مقدمه
از مدتها پیش قصد داشتم درباره جهتگیری و مضمون فعالیتهای نهاد ترانه و سرود سازمان مجاهدین خلق ایران توضیحاتی را در اختیار هموطنان بهویژه نسل جوان قرار دهم؛ اما تا وقتیکه همراه با سایر خواهران و برادران مجاهدم در لیبرتی بودم، وضعیت آن رزمگاه بهشدت محاصره شده و 1سال زندگی سنگری در زیر موشکبارانهای پی درپی، مجالی به دست نمیداد...
آنچه من در نگارش این سطور در نظر داشتهام، دفاع از پیامها و کلمات حقهای است که ترانهها، سرودها و سرودههای این چند دهه حامل آن بوده است؛ دفاع از کلمه مقاومت، کلمه آزادی، یا: صدق، فدا، برابری، تسلیم ناپذیری، 51خرداد، ارتش آزادیبخش، سرنگونی و انقلاب...
اما دلیل دیگر و بسیار مهمتر برای بازشناسی کلمات مقاومت و نورافشانی بر حقانیت آن، نیاز زمانه و بهخصوص نسل جوانی است که برای پایان دادن به کار استبداد دینی قیام کرده است. در نوشته کوتاهی که پیش رودارید، مخاطب من بیشتر همین نسل و از جمله موزیسینهای جوانی است که درد میهن و مردم خود را احساس میکنند و میخواهند برای نجات آنها قدمی بردارند.
فصل اول
سیری در ترانهها و سرودهای مجاهدین
من از زندانهای شاه و پیش از انقلاب ضدسلطنتی و پس از آن، مسئول و دستاندرکار خلق سرودهای مجاهدین در نهاد »ترانه سرود« سازمان بودهام؛ از همان زمان که ضرورت ساختن سرودها و ترانههای انقلابی و انگیزاننده در زندانهای رژیم شاه مطرح شد تا آن زمان که این کار در نهاد »ترانه سرود« سامانی پیدا کرد. برای ارائه یک تصویر عینی از آنچه برای تولید این آثار گذشته، از خاطراتم در زندانهای شاه و دورههای پس از آن کمک میگیرم.
با شرح این خاطرات که تاریخچهای از جریان ساخت ترانهها و سرودها در سازمان مجاهدین است هدفم این نیست که تاریخچه را بیان کنم. چون کتاب جداگانه میخواهد. بلکه تلاش میکنم با شرح مختصری نشان دهم که یک سرود یا یک ترانه- سرود سازمان از پایه و اساس، از موضوع آن که فدا و عزم و جانبازی و عشق به مردم است و از انگیزه و شور و شوقی که برای آفریدن آن لازم است و از احساسی که در آن هست و شکلگیری کلمات و نغمهها را باعث میشود تا ارادهٔ ساخت آن و امکانات آهنگسازی و اجرا و هزینهٔ تنظیم و تولید آن و امکانات پخش و انتشار آن که توسط سازمان فراهم میشود، همه و همه یک کل یکپارچه است و تماماً مرهون سازمان و عزم آن برای مبارزه و مجاهدت.....
در زندانهای شاه
زندانی از لحظهای که دستگیر میشود و وارد سلول میشود، وارد جنگی بیامان با رژیم و دژخیمانش میشود. یک جنگ سیاسی و ایدئولوژیک برای اینکه زیر شکنجه به بازجو بهعنوان نمایندهٔ رژیم اطلاعات ندهد و به همرزمانش و به مردم خیانت نکند. به این منظور لازم است قوای خود را در جهت پایداری بسیج و تجهیز کند.
به هر چه او را بهلحاظ ذهنی در این جنگ بهشدت نابرابر کمک کند، انگیزههایش را صیقل بدهد و فروزان کند، احساس نیاز میکند. اینجاست که سرودها، ترانهها، یا کلمات امیدبخش و بهخصوص در مورد مجاهدین آیات انگیزانندهٔ قرآن به کمکش میآیند و او آنها را با خود زمزمه میکند، سمفونی مقاومت- ترانه سرودهای مجاهدین یا با هر وسیلهٔ ناچیزی که در اختیار دارد و گاهی هم با چنگ و ناخن سرودهها را روی دیوار مینویسد و حک میکند و از آنها برای مقاومت در برابر دشمن نیرو میگیرد.
وقتی هم که زندانیها به بند عمومی میروند و با سایر همرزمانشان زندگی جدیدی را آغاز میکنند، شب شعر به راه میاندازند و گاهی هم بهخاطر همان احساس نیاز به مقاومت در برابر دژخیم و سد بستن در برابر وادادن و تسلیم که دژخیم میخواهد قربانیان خود را به آن وادی بکشاند؛ به فکر ساختن ترانه و سرود جدید میافتند.....
چگونه یک ترانه یا سرود در زندان ساخته میشد؟
در زندانهای سیاسی رسم بود که در بندهای عمومی در سالروز رویدادهای ملی و مبارزاتی، یا برای بزرگداشت شهیدان، مراسم برگزار میشد، مبارزان بهطور هفتگی دورهم جمع میشدند و ترانهها و سرودها و اشعار اجتماعی و سیاسی شاعران ملی و آزادیخواه مثل عارف قزوینی، نیما یوشیج، فرخی یزدی، عشقی، پروین اعتصامی و مانند آنها را میخواندند. در این رشته مراسم، گاهی شعرهایی که خود زندانیان سروده بودند، خوانده میشد؛ البته اکثراًً زندانیان نمیدانستند که سراینده آن شعر کیست.
منشأ و نقطهٔ آغاز پیدایش این شعرها هم گاهی جملهای بود که یک زندانی پس از شکنجه یا در آستانهٔ اعدام روی دیوار سلول نوشته بود گاهی لحظهای بود که زندانی خبر شهادت دوست و همرزمی را میشنید؛ یا لحظههای تجدیدعهد بود با شهیدان و آرمان آزادی و رهایی خلق که ابتدا زیر لب تکرار میشد، اندکی بعداز آن زمزمهای جاری میشد و از سلولی به سلول مجاور راه مییافت و همینطور میرفت و میرفت و گاه ذوق جمعی در آن تغییراتی میداد و آن را قویتر و زیباتر میکرد.....