برنامه «هماورد» گفتگویی است با برادر مجاهد خلق مهدی خدایی صفت از مسئولان سازمان مجاهدین خلق ایران. در دومین قسمت از این سلسله برنامه پیشینههای انقلاب ضدسلطنتی، آغاز چرخش در سیاست شاه، پتانسیل انفجاری جامعه و تاثیر چرخش شاه در این پتانسیل و همچنین رویکرد سازمان مجاهدین خلق ایران با روی کار آمدن خمینی مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است.
پیشینههای انقلاب ضدسلطنتی
زمینهٔ انقلاب از سالها پیش وجود داشت. اینطور نبود که روز ۲۲بهمن یکدفعه مردم بلند شدند و گفتند میخواهیم انقلاب بکنیم!
جنبش دانشچویی، خانوادهها، زندان و زندانی سیاسی وکلا جنبش انقلابی جریان داشت. جامعهٔ ایران از دو سال قبل از ۲۲بهمن ۵۷، یک جامعه در حال انفجار بود.
اما چه اتفاقی افتاد که این فضای انفجاری یک دفعه بیرون زد؟ در حالی که قبل از آن به این صورت نبود؛ انقلابیون عملیات خودشان را میکردند، جامعه را آگاه میکردند ولی انفجار اجتماعی بهصورت همگانی ومیلیونی نبود. علت این بود که از یک نقطهیی شاه مجبور شد شکنجه و اعدام را قطع کند.
تا این اتفاق افتاد آن جنبشی که بهصورت آتش زیر خاکستر بود یک دفعه شعله کشید و منجر به انقلاب شد. اما این چرخش سیاست شاه چگونه اتفاق افتاد؟
بهمن ۵۵آغاز چرخش در سیاست محمدرضا شاه
در ۳۰دیماه ۱۳۵۵، کارتر، کاندیدای حزب دموکرات، با یک شاخه زیتون «حقوقبشر» به ریاستجمهوری آمریکا برگزیده شد. روی میز سیاست خارجی آمریکا، کارت ایران در اولویت قرار داشت.
آنچه کارتر از محمدرضا شاه میخواست دو کلمه بیشتر نبود: ۱- هماهنگی با سیاست نفتی آمریکا، که در اساس هدفش تثبیت قیمت نفت بود.۲- هماهنگی با سیاست حقوقبشر
محمدرضا شاه در افکار عمومی دنیا بهعنوان یک دیکتاتور منفور ــاما تجددطلب و قابل معاملهــ شناخته میشد. وجود دستگاه مخوف ساواک، موارد نقض حقوقبشر و شکنجه و اعدام، هزاران زندانی سیاسی و نبود حداقل آزادیهای دموکراتیک، زبانزد خاص و عام بود.
پتانسیل انفجاری جامعه و تاثیر چرخش محمد رضاشاه
در بهمن۵۵، شاه دستور توقف اعدام و شکنجه را صادر کرد. روزنامهٔ کیهان ۱۳بهمن در سرمقالهاش نوشت: به دستور شاه، احدی حق استفاده از شکنجه را ندارد.
با توجه به پتانسیل عظیم انفجاری و انقلابی جامعه، که محصول ۶سال مبارزهٔ مسلحانهٔ انقلابی بود، این عقبنشینی محمدرضا شاه نقش تعیینکنندهیی در اوج گرفتن جنبش دموکراتیک داشت.
جنبشی که از اعلامیه نویسی و شب نامه شروع شد و تا تظاهرات و راهپیمائیهای میلیونی اوج گرفت و نهایتاً به آزادی زندانیان سیاسی و اعتصابات بزرگ و نهایتاً انقلاب ۲۲بهمن و سقوط سلطنت منتهی شد.
وارد سیر حوادث نمیشوم ارجاع میدهم به مطالعه تاریخ آن دوره از جمله کتاب تاریخ ایران دکتر عبدالعلی معصومی و نیز کتاب انقلاب طلوع یا غروب. ولی اینجا به مهمترین رویداد قبل از سقوط رژیم اشاره میکنم.
اقدامات محمدرضا شاه در برای مقابله با انقلاب
درقبال جنبش اوج گیرنده ضدسلطنتی، شاه رفرمهایی انجام میداد. مثلا دولت عوض میکرد؛ هویدا نخست وزیر مادام العمر را کنار زد و جمشید آموزگار را آورد. بعد از مدتی او را هم کنار زد و شریف امامی را آورد.
هر کدام از اینها هم به مردم وعدههایی میدادند. محمدرضا شاه هم هر از چندی وعدهیی برای آزادی میداد و نهایتاً در ۱۴آبان ۵۷گفت: «مردم! من صدای انقلاب شما را شنیدم.» و قسم خورد که آزادی بدهد.
اما دیگر خیلی دیر شده بود و جنبش رادیکال سر بازایستادن نداشت که نهایتاً به حکومت نظامی کشید. در روز ۱۷شهریور یا همان جمعهٔ سیاه که در میدان ژاله (میدان شهدا) مردم را به خون کشیدند و این نقطهعطف بازگشتناپذیر جنبش و ساعت مرگ شاه شد. دیگر همه چیز نشاندهندهٔ این بود که شاه کاری از پیش نمیبرد.
در ۱۳دی ۵۷شورای امنیت ملی آمریکا ژنرال هایزر را برای اعلام حمایت کامل از ارتش و اطمینان دادن به سران ارتش به ایران فرستاد چون بر اساس گزارش سولیوان کارتر فهمید که احتمال دارد نگهداری محمدرضا شاه امکانپذیر نباشد.
کنفرانس گوادلوپ ۱۵دی۵۷
به پیشنهاد ژیسکاردستن، رئیسجمهور فرانسه، سران چهار کشور آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه در جزیرهٔ گوادلوپ که در واقع شهر فرادریایی فرانسه در دریای کارائیب حساب میشود و خیلی خوش آب و هواست گرد آمدند تا دربارهٔ بحران ایران گفتگو کنند.
پیش از برگزاری کنفرانس، خمینی، ابراهیم یزدی را به آمریکا فرستاد تا ذهن رهبران آنجا را نسبت به حکومت آینده روشن سازد.
در فرانسه هم یک هفته قبل از کنفرانس، صادق قطبزاده تحلیلی دربارهٔ سیاستها و نوع حکومت خمینی در اختیار وزارتخارجه آمریکا گذاشت. خمینی قبل از کنفرانس، مطمئن شد که ژیسکاردستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران وارد مذاکره شود.
نتیجهٔ کنفرانس، رضایت دادن کارتر به خروج شاه از ایران بود. پس از کنفرانس، سیاست آمریکا در قبال ایران اعلام شد: «دولت کارتر هر گونه امیدی را برای حفظ قدرت کامل شاه از دست داده است و در عوض بر حمایت خود از یک دولت غیرنظامی تأکید میکند».
از این پس در تهران دیدارها و مذاکرات بین بازرگان و بهشتی و بختیار و قرهباغی از یکسو و بین بهشتی، بازرگان با سولیوان و هایزر از سوی دیگر جریان داشت.
سولیوان پس از توافقهایی که در تهران صورت گرفته بود، به کارتر پیشنهاد کرد که برای مذاکره با خمینی «یک مقام ارشد را به پاریس بفرستد» و کارتر از طریق نمایندگان ژیسکاردستن برای خمینی پیام فرستاد که آمریکا پذیرفته است که محمدرضا شاه کنار برود.
نمایندگان فرانسه در دیدار با خمینی تأکید کردند که «انتقال قدرت در ایران باید کنترل شود و با احساس مسئولیتهای سیاسی همراه باشد».
خمینی از چه چیز میترسید؟
واقعا این سؤال جدی است که نگرانی خمینی برای چه بود؟ مثلا آیا نگران بود که ارتش کودتا کند؟ اگر کودتا باشد چه بسا از جهاتی بهتر هم باشد، چون شاه دیگر میرود.
اما علت نگرانی خمینی یک چیز بیشتر نبود، نگرانی از روی کار آمدن سازمان مجاهدین خلق ایران وکلا نیروی انقلابی در ایران.
البته مشخص بود آن نیروی انقلابی که در ایران هم اقبال اجتماعی گسترده دارد، هم سوابق انقلابی درخشان و هم نیروی مسلمان مترقی است، سازمان مجاهدین خلق ایران بودند. اما طبیعتاًً اگر چنین میشد نیروهای انقلابی دیگر هم فعال میشدند.
سازمان مجاهدین خلق ایران محور نیروهای انقلابی بهشمار میرفت که از سابقهٔ مبارزاتی، پایگاه وسیع مردمی و تشکیلات سراسری برخوردار بود.
این اپوزیسیون ترقیخواه که عناصر متشکلهاش در تاریخ معاصر ایران پیوسته در مقابل استبداد و ارتجاع ایستادگی کرده است، از آزادیهای دموکراتیک، بهویژه حقوق زنان دفاع میکرد. بیتردید جانشین دموکراتیک رژیم خمینی از همان آغاز حول این جریان شکل گرفت.
محور مشترک دهها سخنرانی و پیام و از جمله برنامهٔ حداقل انتظارات از «جمهوری اسلامی» که در ۲۷اسفند۵۷، توسط مسعود رجوی اعلام شد، همچنین برنامهٔ ۱۲مادهیی ریاستجمهوری، چیزی جز «آزادی» و حاکمیت مردمی نبود.
آزادی در دفاع از حقوق برابر زنان، آزادی در احقاق حقوق ملیتهای تحت ستم، آزادی در حمایت از حقوق گروههای سیاسی، آزادی برای قلم و مطبوعات، آزادی برای پاگرفتن شوراها، آزادی برای ادیان و مذاهب و عقیده و بیان و بالاخره آزادی در مفهوم عام سیاسی و اجتماعی آن. اینها محورهایی است که در یادداشتهای بعدی به آن خواهم پرداخت.