، برای تخریب خانههای مردم به این منطقه حملهور شدند، اما این حمله که در آن فشنگهای ساچمهای نیز بهکار گرفته شده بود با مقاومت دلیرانهٔ مردم روستا درهمشکست؛ در نتیجه بنیاد ضدمستضعفان ناگزیر از عقبنشینی شد و اعلام کرد: اجرای حکم قضایی درباره اراضی این روستا تا انتقال خانوادهها بهمحل دیگر فعلاً بهمدت ۲هفته متوقف شده است.
این عقبنشینی تحمیلی و ناگزیر در هراس از موج خشم و اعتراضات مردمی و بهویژه پشتیبانی مردم عرب در اهواز و خوزستان صورت گرفت.
در این مورد هم رژیم بر سر دوراهی طمع و ترس قرار گرفته است. از یکطرف بنیاد غارتگر و باند مافیایی که ثروت عظیم این بنیاد را در چنگ خود گرفته، چشم طمع بهزمینهای مرغوب این منطقه دوخته و لابد طرحهایی هم برای بهرهبرداری از آن در نظر دارد، بنابراین نمیخواهد از این منافع صرفنظر کند؛ این در حالی است که بهنوشتهٔ روزنامهٔ حکومتی اعتماد(۱۷تیر ۹۶) درآمد آن سال بنیاد به ۲۶هزار میلیارد بالغ شد. محمود احمدینژاد در نامهای به خامنهای در تاریخ ۲۲اسفند ۱۳۹۶(که در سایت خودش منتشر شد) نوشت: «بنیاد مستضعفان، همراه با ۷بنیاد دیگر بیش از ۷۰۰هزار میلیارد تومان ثروت دارد که مردم از گزارش کار و درآمد و محل مصرف آنها بیاطلاعند»!
با این همه این بنیاد ضدمردمی از اراضی روستاییان محرومی که ۴۰سال است در این منطقه زندگی و کار میکنند، چشم طمع برنمیدارد. بنیاد ابتدا کوشید با قطع آب کشاورزی این منطقه، روستاییان را تحت فشار قرار دهد و آنها را وادار به کوچ کند؛ اما چون این شیوهٔ رذیلانه جواب نداد، سعی کرد با سرکوب مستقیم و با قشونکشی، خواسته خود را عملی کند؛ ولی در این زمینه هم با مقاومت مردم برخورد کرد؛ اما برای مردمی که زندگی و معیشتشان به این زمینها بسته است و برای زندگی خود میجنگند، تسلیم برابر نابودی و مرگ است.
ماجرای روستای ابوالفضل نمادی و نمونهای از جنگ نابرابر مردم ایران با رژیم آخوندی است. در یکطرف رژیمی قرار دارد که هیچ حد و مرزی در غارت و سرکوب مردم نمیشناسد و در برابرش کارگران، جوانان و مردمی که دریافتهاند جز مقاومت و جز بهپاخاستن برای آزادی راه دیگری برای بقا ندارند.