آیا امروز درصدد انقلاب دیگری هستیم؟ چرا که انقلاب بزرگ ضدسلطنتی مردم ایران به سرقت رفت.
انقلاب، طلوع یا غروب هم صحبت از انقلاب۲۲بهمن دارد. این کتاب به قلم مهدی خدایی صفت در ۱۳۵ صفحه همراه با عکسها و تصاویری از
صحنههای انقلاب چاپ شده، به این سؤال پاسخ میدهد که انقلاب مردم ایران چه شد؟ آیا این هنوز ادامه دارد یا نه؟ سطرهایی از پیش سخن این کتاب:
«عدهیی عقیده داشتند که انقلاب ۲۲بهمن شکست خورد و ناکام ماند. در ناکامی آن شکی نیست، اما در جامعه ما یک عقیده دیگر هم وجود داشت، با ریشههای گسترده اجتماعی و تاریخی که معتقد بود « انقلاب عظیم ما نه مرده و نه خاکستر شده، بهعکس، جریان دائماً عمیقشونده و روشنگر خود را بهرغم همه خاکسترهایی هم که بر سرش ریختهاند، هر روز و هر ساعت، در هرکوی و برزن، در داخل هر کلاس و هر خیابان و هر خانه و خانواده، دارد ادامه میدهد.
هر انقلاب برای رسیدن به بلوغ خودش باید از مراحلی عبور کند، باید از درون قلوب و ضمایر تکتک آحاد جامعه بگذرد. این طرز فکر که سخنگوی آن مسعود رجوی است، توسط سازمان مجاهدین خلق نمایندگی میشد.
نویسنده در چند سطر بعد در مورد سرنوشت انقلاب مینویسد: «این روزگار اگرچه برای ایرانیان سخت و سیاه است اما زمستان نیست. گرمای بیش از ۱۰۰هزار خون که از پیکر دلاوران وطن بر زمین ریخت، هرگز نگذاشت یخبندان دیگری بر سرزمین شیر و خورشید چیره شود. این همان نیروی اهورایی است که خمینی را از ماه به چاه افکند و بهرغم بیرحمانهترین سرکوب، شادابترین، گستردهترین، و عمیقترین مقاومت را در قلب میهن خون رنگمان به وجود آورد. چیزی که در خلال این یادداشتها و در بحبوحه رویدادها به آن نظر خواهیم افکند. برای درک عمیق این عقیده که چگونه انقلابی که توسط دزد و جنایتکار بزرگ قرن، خمینی دجال به سرقت رفت ادامه یافته، و به سوی تحقق اهداف خود در مداری بالاتر به پیش میرود، میباید دستکم خواننده، انقلاب، طلوع یا غروب را که ضمنا برای خیلیها مروری هم بر خاطرات و حوادث یک انقلاب است، مطالعه کند.
مطالب کتاب در ۱۹ فصل تدوین شده.
برخی از محورهای این کتاب: اعتراض تودهها، پژواک انقلاب مسلحانه. آغاز چرخش در سیاست شاه. خمینی و آخوندها سوار موج جنبش ضدسلطنتی میشوند. قیام مردم قهرمان تبریز. آخرین فرصت برای یک رفرم. ۱۷شهریور نقطه عطف خونین. و همینطور تا فصل آخر که به آلترناتیو، سخن آخر پایان پیدا میکند. چند سطری از یکی از فصلهای این کتاب:
روز بیست وهشت مرداد که یادآور کودتای ننگین شاه علیه حکومت ملی و قانونی دکتر مصدق است، همواره برای میهنپرستان و مبارزان ایرانی روزی تلخ و غمانگیز بود. این روز برای زندانیان سیاسی زمان شاه رنجی مضاعف داشت. چرا که ساواک و شهربانی برای خرد کردن روحیه زندانیان سیاسی جشن میگرفتند. شیرینی پخش میکردند و زندانی دربند را برای شرکت در این جشن تحت فشار میگذاشتند. اما از آنجا که زندانیان در هرحال به آنها پاسخ منفی میدادند، اغلب در این روز در معرض تهدید بودند. تهدید شلاق، شکنجه، انتقال به سلول انفرادی یا حتی انتقال به شکنجهگاه کمیته. در سال ۵۸ اما، ما شاهد اولین ۲۸مرداد پس از شاه بودیم. خیلی مشتاق بودیم که در بهار آزادی نفس راحتی بکشیم. ولی برای مبارزان قدیمی، این روز بسا تلختر از گذشته از آب درآمد. چون خمینی که مدتی چهره خود را پشت چماقداری و سرکوبهای بعد از ۲۲بهمن پنهان کرده بود، روز ۲۸مرداد ۵۸ به صحنه آمد و بهطور رسمی از تهاجمات چماقداران، سرکوب گروهها، حمله به ستادها و شکستن قلمها حمایت کرد. و چنگ و دندان بیشتری هم برای آینده نشان داد. اندکی پیشتر دهها روزنامه و مجله آزاد ممنوع شده بودند. روز ۲۸مرداد هم ۲۲روزنامه و مجله دیگر توقیف شد. بسیاری از کتابفروشیهای اطراف دانشگاه مورد حمله سنگین چماقداران قرار گرفت و تصرف شد. روز بعد هم ستاد مرکزی مجاهدین در تهران، توسط ارگانهای مسلح سرکوب از جمله دادستانی محاصره گردید و در نهایت تخلیه شد. دو سه روز بعد خمینی یک تبصره به حرفهای ۲۸مرداد خود افزود: «اگر منافقین دست از شیطنت برندارند بسیجی فوق آنچه انجام شد خواهیم کرد».
