استشمام علائم انفجار
مشام عصر ایراننویس، خوب بوی نیترات نارضایتی را در تار و پود جامعهٔ ایران استشمام کرده است اما هنوز گمان میکند دو راه در برابر استبداد به انتهای خط رسیدهٔ آخوندی وجود دارد:
«حکومتها در برابر افراد ناراضی ـ بهویژه اگر در اکثریت باشند ـ دو راه دارند: یا باید با اصلاحات جدی، آنها را به راضی یا حداقل امیدوار تبدیل کنند یا آنکه با استمرار سیاستهای منجر به نارضایتی، ناراضیها را به معترض بدل کنند» (عصر ایران. ۲۱مرداد۹۹).
نارضایتی، شناور در هوای نفس کشیدن
نویسنده با الهام از ترمها و ادبیات مقاومت که این روزها از طریق شبکههای اجتماعی راه خود را به میان مردم به جان آمدهٔ ایران باز کرده، به یک واقعیت آشکار در جامعهٔ ایران اذعان نموده است. دیدن این واقعیت هنر و تبحر خاصی نمیخواهد. نیاز ندارد حتماً جامعهشناس یا روانکاو اجتماعی بود. هر پنجره را در ایران رو به فضای دود گرفته و متشنج شهرها باز کنی، هوای نارضایتی از وضع موجود، خود را به پیشانیات میکوبد. همین که پا به کوچه میگذاری، قیل و قال عصبی شهر، سگدو زدن برای یک لقمه نان بخور و نمیر، خطر کردن در نقاط شلوغ، دم متروها و پیادهروهای مزدحم برای شتافتن به محل کار، نقض فاصلههای اجتماعی در پاندمی مرگبار، پول نداشتن برای خرید ماسک و دستکش، ترکتازی کرونا در معابر و خیابانها، تو را متوجه میسازد که شرایط غیرعادی است. نیازی ندارد. سیاسی باشی تا بفهمی نارضایتی مانند خون در رگان شهر جاری است. اخبار اعتصاب در شرکت نفت، دیدن رنگ خشم در نگاه کارگران، مشاهدهٔ چهرهٔ تکیده و رنجور دستفروشی که ته مانده آبروی خود را به فروش گذاشته، به تو میگوید، انفجاری سهمگین از یک خشم متکاثف و تنیده در هم در راه است؛ اما اینکه نویسندهٔ این سایت مینویسد: «حکومت دو راه بیشتر در پیش رو ندارد» این یک مغلطه بیش نیست. وقتی میگوییم اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران از این حکومت ناراضی هستند، یعنی یک نقطهٔ سفید و قابل اتکا در کارنامهٔ این حکومت نیست که بتوان بر آن آویخت. یاد نیما یوشیج به خیر که سالیان پیش سرود:
«به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندهٔ خود را»
«نارضایتی» یک کلید واژهٔ نارسا و ناکافی
کاربرد کلید واژهٔ «ناراضی» برای وضعیتی که مردم ایران در آن هستند، ناکافی است. دقیقتر بگوییم یک نوع کتمان واقعیت موجود و به در بردن حاکمیت از خشم آختهٔ ایرانیهاست. واضحتر بگوییم سفسطه و دجالگری است. آنچه اکنون در زیر پوست جامعهٔ ایران میگذرد، یک تعارض آشتیناپذیر و یک قهر در حال فوران است. با اینحال وقتی نویسندهٔ مطلب میگوید حکومت باید طیف ناراضیان را ـ که از قضا اکثریت مردم ایران هستند ـ به «راضیان خوشبخت با چهرههای شاداب و گلانداخته و جیبهای پر پول»! تبدیل کند تا به این ترتیب از خطر سرنگونی عاجل برهد، این نیز یک نوع بهدنبال نخود سیاه فرستادن مخاطب است.
«جمهوری اسلامی ایران در بزنگاهی تاریخی قرار گرفته است و راه معقول و ثبات آفرین، تبدیل ناراضیان به راضیان و حامیان است والا نیترات نارضایتی، هر آن ممکن است منفجر شود و بشود آنچه نباید بشود» (همان منبع).
تنها راهحل سرخ و بیبدیل
کاربرد اصطلاح «بزنگاه» یا نقطه عطف، درست است. همهٔ دادهها بیانگر آن است که قیامی آتشین در راه است. مردم بوی آن را استشمام میکنند و به هم میگویند، این بار با هر بار فرق دارد؛ ولی اگر نویسنده به اعتراف خود وفادار و معتقد است که «انبار بزرگی در ایران وجود دارد که هر لحظه ممکن است منفجر شود و هر آنچه هست را با خاک یکسان کند: نیترات نارضایتی»؛ بنابراین وقتی مینویسد حکومت با اصلاحات میتواند ناراضیان را به راضی یا حداقل امیدوار بدل سازد، دارد به خودش و دیگران دروغ میگوید. حاکمیتی که این سایتنگار از آن سخن میگوید، تا آنجا شکننده و لرزان و غیرقابل «اصلاح»! است که توان تحمل همین مطلب رقیق را در یک سایت وابسته به خودش ندارد؛ و آن را اندکی پس از انتشار از سایت عصر ایران حذف کرد.
اگر این «نارضایتی»، «نه تعارف بردار است و نه قابل کتمان؛ هم فرد فرد مردم میدانند و هم آمارهای مسؤلان دلالت بر آن دارد: مردم ایران در ناراضیترین وضعیت دهههای اخیر هستند و ابعاد این نارضایتی هم گسترده است: از اقتصاد گرفته تا سیاست و از دین تا فرهنگ و از همه جا تا همه جا»، چگونه میشود با وعده و وعید و تزریق امید پوشالی، این بمب ۸۰میلیون تنی آمادهٔ انفجار را به عامل بقای نظام تبدیل کرد؟!
اگر منظور دخیل بستن به قبه سبز و بنفش اصلاح نظام است، باید گفت بهلحاظ سیاسی ـ اجتماعی، سالهاست که موعد آن به سر آمده است. استخوانهای اصلاحات قلابی، نه در کمرکش سال۹۹ و نه حتی بعد از قیام آبان ۹۸ که در قیام دی ۹۶ به گورستان تاریخ سپرده شد. یک راهحل بیشتر باقی نمانده است. این راهحل را اکنون نه فقط مردم و مقاومت ایران، بلکه مردم کارد به استخوان رسیدهٔ لبنان و عراق و سوریه فریاد میزنند: قطع بازوهای اختاپوس و به گور سپردن آن از سوی مردم قیامآفرین و پیشتاز ایران.
آری، یک بمب عظیم اجتماعی، بسا پرقدرتتر از بمب منفجر شده در لبنان، در زیر گوش خامنهای و ماموتهای عمامهدار هر آن در آستانهٔ انفجار است.