ترانه ترس- روزبه
ترس هست ولی من چیره میشم
دستم به قبضه به تو خیره میشم
این پینهبسته دستٍ خسته دیگه نمیلرزه، مشته؛ پشت ماشه خیمه زده
وای اگه چکه کنه
این گلو که سرب ریختی بریدیش دیگه خفهخون نمیگیره؛ فریاد شده
وای اگه بهت حمله کنه
میجوشم
من خشم میپوشم
خشم مینوشم
میجورم بوی باروتُ؛
بارون اشک چل سالهم سیل شده
زیر پوست شهر با قهر، آره قطارمون بر ریل شده
ترس هست ولی من چیره میشم
دستم به قبضه به تو خیره میشم
سریع و بیرحم و بیملاحظه، بیاعتنا به هر چی موعظه
شوریدم بر حصارهای درون؛ تابوها، بکن نکنهای قرون...
نه، به بیراهه نمیرم
متوقف نمیشم
حتا یک دم فرصت نمیدم
دوباره زنجیر تقدیر کور و مور و ملخهاش به پر و پام بپیچن
که بعد جلوی تو زانو بزنم
هیهات
ترس هست ولی من چیره میشم
دستم به قبضه به تو خیره میشم
نمیذارم تک بیفتم؛ چون تک بیفتم به شک میافتم
و فکر میکنم تو موندگاری و ادامهداری و این آواری میشه روم
ولی وقتی جمع میشم، ضرب میشم، صف در صف میشم، آره جون به کف میشم،
اونوقت میبینم همه سرمایهت مگه چیه جز یه طیف جلف پی کیف که تو جور کردی
به اسم رسانه، شبانه روانه کردی تو بوق کردی
و کوکش اینه ما رو کنه جزیرههای خمیده حال شکسته بال پی عشق و حال بیخیال درد مردم
آره تو میخوای آسمونو ابری جلوه بدی، وضعیت فعلی رو جبری جلوه بدی
ولی ما حصار تو رو محاصره کردیم، قدرت تو رو محاسبه کردیم
تو اعمال قدرت نمیتونی بکنی تو اظهار قدرت میکنی
ترس هست ولی من چیره میشم
دستم به قبضه به تو خیره میشم
پس از ترس نترسیم! بترسیم از اینکه ترس رو عمده کنیم
و از یأس بترسیم! از اینکه پشت به خلق ستمدیده کنیم
بیاییم از تاریخ بپرسیم چطور پیش رفت
مگه جز با مسلک ابراهیم بود که تو آتیش رفت؟