خمینی برای سرکوب مخالفانش تصمیم قطعی گرفته بود و اپوزیسیون دموکراتیک او هم که در محورش مجاهدین خلق قرار داشتند برای مقاومت تمامعیار تصمیمش قطعی بود. چرا که برای اینان آزادی فلسفه انقلاب بود». انقلاب، طلوع یا غروب فصلها و خاطرات شیرین برای خواندن و تعریف کردن زیاد دارد.
«عدهیی عقیده داشتند که انقلاب ۲۲بهمن شکست خورد و ناکام ماند. در ناکامی آن شکی نیست، اما در جامعه ما یک عقیده دیگر هم وجود داشت، با ریشههای گسترده اجتماعی و تاریخی که معتقد بود « انقلاب عظیم ما نه مرده و نه خاکستر شده، بهعکس، جریان دائماً عمیقشونده و روشنگر خود را بهرغم همه خاکسترهایی هم که بر سرش ریختهاند، هر روز و هر ساعت، در هرکوی و برزن، در داخل هر کلاس و هر خیابان و هر خانه و خانواده، دارد ادامه میدهد.
هر انقلاب برای رسیدن به بلوغ خودش باید از مراحلی عبور کند، باید از درون قلوب و ضمایر تکتک آحاد جامعه بگذرد. این طرز فکر که سخنگوی آن مسعود رجوی است، توسط سازمان مجاهدین خلق نمایندگی میشد.
نویسنده در چند سطر بعد در مورد سرنوشت انقلاب مینویسد: «این روزگار اگرچه برای ایرانیان سخت و سیاه است اما زمستان نیست. گرمای بیش از ۱۰۰هزار خون که از پیکر دلاوران وطن بر زمین ریخت، هرگز نگذاشت یخبندان دیگری بر سرزمین شیر و خورشید چیره شود. این همان نیروی اهورایی است که خمینی را از ماه به چاه افکند و بهرغم بیرحمانهترین سرکوب، شادابترین، گستردهترین، و عمیقترین مقاومت را در قلب میهن خون رنگمان به وجود آورد. چیزی که در خلال این یادداشتها و در بحبوحه رویدادها به آن نظر خواهیم افکند. برای درک عمیق این عقیده که چگونه انقلابی که توسط دزد و جنایتکار بزرگ قرن، خمینی دجال به سرقت رفت ادامه یافته، و به سوی تحقق اهداف خود در مداری بالاتر به پیش میرود، میباید دستکم خواننده، انقلاب، طلوع یا غروب را که ضمنا برای خیلیها مروری هم بر خاطرات و حوادث یک انقلاب است، مطالعه کند.
مطالب کتاب در ۱۹ فصل تدوین شده.
برخی از محورهای این کتاب: اعتراض تودهها، پژواک انقلاب مسلحانه. آغاز چرخش در سیاست شاه. خمینی و آخوندها سوار موج جنبش ضدسلطنتی میشوند. قیام مردم قهرمان تبریز. آخرین فرصت برای یک رفرم. ۱۷شهریور نقطه عطف خونین. و همینطور تا فصل آخر که به آلترناتیو، سخن آخر پایان پیدا میکند. چند سطری از یکی از فصلهای این کتاب:
روز بیست وهشت مرداد که یادآور کودتای ننگین شاه علیه حکومت ملی و قانونی دکتر مصدق است، همواره برای میهنپرستان و مبارزان ایرانی روزی تلخ و غمانگیز بود. این روز برای زندانیان سیاسی زمان شاه رنجی مضاعف داشت. چرا که ساواک و شهربانی برای خرد کردن روحیه زندانیان سیاسی جشن میگرفتند. شیرینی پخش میکردند و زندانی دربند را برای شرکت در این جشن تحت فشار میگذاشتند. اما از آنجا که زندانیان در هرحال به آنها پاسخ منفی میدادند، اغلب در این روز در معرض تهدید بودند. تهدید شلاق، شکنجه، انتقال به سلول انفرادی یا حتی انتقال به شکنجهگاه کمیته. در سال ۵۸ اما، ما شاهد اولین ۲۸مرداد پس از شاه بودیم. خیلی مشتاق بودیم که در بهار آزادی نفس راحتی بکشیم. ولی برای مبارزان قدیمی، این روز بسا تلختر از گذشته از آب درآمد. چون خمینی که مدتی چهره خود را پشت چماقداری و سرکوبهای بعد از ۲۲بهمن پنهان کرده بود، روز ۲۸مرداد ۵۸ به صحنه آمد و بهطور رسمی از تهاجمات چماقداران، سرکوب گروهها، حمله به ستادها و شکستن قلمها حمایت کرد. و چنگ و دندان بیشتری هم برای آینده نشان داد. اندکی پیشتر دهها روزنامه و مجله آزاد ممنوع شده بودند. روز ۲۸مرداد هم ۲۲روزنامه و مجله دیگر توقیف شد. بسیاری از کتابفروشیهای اطراف دانشگاه مورد حمله سنگین چماقداران قرار گرفت و تصرف شد. روز بعد هم ستاد مرکزی مجاهدین در تهران، توسط ارگانهای مسلح سرکوب از جمله دادستانی محاصره گردید و در نهایت تخلیه شد. دو سه روز بعد خمینی یک تبصره به حرفهای ۲۸مرداد خود افزود: «اگر منافقین دست از شیطنت برندارند بسیجی فوق آنچه انجام شد خواهیم کرد».
خمینی برای سرکوب مخالفانش تصمیم قطعی گرفته بود و اپوزیسیون دموکراتیک او هم که در محورش مجاهدین خلق قرار داشتند برای مقاومت تمامعیار تصمیمش قطعی بود. چرا که برای اینان آزادی فلسفه انقلاب بود». انقلاب، طلوع یا غروب فصلها و خاطرات شیرین برای خواندن و تعریف کردن زیاد دارد.