روز جمعهٔ گذشته (۴آذر) سیل جمعیت هموطنان آگاه و دلیر بلوچ در خیابانهای زاهدان و دیگر شهرها بهحرکت درآمد و خروشید «امسال سال خونه سیدعلی سرنگونه» و «کرد و بلوچ برادرند تشنه بهخون رهبرند». این یک تودهنی بزرگ بهخامنهای و اعلام شکست قطعی مأموریت توطئهگرانهٔ فرستادهاش (آخوند حاج علیاکبری) به بلوچستان بود. پس از آن بود که خلیفهٔ درمانده ارتجاع، روز یکشنبه (۶آذر) سرآسیمه این بار گماشتهٔ پاگوندارش، پاسدار سلامی را، جایگزین گماشتهٔ عمامهدارش کرد و او را بهآن خطه فرستاد تا شاید آب رفته را، با این «غلام» بهجوی باز آرد.
سرکردهٔ سپاه جهل و جنایت خامنهای بهمحض ورود، در ورزشگاه زاهدان سخنرانی کرد و طبق معمول انبوهی جملات و کلمات تو خالی را پشت سر هم قطار کرد؛ شاید با واکاوی و بازیافت این اباطیل بتوان دریافت که مأموریت او در این سفر چیست و او حامل چه پیامی بوده است.
پاسدار سلامی در بارهٔ پیام سفر خود گفت: «همه نظام این استان را متمایز میدانند و برای رفاه، آرامش و امنیت این منطقه همیشه تلاش میکنند چرا که این فرمان (خامنهای) است؛ من برای انتقال این پیام آمدهام».
این اولین بار نیست و آخرین بار هم نخواهد بود که ایادی دیکتاتوری ولایت فقیه از «رفاه، آرامش و امنیت» و امثالهم دم میزنند اما اکنون دیگر همهٔ مردم ایران بهروشنی میدانند که ترجمان واقعی این کلمات در فرهنگ دجالیت و ارتجاع حاکم، چیزی جز فقر و محرومیت و ستم و سرکوب و غارت نیست. در این مورد نیز نتیجهٔ سفر سلامی جز این نمیتواند باشد؛ وگرنه چرا خلیفهٔ ارتجاع از میان انواع وحوش خود، سرکردهٔ سپاه جنایت و سرکوب خود را برای رساندن پیام «مهر و محبت» روانهٔ زاهدان کرده است؟
اگر چه بیان این کلمات بهجای الدرم بلدرمهای معمول، از زبان این سرپاسدار، خود علامت واضح ضعف و درماندگی خلیفهٔ ارتجاع در مقابله با قیام است. از یاد نبردهایم که همین سلامی که پس از جنایت بزرگ شاهچراغ بهدستور خامنهای بهشیراز رفته بود، با عتاب و خطاب به قیامکنندگان گفت: «شرارت را کنار بگذارید امروز روز پایان اغتشاشات است! دیگر بهخیابان نیایید» (سخنرانی سلامی در شاهچراغ ـ ۶آبان).
حالا پس از یک ماه، این تغییر لحن نشان میدهد که پوزهٔ خلیفهٔ ارتجاع در مقابله با قیام چگونه بهخاک ذلت مالیده شده که سرکردهٔ سپاهش نیز بهجای آن الدرم بلدرمها، از قیام سراسری مردم ایران، با عباراتی نظیر «فتنهٔ عظیم» و «جنگ جهانی عظیم» نام میبرد.
پاسدار سلامی سپس برای متوازن کردن این حرفها که بهوضوح درماندگی رژیم در مقابله با قیام را بهنمایش میگذارد و برای روحیه دادن بهپاسداران وارفته و ارعاب عمومی، با بلوفهای تهدیدآمیز و رجزهای خندهدار؛ از یکسو «قدرتهای بزرگ» را بهمصاف میطلبد و وعدهٔ «فروپاشی» و «شکست» آنها را میدهد و از سوی دیگر بهمردم دلاور بلوچ چنگ و دندان نشان میدهد که: «امروز نمیشود وسط ایستاد یا این طرف یا آن طرف! افراد فریبخورده بهدامان ملت بازگردند و جزیی از مردمان خود شوند». اما از آنجا که این قبیل قدرتنماییها، هیچ سنخیتی با واقعیت ندارد، بلافاصله و ناگزیر در جملهٔ بعد با آه و اسف بهشکافهای درونی نظام اشاره کرده و میافزاید: «متأسفانه در جریانهای اخیر، بعضیها در داخل با توهمات دشمنان همراه شدند، آنها هم خواب میبینند، سراب میبینند و هر چه میروند بهآب نمیرسند». از قضا این عبارات توصیف وضعیت خود او و ولیفقیهش در قبال قیام سراسری و مشخصاً قیام هموطنان سرفراز و دلاور بلوچ است. چرا که در میان انبوه لفاظیها و جملهپردازیهای میانتهی پاسدار سلامی، حتی یک کلمه یا یک اشاره هم به کشتار پاسداران جنایتکار و جمعههای خونین زاهدان و خاش و بر زمین ریختن خون۱۳۰شهیدی که در میان آنها چند کودک نیز بودند، یافت نمیشد.
البته زبان بستگی سرپاسدار خامنهای در این مورد بیدلیل نیست، چرا که همهٔ دنیا میدانند که پیام خون این شهیدان و خواست هموطنان بلوچ، همچون همهٔ مردم ایران، یک چیز بیشتر نیست که آن را هم همواره و در هر تظاهرات و تجمعی از عمق وجود فریاد میزنند: «مرگ بر خامنهای!» فریادی که با فریاد مردم سراسر ایران گره خورده و پژواک مییابد: «از زاهدان تا تهران، جانم فدای ایران!».