بهعکسها نگاه میکنیم رودی از خون بر روی چمنزار مقابل کنگرهٔ آمریکا جاریست؛ رودی از چشمان سوسو زن و بیدار، رودی از چهرههایی که هرگز بر آنها غبار خاموشی و فراموشی نمینشیند.
قرار بود آنها در قتلعام ۶۷ با فتوای خمینی بهگونهیی سربهنیست شوند که هیچ آثاری از مرگشان بر زمین باقی نماند. گویی هیچگاه نبودهاند.
قرار بود بر مزارهای گمنام و جمعی آنها هیچ دستهگلی گذاشته نشود، کسی بر خاکشان نگرید، تصویری از آنان زیب هیچ دیواری نشود.
قرار بود از آنان فقط با برچسب «منافق» یاد شود و بنا بر آنچه در حکم خمینی آمده، بهعنوان «دشمنان اسلام»! «سریعا نابود شوند». چرا؟
زیرا بر «موضوع نفاق خود» [بخوانید موضع مجاهد خلق] پافشاری میکردند و هنوز هم با خاطرهها و عکسهایشان همین کار را میکنند.
خمینی در حکم خود به هیأت مرگ تأکید کرده بود که نباید سادهاندیشی کرده و بر «محاربین» رحم کنید. خشم و کینهٔ شما نسبت به آنها معادل «جلب رضایت خداوند متعال»! است.
این همان خدایی است که خامنهای آن را خدای سال۱۳۶۰ نامید. امروز که غبارهای ستبر به کناره رفته است، میتوان بهخوبی فهمید که این «خدا»! بتی جز خود خمینی نبود. خدایگانی که بهناحق بر اریکهٔ قدرت تکیهزده بود و همه را به عبودیت خویش فرامیخواند.
قرار بود تا سالیان دراز نامی از ۳۰هزار سربدار آزادی برده نشود تا جایی که مشمول مرور زمان شوند و بسیاری از این «قرار بودهای دیگر. ». .
ولی ولی ولی از آنجا که جهان خاکی ما ذرهیی کوچک در کهکشانی درندشت است؛ [کهکشانی که خود در برابر عظمت حیرتافزای جهان غباری بیش نیست]، زمین بهطرزی دیگر گرایید. قوانین متقن طبیعت و تکامل از خواست «شاه سلطان خلیفه» ی سرمست و باد در منخرین پیشی گرفت. اکنون ابراهیم رئیسی، بدنامترین عضو هیأت مرگ، مانند دیگر آمران و عاملان قتلعام برای هر سفر باید چرتکه بیندازد و عواقب آن را محاسبه نماید.
او اکنون برای سفر به آمریکا با چالشهای متعددی مواجه است. مهمترین آن برپایی نمایشگاهی از عکسهای شهیدان است. این نمایشگاه حاوی اسناد و مدارکی است که نقش اخص او را در قتلعام ۶۷ و دیگر جنایتهای فاشیسم دینی افشا میکند. بخشی از این نمایشگاه به افشای کشتار بیش از ۱۵۰۰تن از قیامکنندگان در جریان تظاهراتهای آبان ماه سال۹۸ اختصاص دارد؛ کشتاری که در آن رئیسی ردای خونین قاضیالقضات را بر تن داشت. پیام این نمایشگاه فراتر از راهندادن رئیسی به اجلاس سازمان ملل، فراخوان برای محاکمهٔ اوست.
رودی از چشمهای بیدار اکنون جهان را به دادخواهی فرامیخواند. این چشمها رئیسی را به هر جا که برود دنبال خواهند کرد، سمج، نافذ و شکافنده بر او خیره خواهند ماند. چراغ این چشمها را هیچ توفانی نمیتواند خاموش کرد. آنها همچنان فروزان و شعلهور خواهند بود تا سرانجام پنجهٔ قهار دادخواهی ردای رئیسی، خامنهای و دیگر فرمانفرمایان قتلعام را بچسبد و به پای میز حسابرسی و عدالت بکشاند.
پیر بیدار دل، جلالالدین محمد بلخی (مولانا) سدهها پیش در مثنوی خود، چه زیبا و قابل تعمق سروده چنین هنگامهیی را پیشبینی کرده بود.
«آنک کشتستم پی مادون من
مینداند که نخسبد خون من
بر من است امروز و فردا بر ویاست
خون چون من کس، چنین ضایع کیاست؟»
...
آری، «نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم»