در نیمهشب ۱۳دی۱۳۹۸، دژخیم قاسم سلیمانی نفر شمارهٔ۲ رژیم آخوندی، در نزدیکی فرودگاه بغداد همراه با ابومهدی مهندس سرکردهٔ حشدالشعبی عراق و ۹تن دیگر از همراهان و محافظانشان بههلاکت رسیدند.
با هلاکت قاسم سلیمانی، خامنهای مهمترین مهرهٔ بیجانشین خود را در صدور تروریسم و جنگافروزی در منطقه از دست داد و یک ستون مهم رژیم و آنچه که خلیفهٔ ارتجاع آن را عمق استراتژیک رژیمش تعریف میکرد، فرو ریخت.
جلاد سلیمانی طرح شبیخون بهاشرف و قتلعام ۵۲مجاهد اشرفی توسط آدمکشان عراقی مالکی را شخصاً پیش برد، کمااین که موشکبارانهای اشرف و لیبرتی بهقصد نابودی مجاهدین و ارتش آزادی نیز تماماً توسط او هدایت میشد.
با هلاکت قاسم سلیمانی روند تشتّت و ضعف نیروهای رژیم در منطقه از عراق تا سوریه آغاز شد؛ روندی که همچنان ادامه دارد. اگر چه خامنهای تلاش کرد با جایگزین کردن بلافاصله پاسدار اسماعیل قاآنی بهعنوان سرکردهٔ نیروی تروریستی قدس، بهطور صوری حفرهٔ قاسم سلیمانی را پر کند، اما وقایع ۴سال گذشته اثبات کرد که او هرگز نتوانسته و نخواهد توانست جای قاسم سلیمانی را بگیرد و این زخم را التیام ببخشد.
سوز و گدازهای پایانناپذیر سردمداران رژیم که در سالگرد هلاکت دژخیم بالا میگیرد، بیانگر عمق زخم غیرقابل التیامی است که با حذف قاسم سلیمانی بر پیکر نظام وارد آمده است.
رئیسی جلاد گفت: «ما بسیار مصیبتزده هستیم و محزون. چون بزرگی را از دست دادیم. از سویی بسیار محزونیم قلوب مومنین همه جریحهدار است... شخصیتی که در میدان، اقداماتی که کرد، اقداماتی منحصر بفرد بود. ساختارسازی که در میدان انجام داد، رویشی که در نیروهای مقاومت در منطقه، انجام داد» (۱۳دیماه ۱۴۰۱).
پاسدار قالیباف، رئیس مجلس ارتجاع گفت: «انصافا ما در چنین مقطع زمانی و در این شرایط حساس نیازمند وجود فرماندهی و فرمانده میدانی و سرداری مثل شهید سلیمانی بودیم، انصافاً جای او امروز در میان ما خالی است و برای همه ما غصه است، اندوه است» ۹دی ۱۴۰۰).
پاسدار سلامی سرکردهٔ سپاه خامنهای هم بر طبل میانتهی تهدید کوبید و گفت: «به آمریکاییها میگوییم ببینید شعلههای انتقام و غضب در این نسلهای جدید چقدر رویش کرده است! شما خطا کردید قابل بازگشت هم نیست انتقام باقیست؛ گرچه هر روز انتقام گرفته میشود اما برای آمران این صحنه غمانگیز و هولناک حتماً آن گونه که رهبر عزیز مان فرمودند داستان انتقام باقیست خواهیم گرفت دیر یا زود... « (۱۸دی ۱۴۰۱).
آخوند علمالهدی گماشتهٔ خامنهای در مشهد هم گفت: «کانالهای غزه بهوسیله تفکر و نقشه حاج قاسم سلیمانی بوده است... شهید سلیمانی ۳سفر بهغزه مسافرت کرده و نقشه کانالهای غزه رو ایشان طراحی کرده است» (۱۳دی ۱۴۰۲).
دژخیم قاسم سلیمانی در ریختن خون صدها هزار انسان بیگناه در عراق و سوریه و یمن و فلسطین و آواره کردن میلیونها تن از مردم این کشورها، نقش اول را داشت.
جه بسیارند شخصیتها و مردان و زنان دلسوختهٔ سوری که از کشتارهای گسترده و آواره شدن میلیونی مردم این کشور ویران شدن شهرهای سوریه بهویژه شهر تاریخی حلب، از این جلاد ابراز خشم و انزجار کردهاند.
در گزارشی از دیدبان حقوقبشر سوریه (۱۵ دی۱۴۰۰)، یکسوری درباره هلاکت قاسم سلیمانی میگوید: «وقتیکه این خوک، قاسم سلیمانی، کشته شد یک پیروزی بسیار بزرگ برای انقلاب و برای انسانهای شریف بود. اگر دخالتهای شبهنظامیان رژیم ایران نبود، این حکومت سفاک در سوریه باقی نمیماند».
سوری دیگری با خشم اضافه میکند «ما را مجبور به ترک خانهها و زمینهایمان کردند و نیروهای رژیم ایران، در خانههای ما ساکن شدند با شبهنظامیانش و با امضای رژیم بشار اسد. تا اینکه این سگ، قاسم سلیمانی سقط شد».
یک خانم سوری هم میگوید: «کشته شدن قاسم سلیمانی برای ما بزرگترین شادی بود و بسیار خوشحال شدیم. چرا که او مسبب این همه مصیبتی است که بر ما میرود».
در خیزشهای مردم عراق علیه اشغالگری ولایت فقیه در این کشور نیز جوانان شورشگر عراقی بارها و بارها عکسهای منحوس سلیمانی و خامنهای را در میدان آزادی بغداد و در شهرهای شورشی و اغلب شیعهنشین عراق با شعارهای «لعنت بر قاسم سلیمانی» لگدکوب کرده و بهآتش کشیدند.
شخصیتها و شهروندان عرب از یمن تا لبنان و فلسطین از جنایات این جلاد در کشورهایشان بسیار گفتهاند و جوانان غزه نیز مثل شورشگران عراقی تصاویر نصب شده از جلاد سلیمانی را در خیابانهای و معابر غزه پایین کشیده و لگد مال کردهاند.
رژیم آخوندی با پروپاگاندای سرسامآور، با جنازهگردانی دژخیم قاسم سلیمانی و بهکار گرفتن شبکه خبرنگاران دوست خود و مهرههای منفور رژیم سابق امثال اردشیر زاهدی میخواست این جلاد خلقهای منطقه را بهعنوان «سردار ایران اسلامی» و «چهگوارای ولایی» رنگآمیزی کند؛ اما آتش زدن مجسمهها و تصاویر این دژخیم خونآشام توسط کانونهای شورشی، بساط این دجالگری خامنهای را بههم ریخت.
امسال نیز فعالیتهای کانونهای شورشی در سالگرد هلاکت قاسم سلیمانی باز تابی فراگیر از خشم و نفرت مردم ایران و شورشگران برای آزادی علیه این جلاد خونآشام بود.